Hossein Sharifi's Reviews > استاد و مارگاریتا
استاد و مارگاریتا
by
پیش مقدمه:
کتاب استاد و مارگاریتا، طنزی است انتقادی بر جامعه ی شوروی سابق و شخص استالین. وقتی می گوییم طنز، منظور آن نیست که باعث خنده شود. بلاخص برای مایی که با فرهنگ و شرایط آن دوره ی روسیه آشنایی چندانی نداریم، شاید کمی عجیب بنظر برسد. در واقع منظور از طنز، آن است که همچون تیغ جراحی به خواننده طعنه بزند. خوانندگان روسی نیز بسیار زیرک بوده و بیشتر استعاره ها و طنازی های نویسنده را سریعا متوجه می شدند. و همین نیز از دلایل سانسور و چاپ نشدن چنین کتابهایی در روسیه بوده است. بولگاکوف یکی از قربانیان دوران سانسور شدید کتاب ها بود و حتی نامه ای به استالین نوشت و در آن نامه تقاضا کرد، از آنجایی که اگر نتواند بنویسد، زندگی هم نمی تواند بکند، به او اجازه ی ترک کردن کشور را دهند. خوانندگان بایستی بدانند که طنز هدفی مخرب ندارد. قصد آن مسخره کردن و ریشخند نیست. مقاصدی اطلاح طلبانه داشته و با بیان ظریف کم و کاستی ها، زبانی شیرین سعی در اطلاح دارد.
خلاصه ی کتاب:
(view spoiler)
نقدی بر داستان
حضور شیطان: در فصل دوم، در همان قسمت پنتیوس پیلاتوس، کلاغی به پرواز درآمده و به طرف فواره ی بیرون امارت اوج می گیرد. حضور این کلاغ نشان دهنده ی حضور شیطان است. همان هنگامی که والی کلاغ را می بیند تصمیم می گیرد که شاید مجازات مرگ برای یوشیا مناسب نباشد. گویی شیطان قصد متقاعد کردن وی را دارد. در فصل سوم نیز همانجایی که دو ادیب در حال بحث در مورد شیطانند کلاغی در بالای درختی که زیرش نشسته اند سر و صدا میکند. این حضور کلاغ، حضور شیطان است که تغییر قیافه داده و در هر لحظه و نقطه ای حضور دارد.
طبیعت از حالات درونی شخصیت های داستان طبعیت میکند: در فصل دهم آسمان و تندر ها و دریا و هر یک از اتفاقاتی که می افتد، جوابی است از رفتارهای انسانی و فرا انسانی. صدای شیطان و نوچه هایش، همچون آتشی است که بر جهان تاثیری شوم می گذارد. به بیانی دیگر، طبیعت آیینه ای تمام نما، از رفتارهای بشری.
سانسور: کتاب استاد سانسور شده است واجازه ی چاپ نگرفته است. و بخاطر همین شکستی که در چاپ کتابش خورده است، افسرده و غمین شده و همچون دیوانه ای زندگی میکند. این شرایط طنزی است بر جامعه ی آن زمان شوروی و خفقان حاکم بر آاد اندیشان. در واقع استاد می تواند خود نمادی باشد از بولگاکوف نویسنده. نقد ارزش های مسیحیت و هرگونه صحبتی در آن باره خلائی در جامعه ایجاد کرده و ولاند، شیطان، از این خلاء بهره می گیرد. در طول کتاب، شخصیت های داستان از کلماتی استفاده میکنند که شیطان را بیدار کرده و به زودی معلوم میشود که ولاند مردمان دروغگو و حریص را مجازات میکند. در واقع ولاند و نوچه هایش کمک کرده و این رفتار های شیطانی درونی انسان هارا بیدار میکنند. هرچند که شیطان است ولی رفتارهایی تماما شیطنای ندارد. در باطن می بینید بسیار بخشنده و گاهی نیز دل رحم است.
