Agir(آگِر)'s Reviews > مرگ تصادفی یک آنارشیست
مرگ تصادفی یک آنارشیست
by
داریو فو و قدرت لودگی
انسانی که تمام حکومتها را میترساند
خودش را دلقکی میدانست که فقط همه چیز را به سخره گرفته است!
شاید بگویید: فقط همین!!!
آری! شاید باید به یاد بیاوریم که لودگی زمانی جرم بود!
کیست که این را فراموش نکرده باشد!؟
نویسنده ای که صاحب دو نوبل شد. یک بار در سال 1997 آکادمی سوئد او را بخاطر آثار ارزشمند و زندگی شجاعانه اش برای دریافت جایزه نوبل ادبیات انتخاب کرد و یکبار دیگر در سال 2016 وقتی اردوغان اجرای نمایشنامههای او را در ترکیه ممنوع کرد، داریو فو آنرا به مانند دریافت دومین جایزه نوبل از سوی خودش قلمداد کرد.
باید بخوانی تا بفهمی چرا این همه ترسناک است؛ مردی که لبخند از لبانش دور نمیشد با همه بلاهای غیرطبیعی که بر سرش آوردند...چرا کلیسا با نوبل اولش سخت مخالفت کرد. چرا آن همه بلا سرش آوردند. چرا زنش را دزدیدند و بهش تجاوز کردند. و دهشتناکترش اینکه پای پلیس هم در میان بوده است!!!
خودش را دلقک مینامید زیرا به قدرت لودگی و مسخره کردن باور داشت. شاید بپرسی یک دلقک چه چیزی از دستش بر میآید؟
اما همه این بلاها یک چیز را نشان میدهند: او موفق شده بود قدرتمندان را به لرزه درآورد. تمامی نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی و متحجری را. زیرا تمامی اینها فقط باور هستند و در خیال من و تو رشد کردهاند. پس نه با تفنگ! نه با انتحار! نه با بمب! نه با موشک! از بین رفتنی نیستند... باید فقط ایستاد و به این همه نظام و مرز خندید! و برای آغاز خندیدن و لودگی باید باورت را به آنها از دست بدهی و از بازی آنها بیای بیرون...خودتو بکش بیرون و خندیدن رو شروع کن...لودگی را...داریو فویی شو با خندهای بزرگ بر صورت
مردم انقلاب میخوان، ما بهشون اصلاحات میدیم. اصلاحاتِ بیشمار. اصلا تو اصلاحات غرقشون میکنیم. یا درواقع اونا رو توی وعده و وعید اصلاحات غرق میکنیم، چون حتی اصلاحات واقعی رو هم هرگز به اونا نمیدیم
by
داریو فو و قدرت لودگی
انسانی که تمام حکومتها را میترساند
خودش را دلقکی میدانست که فقط همه چیز را به سخره گرفته است!
شاید بگویید: فقط همین!!!
آری! شاید باید به یاد بیاوریم که لودگی زمانی جرم بود!
کیست که این را فراموش نکرده باشد!؟
نویسنده ای که صاحب دو نوبل شد. یک بار در سال 1997 آکادمی سوئد او را بخاطر آثار ارزشمند و زندگی شجاعانه اش برای دریافت جایزه نوبل ادبیات انتخاب کرد و یکبار دیگر در سال 2016 وقتی اردوغان اجرای نمایشنامههای او را در ترکیه ممنوع کرد، داریو فو آنرا به مانند دریافت دومین جایزه نوبل از سوی خودش قلمداد کرد.
باید بخوانی تا بفهمی چرا این همه ترسناک است؛ مردی که لبخند از لبانش دور نمیشد با همه بلاهای غیرطبیعی که بر سرش آوردند...چرا کلیسا با نوبل اولش سخت مخالفت کرد. چرا آن همه بلا سرش آوردند. چرا زنش را دزدیدند و بهش تجاوز کردند. و دهشتناکترش اینکه پای پلیس هم در میان بوده است!!!
