فؤاد's Reviews > کلمههای آبی تیره
کلمههای آبی تیره
by
by
داستان برای من بیشتر از هر چیز، داستان «روح» بود. ارواح مختلف نادیدنی که زندگی ما (و شخصیتهای داستان) رو احاطه کردن و بهش معنی میدن. این روح میتونه روح آدمهای درگذشته باشه (مرگ بخش مهمی از کتابه) یا خاطراتی که به یه شیء بی معنی، مثل کتاب دست دوم، معنی و تاریخ میدن، یا میتونه کلمهها باشه، قصهها و شعرها و نامهها.
داستان در مورد یه کتابفروشی کتابهای دست دومه که داره ورشکست میشه. کتابفروشی یه بخش داره برای کتابهای غیرفروشی. آدمها میان میشینن کتاب میخونن و حاشیهٔ کتابها حس و نظر خودشونو یادداشت میکنن. نظرات نفر قبلی رو رد میکنن و با هم بحث میکنن. گاهی هم برای همدیگه پیامهای عاشقانه میذارن. شخصیت اصلی کتاب، که با روحهای زندگی خودش درگیره، استخدام میشه تا تمام این پیامها رو لیست کنه که بعد از تخریب کتابفروشی از دست نرن. کار براش بی معنیه. نمیتونه اهمیت روح رو درک کنه، و نمیفهمه چه اهمیتی داره ثبت کردن پیامهای عاشقانهٔ کسانی که مدتهاست مردهن و سالهاست پیامهاشون فراموش شده. باید اتفاقات کتاب با تمام پیچ و خمهاش رو از سر بگذرونه تا اهمیت روح رو درک کنه: هم با ارواح زندگی خودش کنار بیاد، و هم راه حلی برای زنده نگه داشتن روح کتابفروشی به ذهنش میرسه، که پایانبندی زیبای کتاب رو رقم میزنه.
کتاب بیشتر از اینه. کتاب بیشتر در مورد سوگواری و عشقه. اما خطی که غیرملموس پشت وقایع حرکت میکنه، نگاه کتاب به روحهای زندگی ماست.
از کتاب
کلمهها مهمن. بیمعنی نیستن. اگه بیمعنی بودند، نمیتونستند باعث شروع انقلابها بشن و تاریخ رو تغییر بدن و چیزهایی نبودن که هرشب قبل خواب بهشون فکر میکنی. اگه فقط کلمه بودن که فقط به آهنگها گوش نمیدادیم، وقتی که بچه بودیم التم��س نمیکردیم که بتونیم بخونیم. اگه فقط کلمه بودن، معنایی نداشتن و داستانهایی از زمانی که انسانها نمیتونستن بنویسن وجود نداشت. ما یاد نمیگرفتیم که بنویسیم. اگه فقط کلمه بودن، مردم بهخاطر اونها عاشق نمیشدن، احساس بد پیدا نمیکردن، درد نمیکشیدن، درد کشیدنشون از بین نمیرفت. بیشتر وقتها وارد رابطه نمیشدن.
داستان در مورد یه کتابفروشی کتابهای دست دومه که داره ورشکست میشه. کتابفروشی یه بخش داره برای کتابهای غیرفروشی. آدمها میان میشینن کتاب میخونن و حاشیهٔ کتابها حس و نظر خودشونو یادداشت میکنن. نظرات نفر قبلی رو رد میکنن و با هم بحث میکنن. گاهی هم برای همدیگه پیامهای عاشقانه میذارن. شخصیت اصلی کتاب، که با روحهای زندگی خودش درگیره، استخدام میشه تا تمام این پیامها رو لیست کنه که بعد از تخریب کتابفروشی از دست نرن. کار براش بی معنیه. نمیتونه اهمیت روح رو درک کنه، و نمیفهمه چه اهمیتی داره ثبت کردن پیامهای عاشقانهٔ کسانی که مدتهاست مردهن و سالهاست پیامهاشون فراموش شده. باید اتفاقات کتاب با تمام پیچ و خمهاش رو از سر بگذرونه تا اهمیت روح رو درک کنه: هم با ارواح زندگی خودش کنار بیاد، و هم راه حلی برای زنده نگه داشتن روح کتابفروشی به ذهنش میرسه، که پایانبندی زیبای کتاب رو رقم میزنه.