نکاتی چند در مورد استالین و شوروی در آن زمان:
جوزف استالین (۱۹۵۳-۱۸۷۸م) رهبر دیکتاتور جمهوری های سوسیالیستی شوروی از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۵۳ بود که تحت رهبری وی، اتحاد جماهیر شوروی از یک جامعه ی رعیتی به یک ابرقدرت صنعتی و نظامی تبدیل شد. با این وجود او با خشونت بسیار حکومت می کرد و میلیون ها نفر از مردم این کشور پهناور در طول دوران حکومت وی جان باختند. بعد از به قدرت رسیدن، استالین کشاورزی را به صورت یک جنبش اشتراکی سازماندهی کرد و مخالفان خود را به قتل رسانده، تبعید نمود یا به اردوگاه های کار اجباری فرستاد. ستالین در سال های پایانی دهه ی ۱۹۲۰ مجموعه ای از برنامه های ۵ ساله را برای تغییر ساختار کشور از یک جامعه ی رعیتی و بر پایه کشاورزی به یک ابرقدرت صنعتی در پیش گرفت. برنامه های توسعه ای وی بر پایه ی کنترل دولتی بر روی اقتصاد استوار بوده و اشتراکی سازی کشاورزی کشور را شامل می شد که در آن دولت کنترل تمامی مزارع را در دست می گرفت. میلیون ها کشاورز از مشارکت در طرح های استالین سر باز زدند. در نتیجه این افراد عمدتاً اعدام گردیده یا به مناطق دیگر تبعید شدند.
سیاست اشتراکی سازی کشاورزی باعث به وجود آمدن قحطی های گسترده ای در سراسر قلمرو شوروی گردید که در نتیجه ی آن میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند. استالین با ایجاد وحشت در میان مردم بر آن ها حکومت می کرد و حکومت او به شدت تمامیت خواه بود و هر کسی که با وی مخالفت می کرد را از میان بر می داشت. اول قدرت پلیس مخفی را افزایش داد و مردم را تشویق می کرد که از همدیگر جاسوسی کنند. بدین ترتیب وی در این سال ها میلیون ها نفر را به جرم های واهی به قتل رساند و بسیاری دیگر را بر اساس سیستم کمپ های کار اجباری به نام «گولاک» (Gulag) در صحرای سیبری به کار اجباری وادار کرد. علاوه بر این، استالین یک کیش شخصی را در میان اطرافیان خود به وجود آورد بدین ترتیب که شهرهای کشور به افتخار وی تغییر نام داده می شدند، تاریخ شوروی از نو نوشته شد تا نقش بسیار برجسته تری در انقلاب به وی داده شده و دیگر جنبه های زندگی وی شکلی افسانه ای به خود بگیرد. در همه ی حوزه ها از آثار هنری گرفته تا ادبیات و موسیقی همه از او حرف می زدند و اسم او در سرود ملی شوروی سابق نقش بست. حکومت وی بر روی فعالیت رسانه های این کشور که کاملاً دولتی بودند نیز احاطه داشت. استالین در سال های پایانی عمر خود به بیماری پارانویا مبتلا شده بود و به همه چیز سوء ظن داشت. در نهایت وی در ۵ مارس ۱۹۵۳ و در سن ۷۴ سالگی به دلیل عارضه ی قلبی درگذشت. جسد وی مومیایی شده و تا سال ۱۹۶۱ در آرامگاه لنین در میدان سرخ شهر مسکو نگهداری می شد. بر اساس برآوردها وی در قتل بیش از ۲۰ میلیون نفر از مردم کشورش در دوران زمامداری سرکوبگرانه اش دخالت داشته است. رژیم استالین تنها قاتل میلیونها انسان بیگناه نبود، بلکه هنر و ادبیات را نیز به سم مداحی و تبلیغ آلوده کرد.
اما بولگاکوف با یک رمان نشان داد که خلاقیت نویسنده از هر اقتداری نیرومندتر است. بولگاکوف در برابر فشارهای دولتی مقاومت کرد.
او کار نویسنده را نه پیروی از رهنمودهای نظام حاکم و تبلیغ برای آن، بلکه وجدان آزاد جامعه میدانست. بولگاکوف به زودی در برابر نظام حاکم که جامعه را به سوی خودکامگی مطلق میبرد، قرار گرفت. او آشکار و پنهان از شکلگیری قانونشکنی، بوروکراسی و دیکتاتوری انتقاد میکرد و رژیم نیز با دخالتها و فشارهای طاقتشکن، زندگی را بر او تنگ میگرفت. در سال ۱۹۲۶ مأموران پلیس امنیتی به خانه او در مسکو ریختند و بیشتر دستنوشتههای او را غارت کردند.