خودش را دلقک مینامید زیرا به قدرت لودگی و مسخره کردن باور داشت. شاید بپرسی یک دلقک چه چیزی از دستش بر میآید؟
اما همه این بلاها یک چیز را نشان میدهند: او موفق شده بود قدرتمندان را به لرزه درآورد. تمامی نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی و متحجری را. زیرا تمامی اینها فقط باور هستند و در خیال من و تو رشد کردهاند. پس نه با تفنگ! نه با انتحار! نه با بمب! نه با موشک! از بین رفتنی نیستند... باید فقط ایستاد و به این همه نظام و مرز خندید! و برای آغاز خندیدن و لودگی باید باورت را به آنها از دست بدهی و از بازی آنها بیای بیرون...خودتو بکش بیرون و خندیدن رو شروع کن...لودگی را...داریو فویی شو با خندهای بزرگ بر صورت
مردم انقلاب میخوان، ما بهشون اصلاحات میدیم. اصلاحاتِ بیشمار. اصلا تو اصلاحات غرقشون میکنیم. یا درواقع اونا رو توی وعده و وعید اصلاحات غرق میکنیم، چون حتی اصلاحات واقعی رو هم هرگز به اونا نمیدیم
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
مرگ تصادفی یک آنارشیست.
Sign In »
Reading Progress
April 19, 2017
–
Started Reading
April 19, 2017
– Shelved
April 19, 2017
–
3.19%
"داریو فو در هرجا که حرکتی ساسی شکل بگیرد - اعتصاب، انفجار بمب، یا تظاهراتی به سبب محاکمه های سیاسی- حضور می یابد. فو می گوید: این طبیعت هر بازیگر است که با مردم ارتباط برقرار کند. در اینجا مسئله حساسیت و نوعی جذب کردن، مثل خاصیت مغناطیسی مطرح است. مسلما من قدرتم را بر روی تماشاگرانم اعمال می کنم ولی امیدوارم این مثل قدرت یک رهبر ارکستر بر روی نوازندگانش باشد، نه قدرت یک فرمانروای خودرأی"
page
6
April 25, 2017
–
9.04%
"یه آدم معمولی، یک کارگر، به سن 55 یا 60 سالگی که میرسه کم کم حرکاتش کند میشه و به همین دلیل باید بره توی سطل آشغال... یه معدنچی توی 55 سالگی تنگی نفس داره، باید بسرعت و پیش از اینکه مستمری بازنشستگی شامل حالش بشه، اخراجش کرد. به اونا میگن، برو خونه ات...اخراج...دیگر پیر و خرفت شده ای! ولی برای قضات کاملا برعکسه: هرچه پیرتر و خرفت تر بشن، به مقامات و درجات بالاتر ارتقا پیدا می کن؛ مهم میشن؛ قدرت مطلقه میشن! یه"
page
17
April 27, 2017
–
6.91%
"بازرس: نمی دونی که ادعای داشتن عنوان جعلی می تونه تو رو روونه ی زندون کنه؟
متهم: یه آدم عاقل رو...آره ولی من رو نه...گواهی پزشکی دارم که دیوونه ام. بیماری هیسترومانیا که از کلمه لاتین هیسترونز و بمعنی بازیگره
!بازرس: اما تو برای ویزیت یه بیمار، صدهزار لیر از او پول گرفته ای
متهم: ولی بازرس، من باید بخاطر خودش، اونقدر پول ازش می گرفتم. اگه نمی گرفتم، اونا بدون شک فکر می کردن:«طرف حتما یه دکتر درجه 2 و شاید هم"
page
13
متهم: یه آدم عاقل رو...آره ولی من رو نه...گواهی پزشکی دارم که دیوونه ام. بیماری هیسترومانیا که از کلمه لاتین هیسترونز و بمعنی بازیگره
!بازرس: اما تو برای ویزیت یه بیمار، صدهزار لیر از او پول گرفته ای
متهم: ولی بازرس، من باید بخاطر خودش، اونقدر پول ازش می گرفتم. اگه نمی گرفتم، اونا بدون شک فکر می کردن:«طرف حتما یه دکتر درجه 2 و شاید هم"
April 29, 2017
–
30.32%
