بدون شک از بهترین کتاب هایی بود که تا حالال خوندم. گاهی قدرت قلم خانم دانشور مو به تنم سیخ میکرد. شخصیت ها همه پخته و به خوبی پردازش شده بودند. در اوابدون شک از بهترین کتاب هایی بود که تا حالال خوندم. گاهی قدرت قلم خانم دانشور مو به تنم سیخ میکرد. شخصیت ها همه پخته و به خوبی پردازش شده بودند. در اواخر رمان شما می تونستید واکنش شخصیت ها رو حدس بزنید و این نشون میده چقدر عجین شدین با اون شخصیت. پیرنگ هنرمندان�� روایت شده بود. کنش های متعدد که بیشتر از اینکه وابسته به اتفاق باشه و برای مخاطب عجیب و ناآشنا باشه، از دل شرایط فرهنگی و تاریخی بیرون میاد و تمام گره ها به خوبی به دست شخصیت های داستان باز میشه. بلوغ شخصیت ها به خصوص شخصیت اصلی (خانم زهرا) باعث میشه احساس کنیم با انسان های زنده و مشابه خودمون طرفیم و نه تنها تصاویر و اسامی و نقاشی هایی که در طول یک مدت زمان دستخوش هیچ تغییری نمی شن. نکته مهم تر تدریجی بودن این تغییر بود که اون رو واقعی تر میکنه. مضافا شخصیت های اصلی با نقاط ضعف و قوتشون به تصویر کشیده شده بودن و قهرمان پروری ناشیانه دیده نمی شد. توصیفات هم بسیار در خدمت داستان بودند و خبری از توصیفات اضافی نبود. پایان بندی هم استادانه بود. بدون عجله یا ماستمالی، مشروح و دقیق، تاثیرگذار و به یادماندنی. در مجموع این کتاب یک شاهکار تمام عیار است....more
این مجموعه داستان حتما از نمونههای موفق و ارزشمند ناتورالیسم در ادبیات ماست. از نسلهای قبل میتوان چوبک و درویشیان و دولتآبادی و غیره را نام برد، ااین مجموعه داستان حتما از نمونههای موفق و ارزشمند ناتورالیسم در ادبیات ماست. از نسلهای قبل میتوان چوبک و درویشیان و دولتآبادی و غیره را نام برد، اما از نسل حافظ خیاوی کسی را نمیشناسم که اینطور با صلابت و بدون سردرگمی موفق به روایت ناتورالیستی از محیط پیرامونش شده باشد. صرفا برای مرور آنچه آموختهام چند قلمی را اشاره میکنم اگرچه از آوردن مثال از متن کتاب اجتناب میکنم چراکه به نظر در تمامی داستانها یافتن این مشخصهها آسان است.
- در این مکتب توجه ویژهای به علم فیزیولوژی و ارتباطش با ویژگیهای شخصیتی افراد میشود، یعنی شخصیت داستان را با فیزیک بدنیاش توصیف میکنند و ازین توصیف به مخاطب ویژگیهای روحی و روانی فرد را انتقال میدهند. یک نگاه علمی و پوزیتیویستی به رابطهی بین جسم و روان.
- سیاهنمایی نه به معنای منفی آن، بلکه به معنای نمایش سیاهیهای موجود، در سرتاسر این کتاب موج میزد. داستانسرا وظیفهی غربالگری واقعیات زیبا و زشت را بر عهده ندارد. اون نمایشدهندهی وضع موجود است، زدن برچسب زشت و زیبا به واقعیتها، در مرحلهی بعدی و توسط مخاطب انجام میشود. این شکل از واقعگرایی اتفاقا در ایران به شدت مذموم است. شاید چون تکاندهنده است و خوابهای رنگی کودکان خوشخواب جامعه را میپراکند.