"اتحادیه نویسندگان" به بولگاکوف توصیه کرد که به جای نقد نظام با پیروی از سبک "رئالیسم سوسیالیستی" به ستایش نظام بپردازد. یوسف استالین، که ادعای شناخت ادبی نیز داشت، شخصا به او تلفن کرد، ریاکارانه استعداد ادبی او را ستود و از او خواست که سهم خود را در "بنای سوسیالیسم" ادا کند. بولگاکوف، بی توجه به تهدیدها و فشارهایی که قصد داشتند از او نویسندهای دست آموز بسازند، به راه خود رفت. در تئاتر و نویسندگی تنها از وجدان آزاد خود پیروی کرد و هر اذیت و آزاری را به جان خرید.
کتاب استاد و مارگاریتا خمیرمایهای ساده دارد و رویارویی ازلی خیر و شر را با نگاهی بدیع و تازه، در لفافی از ماجراهای غریب و جذاب، در بستری از تمثیلها و قصههای تودرتو روایت میکند.
ساخت و پرداخت رمان "مرشد و مارگريتا" اما پیچیده و پرپیچ و خم است. دنیای واقعی را با نگاهی خیالی سیر میکند و خواننده را با خود به دنیایی رمزآلود و جادویی میبرد. کتاب سه داستان را به صورت موازی روایت میکند و در پایان آنها را با مهارت به هم پیوند میزند.
مرشد و مارگریتا با طنز سیاه و گزنده، آمیزش ماهرانه فانتزی با اسطوره و تاریخ، نمونهای برجسته از ادبیات مدرن است، به ویژه از این جنبه که از معنا و تفسیر قطعی میگریزد و به تأویلها و برداشتهای بیشمار راه میدهد.
رمان به شیوههای گوناگون فلسفی و اخلاقی و سیاسی تفسیر شده است. نقد ادبی این کتاب را انتقام نویسندهای خلاق و دلیر میداند که با سلاح هجو و طعن به جنگ نظامی میرود که خود را یاور و ناجی مردم میخواند، اما خشونت و بیرحمی تسمه از گرده مردم کشیده است. از قربانیان فاجعه در برابر ظلم و بیداد نظام کاری ساخته نیست، اما دستکم بازماندگان میتوانند حاکمان خودکامه و ریاکار را ریشخند کنند، به فرومایگی و ابتذال عمیق آنها بخندند.
روشن بود که "مرشد و مارگریتا" که با تیزبینی شگرفی عروج شیطان را در تکوین نظام استالینی دیده بود، نمیتوانست در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) نشر آزاد داشته باشد. حدود ربع قرن طول كشيد تا زمامداران شوروی سرانجام در سال ۱۹۶۶ به انتشار نسخهای "ویراسته" از کتاب رضایت دادند.
سخن آخر: هرچند ژانر رئالیسم جادویی را دوست ندارم، اما این کتاب کمی به دلم نشست. ترجمه ی کتاب از جناب بهمن فرزانه خوب بود ولی انتظار من را برآورده نکرد. طراحی جلد کتاب فوق العاده بود. نثر کتاب بعضی قسمت ها خسته کننده میشد. بعضی جاها بیش از اندازه خیالی، و بعضی جاها تاثیر گذار. دلیل پنج ستاره ندادنم این بود که این کتاب بیشتر برای فرهنگ و وضعیت شوروی نوشته شده بود و بنظر من تا خیلی از قسمت ها برای من خواننده ی آماتور ایرانی درک نمی شد.