"یه ضرب المثل انگلیسی میگه: «نجیب زاده سگهای شکاری خودش رو می فرسته که پاچه ی دهاتیها رو بگیرن و اگه اونا به پادشاه شکایت کنن، نجیب زاده با کشتن سگهاش، عذرخواهی میکنه»...اما یه چیزی بهتون بگم، این ضرب المثل کاملا دروغه. تا حالا هیچ اربابی برای رضایت یه دهاتی، سگ شکاری خودش رو نکشته! اگر هم سگی کشته شده، دلیل دیگه ای داشته، و اگر در دعوا سگی کشته بشه، پادشاه فورا یه تلگراف تسلیت برای نجیب زاده می فرسته، البته همراه"
page
57
May 4, 2017
–
50.53%
"دیوانه: ما ملت هنرمندی هستیم، به طرزی باور نکردنی فردگرا و طغیانگر بر علیه عادت ها
خبرنگار: منم با شما موافقم و قضاتی که دستور توقف تحقیقات و بستن پرونده رو میدن، از بقیه ملت طغیانگرترن. اونا فراموش می کنن که گزارش های شاهدهای عینی و جزئیات خاص رو نادیده می گیرن؛ جزئیات با ارزشی از جمله ضرباتی که به پشت گردن متوفی وارد شده و علتش هم کاملا روشنه
!!!"
page
95
خبرنگار: منم با شما موافقم و قضاتی که دستور توقف تحقیقات و بستن پرونده رو میدن، از بقیه ملت طغیانگرترن. اونا فراموش می کنن که گزارش های شاهدهای عینی و جزئیات خاص رو نادیده می گیرن؛ جزئیات با ارزشی از جمله ضرباتی که به پشت گردن متوفی وارد شده و علتش هم کاملا روشنه
!!!"
May 5, 2017
–
75.0%
"نمایشنامه ی "مرگ تصادفی یک آنارشیست" که جایزه نوبل را برای «داریو فو» در سال 1997 به ارمغان آورد، داستان طنزآمیزی است پیرامون حوادث شرم آور قتل یک آنارشیست، که توسط پلیس ایتالیا در اواخر دهه ی 1960 پس از متهم کردن او به بمب گذاری، صورت گرفت. این نمایشنامه مورد انتقادهای بیجا و مزورانه پلیس بعد از جنگ ایتالیا واقع شد"
page
141
May 6, 2017
–
78.72%
"
:قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
«علیه لوده هایی که بد زبانی می کنند»
این عنوان قانونی است که در سال 1221 در سیسیل توسط امپراطور فردیک دوم وضع شد. این قانون اعلام می کند هرکس می تواند علیه لوده ها بدون اینکه مستوجب تنبیه یا جریمه بشود اعمال خشونت کند
امپراطوری که می گویند:«خدا او را مسح کرده است» و کسی که در مدرسه یاد گرفته ایم او را شهریار روشنفکری و روشنگری و یک آزادیخواه بدانیم. قانون مذکور"
page
148
:قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
«علیه لوده هایی که بد زبانی می کنند»
این عنوان قانونی است که در سال 1221 در سیسیل توسط امپراطور فردیک دوم وضع شد. این قانون اعلام می کند هرکس می تواند علیه لوده ها بدون اینکه مستوجب تنبیه یا جریمه بشود اعمال خشونت کند
امپراطوری که می گویند:«خدا او را مسح کرده است» و کسی که در مدرسه یاد گرفته ایم او را شهریار روشنفکری و روشنگری و یک آزادیخواه بدانیم. قانون مذکور"
May 8, 2017
–
79.26%
"قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
خانمها و آقایان! دوستان من، شخصیت های ادبی مشهور، در مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی اظهار داشته اند: بدون تردید بزرگترین و ارزشمندترین جوایز به خاطر شهامت و شجاعت اعضای آکادمی سوئد در اعطای جایزه نوبل به یک «لوده» باید به آنها داده بشود. من هم موافقم
:))
کار شما واقعا شهامتی است که هم مرز برانگیختن خشم است. کافی است نظری به آشوب و غوغایی که بر پا شده بیندازیم"
page
149