- طغیان علیه قراردادها، علیالخصوص قراردادهای مذهبی و اخلاقی، شاید همان ویژگی این سبک که نویسندگان جوان ما را میترساند و باعث میشود از ورود به این سبک اجتناب کنند، با ترس از سانسور شدن یا توقیف شدن. اتفاقا هدف ناتورالیسم مبارزه با همین سانسور است، البته در مقیاس فردی و اجتماعی. فرد و جامعه بنا به قراردادهای اخلاقی و مذهبی، خود را، یعنی بخشی از عواطف و اعمال زندگی خود را، سانسور میکند و وانمود میکند که آنها را نمیبیند. تلاش نویسنده این است که همان سانسور شدهها را به صورت مخاطب بکوبد و او را در مواجهه با تابوهای خودساختهاش خلع سلاح کند.
- از حیث طبقاتی، داستان حول شخصیتهایی از طبقهی محروم جامعه میگردد. شخصیتهایی که فقر و محرومیتشان تحقیقا نتیجهی وراثت و محیط است. آنچه به نظرم در این کتاب یک نکتهی درخشان است، این است که این فقر، قرین نکبت نشده، بلکه در واقع از جنس همان محرومیت است. شخصیتهای داستان به خاطر شرایط اقتصادیشان تحقیر شده نیستند، بلکه به قرار معمول زندگی در روستاها و شهرهای کوچک بیشتر گرفتار محرومیتند.
- جبرگرایی، توجیهگر کنشهای داستان است. به عبارت بهتر، آنچه کنش میبینیم صرفا واکنشی شخصیتهاست به محیط. یک سلسله علل محیطی که فرد را در شرایط خاصی قرار میدهد که گویی گزینهای جز آنچه انتخاب کرده پیش رویش وجود نداشته و ندارد. مفهوم خیر و شر از همینجا زیر سوال میرود چراکه مثلا اعمال خبیث شخصیت، در نهان داستان گویی با همین جبرگرایی توجیه شده است و از مخاطب فرصت ارزشگذاری اخلاقی سلب میشود.
- بیان بیپردهی مسائل جنسی به عنوان خواست طبیعی بدن و فارغ از ارزشگذاریهای اخلاقی، نیز در چندین داستان نمود داشت که بهترین و درخشانترین نمونهی آن را میتوان در داستان انتهایی مجموعه دید.
اگر دانشجوی رشتهی ادبیات بودم و سواد کافی داشتم، حتما با نگاهی علمی و دقیق مولفهی این سبک ادبی را در این مجموعه جستوجو میکردم و گمان میکنم در نهایت به این نتیجه میرسیدم که این اثر از درخشانترین آثار ادبیات ماست....more
این کتاب رمان نیست، بلکه همونطور که در عنوان فرعی اشاره شده، نوعی شعره. داستان اصلا شکل نمیگیره و مخاطب خط داستانی دنبال نمیکنه و اصلا داستان قابل تاین کتاب رمان نیست، بلکه همونطور که در عنوان فرعی اشاره شده، نوعی شعره. داستان اصلا شکل نمیگیره و مخاطب خط داستانی دنبال نمیکنه و اصلا داستان قابل تعریف کردنی نداره. آینهایست که شکسته [همونطور که در داستان بارها اشاره شد] و حالا ما قطعات اون رو داریم میبینیم. اینکه قطعهای کنار قطعهی دیگهای قرار گرفته به این معنا نیست که پیش از شکستن آینه این قطعات کنار هم بودن و اصلا پیش از شکستن آینه قطعاتی در کار نبوده! پازل نیست که قطعات یک شکل و اندازه باشن و جاشون معلوم باشه و حل کردنش جذاب باشه و قطعات جدا از هم بیمعنی باشن. اینجا قطعاتی داریم در ابعاد و اندازههای متفاوت که جز در موارد معدودی معلوم نیست باید چطور کنار هم قرار بگیرن و اصلا مهم نیست که حتما با نظم مشخصی کنار هم قرار بگیرن. عمدتا روایت رویاها و خیالات و اوهام شخصیت اصلیست که بعضا بیمعنی به نظر میرسد. یعنی شطحیات است. یعنی تابلو نیست که تصویری مشخص به هر مخاطبی بدهد، آینه است.
