دومین کتاب از سهگانهی بکت که خواندم. حقیقتاً نوشتن از بکت دشوار است و اگر تازهوارد باشی سختتر نیز خواهد بود. بکت بدون شک استاد بازی با مفهوم انتظدومین کتاب از سهگانهی بکت که خواندم. حقیقتاً نوشتن از بکت دشوار است و اگر تازهوارد باشی سختتر نیز خواهد بود. بکت بدون شک استاد بازی با مفهوم انتظار و پوچی و رخوت و بیهودگیست. مالون در انتظار مردنش بر روی تختی در جایی نامعلوم افتاده است و تنها با یک چوبدست میتواند به وسایل اتاق دسترسی داشته باشید. دو ظرف یا دیگ دارد. در یکی غذا میخورد و در دیگری اجابت مزاج میکند. دستی بیگانه از لای در ظرفها را با میزی چرخدار به سوی خود میکشد و عوض میکند. نه کسی به دیدنش میآید و نه او چیزی به یاد دارد که کیست و اینجا چه میکند. حتا مطمئن نیست پنجرهای که رو به بیرون دارد نقاشی است یا واقعیت؟ درست نمیفهمیم آیا میتواند حرف بزند یا نه؟ شروع به تعریف و نوشتن چند خط داستانی میکند که باز نمیشود فهمید آیا اینها هذیانهای او هستند و یا در هشیاری از ذهنش میگذرند. این را نیز نمیفهمیم که آیا شخصیت آن داستانها به نوعی خود اوست یا نه؟ در مالون میمیرد نیز همانند مالوی با شخصیتی روبرو هستیم که مشکل حرکتی دارد. خود را روی زمین میکشد. خردهریزههای بیارزش را در جیبهایش نگه میدارد. از مادری حرف میزند که به یادش ندارد. در بیابانی به مقصدی نامعلوم میرود. با موجودی صم و بکم و افلیج طرفیم که به سوی تباهی میرود و ما نیز به همراه او بر روی زمین کشیده میشویم. با نزدیک شدن مرگ مالون روایتش نیز مخدوش و سرگشتهتر میشود و در نهایت فرومیمیرد. حفظ کردن و تدام زنجیرهی نوشتهها در بکتخوانی مشکل است و من هنوز نمیدانم که آیا میتوانم با آن ارتباطی قوی برقرار کنم یا نه. انکار نمیکنم این کتاب را از اولی سختتر به پایان بردم....more
چند سالی میشود که با خواندن کتابهایی با محتوای نامهها، مقالات، درسگفتارها، مصاحبهها و اتو/بیوگرافیهای نویسندگان عجین شدهام. گاه به دنبال علاقمنچند سالی میشود که با خواندن کتابهایی با محتوای نامهها، مقالات، درسگفتارها، مصاحبهها و اتو/بیوگرافیهای نویسندگان عجین شدهام. گاه به دنبال علاقمند شدن به نویسندهای خاص بهدنبال بهاصطلاح پشت صحنهی نوشتنهایش میروم و گاه برعکس گاهی با خواندن این قبیل کتابها به دنبال خواندن آثارشان میروم. از آن جمله گوستاو فلوبر بوده است که بعد از خواندن مادام بوواری کتاب "نوشتن مادام بوواری" را خواندم. به همین روی با ذوق فراوان "عیش مدام" را نیز خریدم و خواندم. اعتراف میکنم خواندنش در بخشهایی اصلا ساده نبود برای خوانندهی عامی چون من. اما به دلیل علاقهام به فرایند خلق آثارهنری مخصوصاً آثار ادبی و نیز مبانی نظری هنر از این کتاب بسیار لدت برده و آموختم. با عیش مدام فهمیدم که چند سال گذشته پس از خواندن مادام بوواری فهم ناقصی از آن داشتهام و بزرگی آن را به خوبی نفهمیدهام. فکر میکنم لازم است دوباره آن را بخوانم و این بار با دید پختهترم از ادبیات و دغدغههای ذهنی جدیدم.