منابع:
خلاصه رمان مرشد و مارگاریتا
بولگاکوف: استاد هجو تلخ و جادوی سیاه
هر آن چه که باید در مورد «جوزف استالین»، رهبر شوروی سابق بدانید
The Master and Margarita Study Guide
by
پیش مقدمه:
کتاب استاد و مارگاریتا، طنزی است انتقادی بر جامعه ی شوروی سابق و شخص استالین. وقتی می گوییم طنز، منظور آن نیست که باعث خنده شود. بلاخص برای مایی که با فرهنگ و شرایط آن دوره ی روسیه آشنایی چندانی نداریم، شاید کمی عجیب بنظر برسد. در واقع منظور از طنز، آن است که همچون تیغ جراحی به خواننده طعنه بزند. خوانندگان روسی نیز بسیار زیرک بوده و بیشتر استعاره ها و طنازی های نویسنده را سریعا متوجه می شدند. و همین نیز از دلایل سانسور و چاپ نشدن چنین کتابهایی در روسیه بوده است. بولگاکوف یکی از قربانیان دوران سانسور شدید کتاب ها بود و حتی نامه ای به استالین نوشت و در آن نامه تقاضا کرد، از آنجایی که اگر نتواند بنویسد، زندگی هم نمی تواند بکند، به او اجازه ی ترک کردن کشور را دهند. خوانندگان بایستی بدانند که طنز هدفی مخرب ندارد. قصد آن مسخره کردن و ریشخند نیست. مقاصدی اطلاح طلبانه داشته و با بیان ظریف کم و کاستی ها، زبانی شیرین سعی در اطلاح دارد.
خلاصه ی کتاب:
(view spoiler)
نقدی بر داستان
حضور شیطان: در فصل دوم، در همان قسمت پنتیوس پیلاتوس، کلاغی به پرواز درآمده و به طرف فواره ی بیرون امارت اوج می گیرد. حضور این کلاغ نشان دهنده ی حضور شیطان است. همان هنگامی که والی کلاغ را می بیند تصمیم می گیرد که شاید مجازات مرگ برای یوشیا مناسب نباشد. گویی شیطان قصد متقاعد کردن وی را دارد. در فصل سوم نیز همانجایی که دو ادیب در حال بحث در مورد شیطانند کلاغی در بالای درختی که زیرش نشسته اند سر و صدا میکند. این حضور کلاغ، حضور شیطان است که تغییر قیافه داده و در هر لحظه و نقطه ای حضور دارد.
طبیعت از حالات درونی شخصیت های داستان طبعیت میکند: در فصل دهم آسمان و تندر ها و دریا و هر یک از اتفاقاتی که می افتد، جوابی است از رفتارهای انسانی و فرا انسانی. صدای شیطان و نوچه هایش، همچون آتشی است که بر جهان تاثیری شوم می گذارد. به بیانی دیگر، طبیعت آیینه ای تمام نما، از رفتارهای بشری.
سانسور: کتاب استاد سانسور شده است واجازه ی چاپ نگرفته است. و بخاطر همین شکستی که در چاپ کتابش خورده است، افسرده و غمین شده و همچون دیوانه ای زندگی میکند. این شرایط طنزی است بر جامعه ی آن زمان شوروی و خفقان حاکم بر آاد اندیشان. در واقع استاد می تواند خود نمادی باشد از بولگاکوف نویسنده. نقد ارزش های مسیحیت و هرگونه صحبتی در آن باره خلائی در جامعه ایجاد کرده و ولاند، شیطان، از این خلاء بهره می گیرد. در طول کتاب، شخصیت های داستان از کلماتی استفاده میکنند که شیطان را بیدار کرده و به زودی معلوم میشود که ولاند مردمان دروغگو و حریص را مجازات میکند. در واقع ولاند و نوچه هایش کمک کرده و این رفتار های شیطانی درونی انسان هارا بیدار میکنند. هرچند که شیطان است ولی رفتارهایی تماما شیطنای ندارد. در باطن می بینید بسیار بخشنده و گاهی نیز دل رحم است.