به جهت ادای دینی به عباس نعلبندیان و لذتی که از آثارش بردهام، این کتاب را روخوانی کردهام که از لینک زیر در دسترس است: وصال در وادی هفتم...more
خیلی خیلی خوب بود. دست مریزاد به احمد پوری به خاطر این ترجمه شیرین. واقعا این اشعار بهترین اشعاری بود که از قبانی خوانده بود. لطافت تصاویر آن مثالزدنخیلی خیلی خوب بود. دست مریزاد به احمد پوری به خاطر این ترجمه شیرین. واقعا این اشعار بهترین اشعاری بود که از قبانی خوانده بود. لطافت تصاویر آن مثالزدنی بود. گرچه هنوز معتقدم برخی از زیبایی های شعر به خاطر ترجمه از بین رفته است چون با توجه به آنچه در مورد شعر قبانی شنیدهام، زبانی بسیار بلیغ دارد. علاوه بر این شعر قبانی به شدت در پیوند با فرهنگ اعراب است. بسیاری از تصاویر آن نیازمند درک فضاهای کشورهای سوریه و لبنان است. برای من که سه سال در سوریه و لبنان زندگی کردهام این امر ملموستر است. اشعاری که به صورت بند بند را از لحاظ فرمی بسیار پسندیدم و بسیار به آنچه من در شعر به آن باور دارم نزدیک بود. قرار دادن قطعات شعری که در کنار یکدیگر تشکیل یک تصویر منسجم و کامل را میدهند. گسستگی قطعات نشان از گسسته بودن واقعیات از دیدگاه شاعر دارد و در عین حال پیوستگی شاعرانهای بین این قطعات و تصاویر ایجاد میشود که مصنوعی و حاصل هنر شاعر است. سه بار پشت سر هم این کتاب را از ابتدا تا انتها خواندم و هنوز سیر نشدهام....more
نافه هم از نظر تاریخی بین دو کتاب رها و پویه است و از نظر ادبی و سبکی نیز همینطوره. توللی در مقدمه نافه زبان به انتقاد از شاعران سبک نو باز می کنه و بنافه هم از نظر تاریخی بین دو کتاب رها و پویه است و از نظر ادبی و سبکی نیز همینطوره. توللی در مقدمه نافه زبان به انتقاد از شاعران سبک نو باز می کنه و به نوعی خط خودش رو از این جریان جدا می کنه تا سال ها بعد که در دفتر پویه کاملا این اتفاق می افته و توللی به سبک کلاسیک بازگشت کرده است. ...more
ریویوی دوم-پس از خوانش نسخه اصلی: - همیشه نسبت به کتاب گرفتن از کتابخانه موضع داشتم. یکی به این دلیل که محدودیت زمانی برای مطالعهی آن کتاب وجود دارد وریویوی دوم-پس از خوانش نسخه اصلی: - همیشه نسبت به کتاب گرفتن از کتابخانه موضع داشتم. یکی به این دلیل که محدودیت زمانی برای مطالعهی آن کتاب وجود دارد و دیگر اینکه امکان مراجعه مجدد در زمان دلخواه به آن وجود ندارد. این مورد دوم در مورد دفاتر شعر بیشتر صدق میکند چراکه عموما بنا به شرایط روحیام به دفاتر شعر محبوبم مراجعه میکنم و چند شعر از آن بازخوانی میکنم. یکی از مزیات دستگاه کتابخوان (فیدیبوک) هم برای من همین تسهیل امکان مراجعه مجدد به کتاب مورد نظر است. علی ای حال، در مورد این کتاب ناچار شدم به کتابخانه رفته و دست به دامان گنجینهی عظیم آن شوم. اتفاق مبارکی هم بود، چراکه موفق شدم مقدمهی کتاب و همچنین تمامی اشعار این دفتر را مطالعه کنم. البته حوصله نکردم با نسخه الکترونیکی