خانمها و آقایان! دوستان من، شخصیت های ادبی مشهور، در مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی اظهار داشته اند: بدون تردید بزرگترین و ارزشمندترین جوایز به خاطر شهامت و شجاعت اعضای آکادمی سوئد در اعطای جایزه نوبل به یک «لوده» باید به آنها داده بشود. من هم موافقم
:))
کار شما واقعا شهامتی است که هم مرز برانگیختن خشم است. کافی است نظری به آشوب و غوغایی که بر پا شده بیندازیم"
May 11, 2017
–
79.79%
"قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
ولی اعضای محترم آکادمی، بیایید اعتراف کنید که این دفعه دیگر شورش را در آورده اید. منظورم این است که دست بردارید دیگر. اول به یک سیاهپوست جایزه می دهید، بعد هم به یک نویسنده یهودی و حالا هم آن جایزه را به یک دلقک می دهید. موضوع چیست؟ اهالی ناپل می گویند:«پازیامه؟» یعنی عقلتان را از دست داده اید؟
:)
ضمنا سطوح بالای روحانیت نیز لحظه های سخت را می گذرانند و به مرز"
page
150
ولی اعضای محترم آکادمی، بیایید اعتراف کنید که این دفعه دیگر شورش را در آورده اید. منظورم این است که دست بردارید دیگر. اول به یک سیاهپوست جایزه می دهید، بعد هم به یک نویسنده یهودی و حالا هم آن جایزه را به یک دلقک می دهید. موضوع چیست؟ اهالی ناپل می گویند:«پازیامه؟» یعنی عقلتان را از دست داده اید؟
:)
ضمنا سطوح بالای روحانیت نیز لحظه های سخت را می گذرانند و به مرز"
May 13, 2017
–
81.91%
"قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
روزانته بولکو تا زمان شکسپیر بدون شک بزرگترین نمایشنامه نویس رنسانس ایتالیا بود. او بزرگترین استاد من و هم تراز با «مولیر» است که هردو هنرپیشه و نمایشنامه نویس بودند و مورد تمسخر مشاهیر ادبی زمان خود واقع شدند. آنها بیش از هرچیز، به این دلیل تحقیر شدند که زندگی روزمره، شادی ها و رنج های مردم معمولی را به روی صحنه آوردند و نیز غرور و خودخواهی قدرتمندان و بی عدالتی های"
page
154
روزانته بولکو تا زمان شکسپیر بدون شک بزرگترین نمایشنامه نویس رنسانس ایتالیا بود. او بزرگترین استاد من و هم تراز با «مولیر» است که هردو هنرپیشه و نمایشنامه نویس بودند و مورد تمسخر مشاهیر ادبی زمان خود واقع شدند. آنها بیش از هرچیز، به این دلیل تحقیر شدند که زندگی روزمره، شادی ها و رنج های مردم معمولی را به روی صحنه آوردند و نیز غرور و خودخواهی قدرتمندان و بی عدالتی های"
May 16, 2017
–
81.91%
"قسمت هایی از سخنرانی نوبل داریو فو
روزانته بولکو تا زمان شکسپیر بدون شک بزرگترین نمایشنامه نویس رنسانس ایتالیا بود...من از او آموختم که چگونه خود را از قیود شیوه ی قراردادی نگارش آزاد کنم و با واژه های خاص، اصوات غیرعادی، روشهای مختلف ریتم و تنفس و حتی با سخنان پرت و پلا و هجو و صداهای خاص، منظورم را بیان کنم
.اجازه می خواهم بخشی از این جایزه ی ارزشمند را به روزانته تقدیم کنم"
page
154
روزانته بولکو تا زمان شکسپیر بدون شک بزرگترین نمایشنامه نویس رنسانس ایتالیا بود...من از او آموختم که چگونه خود را از قیود شیوه ی قراردادی نگارش آزاد کنم و با واژه های خاص، اصوات غیرعادی، روشهای مختلف ریتم و تنفس و حتی با سخنان پرت و پلا و هجو و صداهای خاص، منظورم را بیان کنم