نکاتی چند در مورد استالین و شوروی در آن زمان:
جوزف استالین (۱۹۵۳-۱۸۷۸م) رهبر دیکتاتور جمهوری های سوسیالیستی شوروی از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۵۳ بود که تحت رهبری وی، اتحاد جماهیر شوروی از یک جامعه ی رعیتی به یک ابرقدرت صنعتی و نظامی تبدیل شد. با این وجود او با خشونت بسیار حکومت می کرد و میلیون ها نفر از مردم این کشور پهناور در طول دوران حکومت وی جان باختند. بعد از به قدرت رسیدن، استالین کشاورزی را به صورت یک جنبش اشتراکی سازماندهی کرد و مخالفان خود را به قتل رسانده، تبعید نمود یا به اردوگاه های کار اجباری فرستاد. ستالین در سال های پایانی دهه ی ۱۹۲۰ مجموعه ای از برنامه های ۵ ساله را برای تغییر ساختار کشور از یک جامعه ی رعیتی و بر پایه کشاورزی به یک ابرقدرت صنعتی در پیش گرفت. برنامه های توسعه ای وی بر پایه ی کنترل دولتی بر روی اقتصاد استوار بوده و اشتراکی سازی کشاورزی کشور را شامل می شد که در آن دولت کنترل تمامی مزارع را در دست می گرفت. میلیون ها کشاورز از مشارکت در طرح های استالین سر باز زدند. در نتیجه این افراد عمدتاً اعدام گردیده یا به مناطق دیگر تبعید شدند.
سیاست اشتراکی سازی کشاورزی باعث به وجود آمدن قحطی های گسترده ای در سراسر قلمرو شوروی گردید که در نتیجه ی آن میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند. استالین با ایجاد وحشت در میان مردم بر آن ها حکومت می کرد و حکومت او به شدت تمامیت خواه بود و هر کسی که با وی مخالفت می کرد را از میان بر می داشت. اول قدرت پلیس مخفی را افزایش داد و مردم را تشویق می کرد که از همدیگر جاسوسی کنند. بدین ترتیب وی در این سال ها میلیون ها نفر را به جرم های واهی به قتل رساند و بسیاری دیگر را بر اساس سیستم کمپ های کار اجباری به نام «گولاک» (Gulag) در صحرای سیبری به کار اجباری وادار کرد. علاوه بر این، استالین یک کیش شخصی را در میان اطرافیان خود به وجود آورد بدین ترتیب که شهرهای کشور به افتخار وی تغییر نام داده می شدند، تاریخ شوروی از نو نوشته شد تا نقش بسیار برجسته تری در انقلاب به وی داده شده و دیگر جنبه های زندگی وی شکلی افسانه ای به خود بگیرد. در همه ی حوزه ها از آثار هنری گرفته تا ادبیات و موسیقی همه از او حرف می زدند و اسم او در سرود ملی شوروی سابق نقش بست. حکومت وی بر روی فعالیت رسانه های این کشور که کاملاً دولتی بودند نیز احاطه داشت. استالین در سال های پایانی عمر خود به بیماری پارانویا مبتلا شده بود و به همه چیز سوء ظن داشت. در نهایت وی در ۵ مارس ۱۹۵۳ و در سن ۷۴ سالگی به دلیل عارضه ی قلبی درگذشت. جسد وی مومیایی شده و تا سال ۱۹۶۱ در آرامگاه لنین در میدان سرخ شهر مسکو نگهداری می شد. بر اساس برآوردها وی در قتل بیش از ۲۰ میلیون نفر از مردم کشورش در دوران زمامداری سرکوبگرانه اش دخالت داشته است. رژیم استالین تنها قاتل میلیونها انسان بیگناه نبود، بلکه هنر و ادبیات را نیز به سم مداحی و تبلیغ آلوده کرد.
اما بولگاکوف با یک رمان نشان داد که خلاقیت نویسنده از هر اقتداری نیرومندتر است. بولگاکوف در برابر فشارهای دولتی مقاومت کرد.
او کار نویسنده را نه پیروی از رهنمودهای نظام حاکم و تبلیغ برای آن، بلکه وجدان آزاد جامعه میدانست. بولگاکوف به زودی در برابر نظام حاکم که جامعه را به سوی خودکامگی مطلق میبرد، قرار گرفت. او آشکار و پنهان از شکلگیری قانونشکنی، بوروکراسی و دیکتاتوری انتقاد میکرد و رژیم نیز با دخالتها و فشارهای طاقتشکن، زندگی را بر او تنگ میگرفت. در سال ۱۹۲۶ مأموران پلیس امنیتی به خانه او در مسکو ریختند و بیشتر دستنوشتههای او را غارت کردند.