تطبیق دهم اما حس کردم کاستیهایی داشتهاست. - رها نخستین دفتر شعر توللی است که پس از کتاب گلستانگونهی "التفاصیل" منتشر شد. با توجه به تاریخ انتشار این دفتر (1329) که 13سال پس از انتشار ققنوس نیما و از پیله درآمدن شعر نو است، دور از انتظار نیست که توللی هم مانند بسیاری از معاصرینش فریفتهی استعدادهای این پنجرهی نوگشوده شده و اشعاری در آن سبک و سیاق سروده باشد. گرایش توللی به شعر نو از این حیث که او تسلطی مثالزدنی به شعر و نثر کهن داشته، جالب توجه است. مهم تر از طبعآزمایی او در قالب شعر نو، مقدمهایست که در مذمت کهنسراهایی که بر کوس معاندت با جریان شعر نو میکوفتند، نوشته است: "بشوخی منگرید، برای کهنسرایان مقلد امروز، یک بسته شمع، چند بوته گل، چند شاخه عود، چند مثقال زعفران، چند سیر بادام، یک قرابه شراب، یک ظرف نقل، یکدسته سنبل، چند قبضه کمان، چند دانه لعل، چند اصله سرو و سه چهار بلبل و پروانه کافیست تا آنها را با کلماتی از قبیل کنعان و مصر و خسرو و شیرین و یوسف و زلیخا در هم ریخته، پس از پر کردن فواصل وسیع الفاظ، با ساروجهای ادبی "همی" و "همیدون" و "مرمرا" و استخدام "عناصر اربعه" و "اصطلاحات شطرنج" و احیانا آوردن چند لغت مصدوم و عجیب الخلقه از قبیل "نوز" و "نک" و "هگرز" و "افرشته" که به عقیده ایشان باعث استحکام کلام خواهد گردید، چند منظومه ساخته و پرداخته تحویل شما دهند..." مقدمهای که در آن ضمن نکوهش این گروه به تئوریزه کرده شعرنو پرداخته و ویژگیهای ضروری آن را از دید خود به مخاطب شناسانده است: " 1-هماهنگی دقیق اوزان و حالات 2-تازگی مضامین و تشبیهات و استعارات 3-بیقیدی گوینده در بکار بردن صنایع بدیعیه 4-پرهیز از آوردن سکته در شعر 5- پرهیز از آوردن قوافی و ردیفهای دشوار 6-ایجاد ترکیبات تازه و خوشاهنگ و استفاده از لغات زندهای که به دست فراموشی سپرده شده است 7- شناسایی و انتخاب بهترین کلمات 8- خودداری از پوشال گذاری در بحور 9- توصیف دقیق حالات و مشاهدات" توضیح موارد فوق با زبان شیرین توللی، لذت دوچندانی نصیب علاقهمندان این حوزه میکند. وی در ادامه به برخی انتقادات به جریان شعرنو نیز پاسخ گفته است. حتی اشارهای به شعر سپید داشته و ضمن دفاع از آن، نامأنوسی مخاطبان با آن را ناشی از بیتوجهی شاعران به این رشته از ادبیات در گذشته دانستهاست. سپس در ادامه برای نشان دادن اینکه شعرنو تنها وارد کردن لغات و ترکیبات نو در همان قوالب کهن نیست، قصیدهای طولانی حاوی انبوهی از لغات و ترکیبات نو آوردهاست. پس از این قصیده اشعار توللی در شیوهی شعر نو آغاز میشود. اشعاری که به زعم بسیاری از صاحب نظران جزو موارد معدود موفق شعر نو در آن دوران بودهاست. - توللی در مقدمهی کتاب خردهای به نیما میگیرد و ضمن برشمردن رویکردهای مختلف برای ایجاد دریچهای نو در شعر و کاستیهای آنها میگوید: "... حال آنکه افتخار پیشقدمی در راه شعرجدید از آن سردستهی این گروه بوده و اشعار نخستین وی نیز تا حدی