جالب اینجاست در طی برنامهی مطالعهی شخصیام از آثار کلاسیک تا جدید که چندی است آن را کلید زدهام و در صدر آن دنکیشوت قرار داشته حالا با هر کتابی مواجه میشوم رد پای دنکیشوت را در آن میبینم و اهمیت آن را به همراه مادام بوواری برای رمان مدرن بیشتر درک میکنم.
از جمله در این کتاب نیز یوسا به وجوه شباهت و تفاوت سروانتش و فلوبر میپردازد که بسیار برایم شیرین بود....more
شاید عجیبترین کتابی که تا الان خواندهام. مفهوم تلخی، پوچی، انتظار و انتظار، ضدمعنا و غیرخطی بودن به بهترین شکل توسط بکت نوشته شده. همه چیز کلافی سردشاید عجیبترین کتابی که تا الان خواندهام. مفهوم تلخی، پوچی، انتظار و انتظار، ضدمعنا و غیرخطی بودن به بهترین شکل توسط بکت نوشته شده. همه چیز کلافی سردرگم است. نحوه روایت گاهی مالیخولیایی می شود و گاهی بسیار منطقی. توصیفات و توضیحات طولانی و عبث جزئیات کاملا بی معنا و بی فایده. انتظار و حرکت کرم وار برای رسیدن به مقصدی که معلوم نیست اصلا وجود داشته باشد. انسان هایی که به هم تبدیل می شوند، یا تکرار همدیگرند و درنهایت معلوم نمی شود چه کسانی هستند. همه چیز از یک درد ناشناخته شروع می شود. این اولین کتابی از بکت است که خواندم. بعدی قطعاً "مالون میمیرد" خواهد بود. در نوشته بکت انگار نباید دنبال "چیزی" بود باید فقط خواند و متحیر شد. هنوز در فاصله با او ایستادهام. از نیمهی "مالوی" به بعد کمکم ذهنم در رابطه با کتاب روشن شد. تا نیمهی اول داستان بهسختی از سیر نوشنار سردرمیآوردم یا علت و معلولی و منطق را درک میکردم/ نمیکردم. تقریباً اگر کنارش میگذاشتم بخشی از آنچه را خوانده بودم فراموش میکردم. اما از جایی به بعد با آن بدجوری یکی شدم. گاهی از درد به خودم میپیچیدم. گاهی مبهوت و گیج میماندم. گاهی کلافه و مستاصل میشدم. درست مانند مالوی و موران....more
وای وای چقدر عجیب بود و دوستداشتنی.. چه سیال بود این کتاب. مرموز و غمگین و گمشده. تلوتلوخوران در خیابان تاریک و خیس. نحوهی روایتش فوقالعاده برایم وای وای چقدر عجیب بود و دوستداشتنی.. چه سیال بود این کتاب. مرموز و غمگین و گمشده. تلوتلوخوران در خیابان تاریک و خیس. نحوهی روایتش فوقالعاده برایم جذاب بود. داستانی که تقریباً به هیچجا نمیرسد...more
حرفم را پس میگیرم! خیلی خوب بود! نه به این معنا که بدون ایراد بود. میتوانست موجزتر باشد. میشد برخی خرده داستانها را از آن فاکتور گرفت. اما فضای بسیحرفم را پس میگیرم! خیلی خوب بود! نه به این معنا که بدون ایراد بود. میتوانست موجزتر باشد. میشد برخی خرده داستانها را از آن فاکتور گرفت. اما فضای بسیار متفاوتی را در آن تجربه کردم و قلمی بسیار بانشاط و بُرنده را. مخالفت نسبتاً دائمیام با راوی داستان درنهایت ما را به یک فصل مشترک رساند. به این که پدرش و افکار عجیب و گاه خندهآورش از قضا بسیار ناب و فوقالعاده و شرافتمندانه بودند. در این کتاب، خصوصاً پایانبندیاش که با آغاز کتاب دایرهای بسته را تشکیل میدهد، غمی عجیب و تلخ را تجربه میکنید و برهنگی گستاخانه حقایق زندگی و دنیا را. وضوح بیرحمانهی تمام شکها و عقاید خودتان