"اتحادیه نویسندگان" به بولگاکوف توصیه کرد که به جای نقد نظام با پیروی از سبک "رئالیسم سوسیالیستی" به ستایش نظام بپردازد. یوسف استالین، که ادعای شناخت ادبی نیز داشت، شخصا به او تلفن کرد، ریاکارانه استعداد ادبی او را ستود و از او خواست که سهم خود را در "بنای سوسیالیسم" ادا کند. بولگاکوف، بی توجه به تهدیدها و فشارهایی که قصد داشتند از او نویسندهای دست آموز بسازند، به راه خود رفت. در تئاتر و نویسندگی تنها از وجدان آزاد خود پیروی کرد و هر اذیت و آزاری را به جان خرید.
کتاب استاد و مارگاریتا خمیرمایهای ساده دارد و رویارویی ازلی خیر و شر را با نگاهی بدیع و تازه، در لفافی از ماجراهای غریب و جذاب، در بستری از تمثیلها و قصههای تودرتو روایت میکند.
ساخت و پرداخت رمان "مرشد و مارگريتا" اما پیچیده و پرپیچ و خم است. دنیای واقعی را با نگاهی خیالی سیر میکند و خواننده را با خود به دنیایی رمزآلود و جادویی میبرد. کتاب سه داستان را به صورت موازی روایت میکند و در پایان آنها را با مهارت به هم پیوند میزند.
مرشد و مارگریتا با طنز سیاه و گزنده، آمیزش ماهرانه فانتزی با اسطوره و تاریخ، نمونهای برجسته از ادبیات مدرن است، به ویژه از این جنبه که از معنا و تفسیر قطعی میگریزد و به تأویلها و برداشتهای بیشمار راه میدهد.
رمان به شیوههای گوناگون فلسفی و اخلاقی و سیاسی تفسیر شده است. نقد ادبی این کتاب را انتقام نویسندهای خلاق و دلیر میداند که با سلاح هجو و طعن به جنگ نظامی میرود که خود را یاور و ناجی مردم میخواند، اما خشونت و بیرحمی تسمه از گرده مردم کشیده است. از قربانیان فاجعه در برابر ظلم و بیداد نظام کاری ساخته نیست، اما دستکم بازماندگان میتوانند حاکمان خودکامه و ریاکار را ریشخند کنند، به فرومایگی و ابتذال عمیق آنها بخندند.
روشن بود که "مرشد و مارگریتا" که با تیزبینی شگرفی عروج شیطان را در تکوین نظام استالینی دیده بود، نمیتوانست در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) نشر آزاد داشته باشد. حدود ربع قرن طول كشيد تا زمامداران شوروی سرانجام در سال ۱۹۶۶ به انتشار نسخهای "ویراسته" از کتاب رضایت دادند.
سخن آخر: هرچند ژانر رئالیسم جادویی را دوست ندارم، اما این کتاب کمی به دلم نشست. ترجمه ی کتاب از جناب بهمن فرزانه خوب بود ولی انتظار من را برآورده نکرد. طراحی جلد کتاب فوق العاده بود. نثر کتاب بعضی قسمت ها خسته کننده میشد. بعضی جاها بیش از اندازه خیالی، و بعضی جاها تاثیر گذار. دلیل پنج ستاره ندادنم این بود که این کتاب بیشتر برای فرهنگ و وضعیت شوروی نوشته شده بود و بنظر من تا خیلی از قسمت ها برای من خواننده ی آماتور ایرانی درک نمی شد.
منابع:
خلاصه رمان مرشد و مارگاریتا
بولگاکوف: استاد هجو تلخ و جادوی سیاه
هر آن چه که باید در مورد «جوزف استالین»، رهبر شوروی سابق بدانید
The Master and Margarita Study Guide
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
استاد و مارگاریتا.
Sign In »
Reading Progress
January 10, 2018
–
Started Reading
January 10, 2018
– Shelved
January 27, 2018
–
100.0%
"بالاخره تموم شد... گاهی خسته کننده! گاهی جذاب! گاهی ترسناک... فردا ریویوو مینویسم الان که دیره :ِدی"
page
480
January 28, 2018
–
Finished Reading
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »
message 1:
by
Sheyda
(new)
-
rated it 3 stars
Jul 22, 2021 08:06AM
عالی و کامل نوشتید. ممنون از ریویوی خوبتون👌
reply
|
flag