از این عیوب برکنار مانده است." منظور توللی از عیوب این است که این گروه "وظیفه ی دیگر خویش یعنی انتخاب و ابداع الفاظ و ترکیبات خوش آهنگ و رسا را بکلی فراموش کرده و دانههای گرانبها[ی مضامین و پرده های جدید] را در شوره زار الفاظ سست و سخیف می کارند." و " قواعد زبان فارسی را به کنج فراموشی نهاده با آوردن عباراتی غلط از قبیل (روزانش زمستانی) به جای (روزهای زمستانیش) افکار زیبای خود را چنان پیچیده و مغشوش بیان می کنند که درک کامل مفاهیم آن بی حضور و هدایت شخص ایشان بر احدی میسر نخواهد بود." - توللی در این مقدمه کهنسرایان جزمان��یش را با زبانی پر نیش و کنایه مورد عتاب قرار میدهد. در مقدمهی "نافه" نیز با همین زبان به سراغ جریانهایی از شعر نو میرود که به زعم او ره به ناکجا بردهاند. چه بسا این زبان آتشین او که حتی نیمای محبوبش (میگویند توللی از فرط علاقه به نیما نام فرزند نخستش که دختر بوده را نیما گذاشتهاست) هم از آن در امان نمانده، باعث شده اودر بین اهل ادب آنقدر مهجور بماند و پس از مرگش کمتر از او سخنی باشد. - شفیعی کدکنی در "با چراغ و آینه" اینطور برداشت کرده است که رویگردانی توللی از نیما و و سرایش اشعاری در قوالب کهن با مضامین تغزلی و بعضا اروتیک و بسیار کممایه در اواخر عمر موجب این سکوت طولانی اهل ادب در مورد او شده است. او همچنین در جای دیگری از این متن اینطور به جایگاه توللی میپردازد که خود او برای اولین بار پس از مطالعه دفتر رها توانسته شعر نو را درک کند و منظور و مقصود آن را بفهمد و معتقد است شعر توللی جز در موارد معدودی چون گلچین گیلانی و ناتل خانلری بر عمدهی شاعران ممتاز هم دورهی او و بعد از او تاثیر بسزایی گذاشته است. - ---------------------------------------------- ریویوی اول-پس از خوانش نسخه الکترونیک: توللی در این کتاب متاثر از فرم آزاد نیمایی شعرهای نویی سروده مضافا اینکه به دلیل اندیشه های سیاسی توللی در ان زمان (عضویت در توده) شعرها عموما رویکرد اجتماعی دارند (بر خلاف پویه که تماما در پیرامون دلبرکان بود). چندین شعر هم شیوه روایی داشت که به شخصه بسیار میپسندم علی الخصوص اگر در قالب مثنوی نباشد. کلا شعرهای توللی وقار خاصی در زبان و بیان دارند که باعث میشه همیشه با احترام به بیت بیت شعرش نگاه کنی و افسوس و صدافسوس که اینقدر ناشناخته مانده....more
از بهترین دفاتر شعری که خوندم، گویی سعدی به زبان امروز به شعرگفتن پرداخته. این دفتر توللی بعد از رویگردانیش از جریان شعر نیمایی بود و الحق در عین حال از بهترین دفاتر شعری که خوندم، گویی سعدی به زبان امروز به شعرگفتن پرداخته. این دفتر توللی بعد از رویگردانیش از جریان شعر نیمایی بود و الحق در عین حال که شعرهای به روزی بود اما همان سنت شعری در اون حفظ شده بود. کثرت تتابع اضافات شاید یکی از مهمترین ویژگی های اشعار توللی باشد که همانطور که ادیبان هم اشاره کرده اند بعضا ضعف است و بعضا قدرت و البته به نظر من این تاثیریه که از شعر نو بر کلام توللی مانده. اشعار عمدتا نغز و شیرین و در وصف دلبرکان و کامیابی و لذت جویی بود. چندین ترکیب جالب مانند "ناخن گلرنگ"، "دل به دو جا" و مثل این هم در اشعار بسیار جلب توجه می کرد. شعر آخر دفتر اون اندک شکم برای امتیازدهی به این کتاب رو به یقین تبدیل کرد. حتما به شعردوستان توصیه می کنم مطالعه کنند....more