.اجازه می خواهم بخشی از این جایزه ی ارزشمند را به روزانته تقدیم کنم"
June 1, 2017
–
88.83%
"تولد خنیاگر سیار
یک روز ارباب سرتاسر منطقه از آنجا گذشت. نگاهی به دور و بر انداخت و گفت: این برج از کجا سر در آورده است؟ این زمین مال کیست؟
گفتم: مال من است. خودم آن را ساختم. با همین دستهایم. مال هیچ کس نبود
گفت: مال هیچ کس؟ این مال هیچ کس کلمه ای است که اصلا وجود ندارد. مال من است. تو باید آنرا به من بدهی. پولش را می دهم
گفتم: نه، نه، من پول نمی خواهم، چون با پول شما نمی توانم یک زمین دیگر"
page
167
یک روز ارباب سرتاسر منطقه از آنجا گذشت. نگاهی به دور و بر انداخت و گفت: این برج از کجا سر در آورده است؟ این زمین مال کیست؟
گفتم: مال من است. خودم آن را ساختم. با همین دستهایم. مال هیچ کس نبود
گفت: مال هیچ کس؟ این مال هیچ کس کلمه ای است که اصلا وجود ندارد. مال من است. تو باید آنرا به من بدهی. پولش را می دهم
گفتم: نه، نه، من پول نمی خواهم، چون با پول شما نمی توانم یک زمین دیگر"
June 14, 2017
–
92.55%
"خلاصه ای از نامه سرگشاده داریو فو به کوفی عنان در مورد مواد مخدر
ما همگی به شدت نگران تهدیدی هستیم که مواد مخدر متوجه فرزندان، هموطنان و جوامع ما می کند...اما در سیاستی غلط، همه ساله دولت ها ضوابط قانونی و کیفری بیشتر و پر هزینه تری در مورد مبارزه با مواد مخدر به تصویب می رسانند بدون آنکه فایده ای داشته باشد. با آنکه زندانها انباشته از صدها هزارنفر است ولی هنوز قاچاق این مواد بشدت خود ادامه دارد. و"
page
174
ما همگی به شدت نگران تهدیدی هستیم که مواد مخدر متوجه فرزندان، هموطنان و جوامع ما می کند...اما در سیاستی غلط، همه ساله دولت ها ضوابط قانونی و کیفری بیشتر و پر هزینه تری در مورد مبارزه با مواد مخدر به تصویب می رسانند بدون آنکه فایده ای داشته باشد. با آنکه زندانها انباشته از صدها هزارنفر است ولی هنوز قاچاق این مواد بشدت خود ادامه دارد. و"
August 6, 2017
–
Finished Reading
Comments Showing 1-7 of 7 (7 new)
date
newest »
message 1:
by
Kianoush
(new)
Jul 16, 2020 01:56PM
چقدر بده که هربار تاریخ به اینجا می رسه که راه اصلاح بسته می شه. اونوقت همه به این نتیجه می رسیم که حالا که راه اصلاح بسته است، بذار خراب کنیم از نو بسازیم. اونوقت بعد تخریب، موقع ساخت ساختمون جدید می بینیم نقشمون غلطه هیچ، بنا و معمار هم توزرد از آب در اومدن
reply
|
flag
متاسفانه همینطوره. و از این قفس نجات پیدا نکرده تو قفس دیگه می افتی. امروز یه مطلب خوندم اینم جالب بود بنظرم:
اینکه انقلابها سرنوشت بدی پیدا میکنند مرا به خنده میاندازد، زیرا خب آنها میکوشند چه کسی را دست بیندازند؟ وقتی فلاسفه جدید [یکی از جریانهای فلسفی محافظهکار فرانسوی_م] به این اکتشاف نائل آمدند که انقلابها بد از کار در میآیند... واقعاً باید ابله و کودن باشی. ایشان کشف کردهاند که با استالین! سرانجام دیگر چه کسی بر روی زمین یافت خواهد شد که باور داشته باشد انقلابها خوب از آب درمیآیند؟ مردم میگویند: (دست کم انگلیسیها خودشان را از دردسرها و مصیبتهای انقلاب نجات دادند). این مطلقاً نادرست است. انگلیسیها، آنها انقلابی را پشت سر گذاشتند. آنها پادشاهشان را کشتند و چه کسی از آن بیرون آمد؟ کرامول!