کتاب بیشتر از اینه. کتاب بیشتر در مورد سوگواری و عشقه. اما خطی که غیرملموس پشت وقایع حرکت میکنه، نگاه کتاب به روحهای زندگی ماست.
از کتاب
کلمهها مهمن. بیمعنی نیستن. اگه بیمعنی بودند، نمیتونستند باعث شروع انقلابها بشن و تاریخ رو تغییر بدن و چیزهایی نبودن که هرشب قبل خواب بهشون فکر میکنی. اگه فقط کلمه بودن که فقط به آهنگها گوش نمیدادیم، وقتی که بچه بودیم التم��س نمیکردیم که بتونیم بخونیم. اگه فقط کلمه بودن، معنایی نداشتن و داستانهایی از زمانی که انسانها نمیتونستن بنویسن وجود نداشت. ما یاد نمیگرفتیم که بنویسیم. اگه فقط کلمه بودن، مردم بهخاطر اونها عاشق نمیشدن، احساس بد پیدا نمیکردن، درد نمیکشیدن، درد کشیدنشون از بین نمیرفت. بیشتر وقتها وارد رابطه نمیشدن.
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
کلمههای آبی تیره.
Sign In »
Reading Progress
June 2, 2022
–
Started Reading
June 2, 2022
– Shelved
June 2, 2022
– Shelved as:
داستان-خارجی
June 3, 2022
–
30.49%
"چقدر اشاره به کتاب و شعرهایی داره که اسمشونو نشنیدم. مثل شعر آگوست تاریک که از اینترنت پیدا کردم و دیدم چقدر قشنگه. ترجمهش کردم، میذارم این پایین."
page
100
June 4, 2022
–
Finished Reading
Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)
date
newest »
message 1:
by
Saeid
(new)
Aug 31, 2022 06:10AM
یادمه جایی خوندم که پیروان آیین شینتو هم به حلول ارواح در اشیا اعتقاد دارن. اگه اشتباه نکنم باورشون این بود که اشیایی که عمر طولانی میکنن درشون روحی حلول میکنه، و اگه صاحبشون باهاشون بد رفتار کرده باشه یا بی دلیل دور انداخته باشه، برای انتقام برمیگرده. حتی توی معابدشون گویا مراسم خاصی برای اشیا قدیمی برگزار میکنن.
reply
|
flag
محمّدفؤاد wrote: "وه، چقدر جالب!"
Saeid wrote: "یادمه جایی خوندم که پیروان آیین شینتو هم به حلول ارواح در اشیا اعتقاد دارن. اگه اشتباه نکنم باورشون این بود که اشیایی که عمر طولانی میکنن درشون روحی حلول میکنه، و اگه صاحبشون باهاشون بد رفتار کرده ..."
الان دوباره سرچ زدم که دقیقتر یادم بیاد. «تسکومگامی» اسم اون روحیه که بعد از 100 سال تو اشیا حلول میکنه. جالبه که ظاهرو رفتار روح حلول کرده هم با ماهیت اون اشیا و نحوه استفاده ازشون رابطه داره. برای تکریم وسایلی که احتمالا باهاشون رفتار بدی شده هم مراسمی دارن که مثلا یکی از اون مراسم «هاری کویو» است، که دراون خیاطان برای سوزنهایی که در سالهای گذشته در حین دوختن شکستن مراسم یادبود برگزار میکنن.
Saeid wrote: "یادمه جایی خوندم که پیروان آیین شینتو هم به حلول ارواح در اشیا اعتقاد دارن. اگه اشتباه نکنم باورشون این بود که اشیایی که عمر طولانی میکنن درشون روحی حلول میکنه، و اگه صاحبشون باهاشون بد رفتار کرده ..."
الان دوباره سرچ زدم که دقیقتر یادم بیاد. «تسکومگامی» اسم اون روحیه که بعد از 100 سال تو اشیا حلول میکنه. جالبه که ظاهرو رفتار روح حلول کرده هم با ماهیت اون اشیا و نحوه استفاده ازشون رابطه داره. برای تکریم وسایلی که احتمالا باهاشون رفتار بدی شده هم مراسمی دارن که مثلا یکی از اون مراسم «هاری کویو» است، که دراون خیاطان برای سوزنهایی که در سالهای گذشته در حین دوختن شکستن مراسم یادبود برگزار میکنن.