اگرچه سابقه و وسعت مطالعات من برای این ادعا بسیار کم است اما تا کنون هیچ کتابی مشابه این کتاب به چشمم نخورده است. کتاب به سبک مقامه نویسی به هجو مسائاگرچه سابقه و وسعت مطالعات من برای این ادعا بسیار کم است اما تا کنون هیچ کتابی مشابه این کتاب به چشمم نخورده است. کتاب به سبک مقامه نویسی به هجو مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پرداخته و مهم ترین ویژگی آن به زعم بنده استواری و اصالت زبان است. به شخصه هنگام مطالعهی هر بخش ناگزیر به مراجعه به فرهنگ لغت بودم تا معنای تعدادی از کلمات قدیمی را دریابم و برایم بسیار شیرین بود که اینگونه با گنجینهی لغات ادبی سرزمینم آشنا میشدم. طنزها همگی شیرین و ظریف بودند و همانطور که دکتر شفیعی کدکنی هم گفته بودند قطعا برخی از آن ها تا مدتها در ذهن می ماند و به مثابهی لطیفهای در مجالس گوناگون قابل نقل است. حتما باز هم در آینده برخی از قطعات این کتاب را مرور خواهم کرد و لذت دوچندان خواهم برد. آخرین نکته اینکه توللی در هنگام طبع این مجموعه 26 سال سن داشته و علی رغم این سن کم، از تسلط قابل اعتنایی به نظم و نثر کهن برخوردار بوده است....more
1- بنابر تجربه به این نتیجه رسیدهام که اساسا آدمهای پرحرف از پرحرفی دیگران خوششان نمیآید و زود حوصلهشان سر میرود و درصدد فرصتی هستند که خود رشته1- بنابر تجربه به این نتیجه رسیدهام که اساسا آدمهای پرحرف از پرحرفی دیگران خوششان نمیآید و زود حوصلهشان سر میرود و درصدد فرصتی هستند که خود رشتهی کلام در دست گیرند. من هم گاهی از پرچانگی آقای کلمانس خسته میشدم، اما خوشبختانه قطع این پرچانگی به سهولت تمام با بستن کتاب میسر بود و این اقدام برخلاف دنیای حقیقی فاقد هرگونه عوارض بود، چون نتنها ژان-بابتیست از این کار دلخور نمیشد و قهر نمیکرد بلکه در نوبت بعد بدون آنکه رشتهی کلام از دستش در برود، ادامهی صحبتهایش را پی میگرفت. 2- تحلیل شخصیت و باورهای خود، نیازمند بینشی ژرف، شجاعت و صداقت است. بینش ژرف از آن جهت که فرد به کنه شخصیت و باورها راه پیدا کند و شجاعت و صداقت از آن جهت که بی کم و کاست آنها را بیان کند. در صورت نبود سه مورد فوق، حماقت یا حیلهگری، میتواند جای هر سه بنشیند! من در آقای کلمانس ضمن احترام فراوانی که برای شغل شریفش قائل هستم، عنصر حیلهگری را بسیار پراثر یافتم. به شخصه نسبت به تمام آنچه ژان عزیز تعریف کرد بدگمانم و آنها را زاییدهی ذهن خلاقش میدانم. ژان در نظر من نه یک "قاضی توبهکار" که یک "قاضی مکّار" است. البته در برابر جهانبینی، ظرافت طبع، ژرفاندیشی و شناخت دقیقش از گونهی انسان، سر تعظیم فرود میآورم. 