همه انقلابها بهم ریختگی به بار میآورند. همه این را میدانند. انقلاب فرانسه ناپلئون را تولید کرد، انقلاب انگلستان کرامول را. تولیدیِ انقلاب آمریکا چه بود؟ چیزی به مراتب بدتر، نمیتوانید بگویید؟ ریگان را تولید کرد: این از دید من هرگز بهتر از آنها نیست.
انقلابها همگی شکست میخورند. اینکه انقلابها غلط از کار درمیآیند البته هرگز مردم را بازنمیدارد یا مانع نمیشود از اینکه انقلابی شوند. ما داریم دو چیز کاملاً متفاوت را با هم خلط میکنیم: موقعیتهایی که در آنها تنها راه حل برای آدمی این است که انقلابی شود [تا امر واقعی را تغییر دهد]؛ این خلط کردن شُدن [صیرورت] است با تاریخ.
تاریخدانان به ما درباره آینده انقلابها میگویند. ولی این هرگز مهم نیست. مسئله واقعی این است که چگونه و چرا مردم انقلابی میشوند. خوشبختانه تاریخدانان جلوی آن را نخواهند گرفت. آفریقای جنوبی درگیر یک انقلابی شدن است. فلسطینیان همینطور. خب، در وضعیتهای استبداد و سرکوب، کار و بار آدمیان واقعاً باید انقلابی شدن باشد، چرا که جز این کاری نمیتوان کرد. هنگامی که کسی بعدتر میگوید: (خیلی خب، همهشان افتضاح به بار میآورند...) درباره چیز یکسانی حرف نمی زنیم. گویی درباره دو چیز کاملاً متفاوت داریم صحبت میکنیم. آیندهی تاریخ و صیرورت راستین انسانها چیزهای یکسانی نیستند.
#ژیل_دلوز
ترجمه: زمان زمانی
اینکه انقلابها سرنوشت بدی پیدا میکنند مرا به خنده میاندازد، زیرا خب آنها میکوشند چه کسی را دست بیندازند؟ وقتی فلاسفه جدید [یکی از جریانهای فلسفی محافظهکار فرانسوی_م] به این اکتشاف نائل آمدند که انقلابها بد از کار در میآیند... واقعاً باید ابله و کودن باشی. ایشان کشف کردهاند که با استالین! سرانجام دیگر چه کسی بر روی زمین یافت خواهد شد که باور داشته باشد انقلابها خوب از آب درمیآیند؟ مردم میگویند: (دست کم انگلیسیها خودشان را از دردسرها و مصیبتهای انقلاب نجات دادند). این مطلقاً نادرست است. انگلیسیها، آنها انقلابی را پشت سر گذاشتند. آنها پادشاهشان را کشتند و چه کسی از آن بیرون آمد؟ کرامول!