را که از آن فرار کردهاید یا به نحوی سر خود را شیره مالیدهاید که فراموششان کنید. خواهید شنید که تنها با یک ترفند بر همهی این ترس و تلخی فائق میآیید: با پذیرفتن مرگ و شروع کردن هر صبح با برگزاری عزارادی برای خودتان. شاید آن وقت بتوانید مانند مارتین هم از آدمها و زندگی متنفر باشید و زیر سوال ببریدشان و هم دوستشان داشته باشید و از رنج آنها رنج ببرید. شاید بتوانید تا آخرین لحظه زیر بار پذیرش مفاهیم جعلشده نروید و فاصلهتان را با زندگی حفظ کنید و در عین حال با تمام وجود بخواهید که درآن غوطه بخورید. این کتاب را دوست داشتم، از قلم، نحوه روایت، شخصیتپردازی و نوآوریش لذت بردم و در پایان 655 صفحه تصمیم گرفتم باز هم از این نویسنده بخوانم و از استرالیا این سرزمین تنها مانده میان اقیانوس....more
همیشه یادداشت نوشتن روی کتابهایی که میخوانم یا فیلمهایی که میبینم برایم مشکل و خارج از حوصله بوده است و البته شک داشتم نظرات آماتوری یک خواننده کمهمیشه یادداشت نوشتن روی کتابهایی که میخوانم یا فیلمهایی که میبینم برایم مشکل و خارج از حوصله بوده است و البته شک داشتم نظرات آماتوری یک خواننده کمکی به دیگران بکند. اما با شروع کردن رمان «خانوادهی تیبو» و دیدن اینکه تعداد کمی یادداشتهای فارسی برایش نوشته شده مشتاق شدم که از این رمان به بعد تلاشم را شروع کنم.
اگر از آن دسته آدمهایی هستید که هنوز از خواندن کتابهای چند جلدی خسته نشدهاید تیبو یکی از بهترین انتخابهایتان خواهد بود. ترجمهی فوقالعاده شیوا و روان مرحوم ابوالحسن نجفی عزیز و خط داستانی و روایت بیمانندی از اروپای اوایل قرن بیستم و جنگ جهانی اول. ترجمهی این کتاب قطعاً برای کسانی که اندک علاقهای به این وادی داشته باشند کلاس درس است که لذت خواندن رمانی با چنان قوت و دقتی را دوچندان میکند. از سوی دیگر از نمونههای ناب رمان فرانسوی که در آن علاوه بر سهیم شدن در حال و هوای سیاسی و اجتماعی سالهای پیش و حین جنگ بینالملل با عواطف، آرزوها، اخلاقیات، شکها و رنجهای انسانی همراه میشوید و مدام سؤالهایی را از زبان شخصیتها و در واقع از خود میپرسید که حتا امروز بعد از یک قرن و نیم همچنان مطرح هستند. هرچند مقایسهی اوضاع آن زمان با وضع کنونی جهان نیز شما را از خود، از سیاست، از جنگ، از خشونت و انتقامجویی و البته بیپناهی ملتها میترساند.
من برای این داستان به سبک رمانهای کلاسیک از جایی به بعد پایانی را متصور بودم که اصلاً درست از آب درنیامد. غافلگیری زیبای رمان آن هم در چهار جلد نقطهی قوت دیگری بود که بسیار از آن خوشم آمد. البته ممکن است در جاهایی مخصوصاً در جلد سوم از حجم بحثها و فضاهای سیاسی که به دقت و ریزبینی توصیف شدهاند خسته شوید اما واقعیت این است این انتظار و سردرگمی و پراکندگی بخشی از حال و هوای آن سالها بوده که شما نیز با آن همراه میشوید.
خانوادهی تیبو خواندنی است. لطیف است و عمیق. رنجآور است و عاشقانه. خانوادهی تیبو میتواند حکایت هر کدام از ما باشد با تمام سرگشتگیها، ترسها، امیدها و آرزوهایمان.
ابوالحسن نجفی عزیز ممنون برای اینکه ما را در آن سهیم کردی....more