3- ژان ماهیگیریست که طعمهی لذیذی در جیب دارد. طعمهای که هر ماهی یا جانور دریاییای را فریب میدهد. ژان خودش را شرح میدهد. زندگیاش را با تمام پستی بلندیهایش شرح میدهد. مسیری که اتخاذ میکند سهوی نیست. ابتدا از موقعیت اجتماعی و شغلی برجستهی خود دم زده و از موفقیتهای خود داستانسرایی میکند. اصولا هرچیزی که برای انسان نوعی به واسطهی دنیای دوقطبی شدهاش در دستهی خیر جای گرفته به خود نسبت میدهد و خود را از تمام شر بری میداند. این روایتها در انسان حس حسادت و تحسین را بر میانگیزد. این حسادت/تحسین ژان را در جایگاهی بالاتر از ما قرار میدهد و احترامی در دل ما نسبت به او ایجاد میکند که خود باعث میشود به شنیدن صحبتهایش ادامه دهیم. سپس آرام آرام به تناقض میافتد. تناقضی که برای ما آشناست. تناقضی که در صحبتهای همهی ما به وفور اتفاق میافتد. مثلا: من آدم احساساتیای هستم. این جمله و عکس این را ژان چندین بار در میانهی کتاب به زبان میآورد. در جملات کلی همیشه تناقض نمایان میشود. حالا ژان از آن جایگاه بلندش به سوی جایگاه انسانی ما سقوط میکند. ضعفهای کوچکش را به زبان میآورد و انسانی شبیه ما میشود. مثل ما دچار تناقض است و مثل ما کامل نیست! مثل ما اشتباهاتی دارد و مثل ما پشیمان و سرخورده میشود. در این حالت حس همدردی ما نسبت به ژان برانگیخته میشود و میخواهیم باز هم درددلهای او را بشنویم و همراهش آهی از ته دل بکشیم و شاید خوشحال باشیم که ما در این ضعفها تنها نیستیم. در مرحلهی آخر ژان سقوط خودش را به قعر ادامه میدهد و در کف این جهنم فرود میآید. انسانی پست میشود که دنیایش سراسر تباهی و صفات مذموم است. به تمام ضعفهایش اعتراف میکند و اجازه میدهد ما از بالا به او نگاه کنیم. حس کنیم انسانی دون و رقتانگیز است. حالا ما برای اعتراف کردن ضعفهایمان برای انسانی که از خود ضعیفتر و پایینتر میپنداریمش هیچ مشکلی نخواهیم داشت. مضافا که قبح بسیاری از چیزها در طول این آشنایی برای ما میشکند. اینکه میتوانی در عین حالی که وکیلی بلندپایهای انسانی خودپسند و شهوتران باشی. یا از جان مجرمی در دادگاه دفاع کنی ولی برای نجات جان بی گناهی خود را به خطر نیندازی. من خلال بسیاری از صحبتهای ژان سرم را به نشانهی تایید تکان میدادم و گاهی هم با ادا و اطواری به او میفهماندم که چقدر خوب این موضوع را درک کرده و با او همدل هستم. در نهایت هم آماده بودم که برایش اعتراف کنم... 4- این کتاب هنوز میتواند بحثهای بیشتری برانگیزد اما صبر میکنم تا خوانش دومم از این کتاب (احتمالا با ترجمهی دیگری)، سپس به مسائلی مانند خوشبختی، داوری، بخشش، دین، اخلاق، طبقات اجتماعی، عشق و دوست داشتن و ... میپردازم....more