همه انقلابها بهم ریختگی به بار میآورند. همه این را میدانند. انقلاب فرانسه ناپلئون را تولید کرد، انقلاب انگلستان کرامول را. تولیدیِ انقلاب آمریکا چه بود؟ چیزی به مراتب بدتر، نمیتوانید بگویید؟ ریگان را تولید کرد: این از دید من هرگز بهتر از آنها نیست.
انقلابها همگی شکست میخورند. اینکه انقلابها غلط از کار درمیآیند البته هرگز مردم را بازنمیدارد یا مانع نمیشود از اینکه انقلابی شوند. ما داریم دو چیز کاملاً متفاوت را با هم خلط میکنیم: موقعیتهایی که در آنها تنها راه حل برای آدمی این است که انقلابی شود [تا امر واقعی را تغییر دهد]؛ این خلط کردن شُدن [صیرورت] است با تاریخ.
تاریخدانان به ما درباره آینده انقلابها میگویند. ولی این هرگز مهم نیست. مسئله واقعی این است که چگونه و چرا مردم انقلابی میشوند. خوشبختانه تاریخدانان جلوی آن را نخواهند گرفت. آفریقای جنوبی درگیر یک انقلابی شدن است. فلسطینیان همینطور. خب، در وضعیتهای استبداد و سرکوب، کار و بار آدمیان واقعاً باید انقلابی شدن باشد، چرا که جز این کاری نمیتوان کرد. هنگامی که کسی بعدتر میگوید: (خیلی خب، همهشان افتضاح به بار میآورند...) درباره چیز یکسانی حرف نمی زنیم. گویی درباره دو چیز کاملاً متفاوت داریم صحبت میکنیم. آیندهی تاریخ و صیرورت راستین انسانها چیزهای یکسانی نیستند.
#ژیل_دلوز
ترجمه: زمان زمانی
عجب. جالب بود. ولی با پیام غیرمستقیمش که انگار انقلاب ناگزیره موافق نیستم. میشه که جو زمانه حکم به انقلاب کنه، ولی مردم زمانه نپذیرن
البته، یه جور دیگه هم میشه نگاه کرد. حالا که قراره بد رو با بود عوض کنیم، حالا که قبلی و بعدی فرقی ندارند، حداقل تو انقلاب یه شور و شوقی هست، یه چند سالی دلمون خوشه. گمونم علت خیلی از انقلاب ها همینه، یعنی همون شور و شوق. وگرنه حداقل روشنفکرترها می دونن که قرار نیست معجزه ای بشه
یاد یه حرف بی ربط به موضوعی افتادم از ژیژک. میگه اخیراً انقدر همه ی ما دوست داریم فعالیت و اثرگذاری سیاسی اجتماعی داشته باشیم، اغلب کار رو خراب تر می کنیم. شاید بی عملی بهتر باشه. عجیبه، ولی قابل تامله
البته، یه جور دیگه هم میشه نگاه کرد. حالا که قراره بد رو با بود عوض کنیم، حالا که قبلی و بعدی فرقی ندارند، حداقل تو انقلاب یه شور و شوقی هست، یه چند سالی دلمون خوشه. گمونم علت خیلی از انقلاب ها همینه، یعنی همون شور و شوق. وگرنه حداقل روشنفکرترها می دونن که قرار نیست معجزه ای بشه
یاد یه حرف بی ربط به موضوعی افتادم از ژیژک. میگه اخیراً انقدر همه ی ما دوست داریم فعالیت و اثرگذاری سیاسی اجتماعی داشته باشیم، اغلب کار رو خراب تر می کنیم. شاید بی عملی بهتر باشه. عجیبه، ولی قابل تامله
موافقم که گاهی بی عملی بهتره. ولی میدونید یه وقتایی هست که بی عملی به فاجعه بدل میشه. ماریو وارگاس یوسا در سوربز نشون میده که چطور دست رو دست گذاشتن مردم باعث شد که تروخیو احساس قدرت بیشتری کنه و بلاهای خیلی خیلی وحشتناکی سر این مردم بیاره