هشت کتاب را آهسته خواندم. در هر حالی نمیخواندم و فقط وقتی به سمتش می رفتم که احساس می کردم ذهنم آمادگی پذیرش معانی آن را دارد. به نظر من اشعار سهراب حهشت کتاب را آهسته خواندم. در هر حالی نمیخواندم و فقط وقتی به سمتش می رفتم که احساس می کردم ذهنم آمادگی پذیرش معانی آن را دارد. به نظر من اشعار سهراب حتما باید در قالب همین هشت کتاب و با نظر به تقدم و تاخر تاریخیشان خوانده شود. سهرابِ مرگ رنگ، سهراب حجم سبز نیست. فرصتی داشتم که در این اثنا در کنار هشت کتاب چند کتاب هم در مورد سهراب و شعرش بخوانم که بسیار مفید بود. نظرات خودم را هم دارم اما صبر میکنم تا پخته تر شوند. بعد از خواندن چند کتاب دیگر در مورد سهراب باز به هشت کتاب باز خواهم گشت و این بار با دقت بیشتر و بیشتری آن را میخوانم و نظراتم را محک میزنم. ...more
یکی از بهترین کتاب های ابراهیم پور عزیز، شاید نهایتا بتونم روی 5-6 تا شعر دست بذارم و با اطمینان بگم نپسندیدم، سایر کارها جزو بهترین ها بودن، علی الخصیکی از بهترین کتاب های ابراهیم پور عزیز، شاید نهایتا بتونم روی 5-6 تا شعر دست بذارم و با اطمینان بگم نپسندیدم، سایر کارها جزو بهترین ها بودن، علی الخصوص مثنوی ها که به نظر من ناکارشناس بهترین اشعار ابراهیم پور در این قالب گفته شدن. جدای از این ها، این کتاب یک ویژگی داشت که به نظرم منحصر به فرد بود، اونم صفحه آخرش، آخرین شعر و آخرین ابیات اون شعر شاید بهترین خاتمه برای کتابی با این مضامین بود. هنوز هم ابیات اون صفحه آخر رو با خودم مرور میکنم. حامد ابراهیم پور یکی از شاعران محبوب من است، پس احتمال میدم که این نظرات شاید متاثر از علاقه قلبی من باشه....more
این کتاب فوق العاده بود، یک دستورالعمل کامل برای سعادتمند زیستن، در بسیتری از موارد با شوپنهاور هم رای بودم و در معدود مواردی مخالف. سوال اینجاست که آیاین کتاب فوق العاده بود، یک دستورالعمل کامل برای سعادتمند زیستن، در بسیتری از موارد با شوپنهاور هم رای بودم و در معدود مواردی مخالف. سوال اینجاست که آیا واقعا میتوان تنوع انسان ها رو نادیده گرفت و در موردشون حکم کلی داد و بنا بر اون احکام دستورالعمل تعریف کرد؟ اما فی المجموع کتاب آموزنده ای محسوب میشه و نقل قول های شیرینی هم داره. به نظرم ارزش بیش از یک بار خوندن رو هم داره....more
محشرررر، ارزش بیش از ده بار خوندن داره، مهم نیس ک اتفاقات داستان رو بدونی، چون اتفاق مهمی نمیفته فقط دوس داری هولدن برات حرف بزنه، فقط دوس داری هی بگهمحشرررر، ارزش بیش از ده بار خوندن داره، مهم نیس ک اتفاقات داستان رو بدونی، چون اتفاق مهمی نمیفته فقط دوس داری هولدن برات حرف بزنه، فقط دوس داری هی بگه پسر... جدی میگم... انتظار بکشی برسی سه چهار فصل آخر و اون کوچولوی فوق العاده بیاد تو داستان و یادآوری کنه دنیا بدون بچه ها جای مزخرفی برای زندگیه. بار دوم بود ک بعد از شاید سه یا چهار سال میخوندم و کامل یادم نبود، اما خوشحالم ک دوباره خوندمش. هولدن، پسر، خیلی ازت خوشم میاد، جدی میگم، این که ساکت شدی، افسرده ام میکنه، واقعا افسرده ام میکنه ❤...more