تبدأ الرواية بمشهد الطفلة التي بدأت تمص عظمة وسط حفل عيد ميلاد وكانت الضوضاء تصم الآذان. فبينما كان طالب شاب في كلية الطب ينتظر إحضار شقيقه من حفلة، إذ به يرى طفلة صغيرة تمسك دمية من نوع ما، وتعضّها فيما هي جالسة على الأرض، ولعابها يسيل غزيراً. بدا أن لثّتها تزعجها، ففكر أن أسنانها تنبت على الأرجح. ولكن الأمر لم يكن كذلك. وبعد تقصٍّ عن مصدر العظمة، تبين أنها تعود لهيكل عظمي يبدو أن صاحبه قد دفن منذ زمن. في هذه القصة المشوقة يقودنا إرنالدور أندريداسون في رحلة التقصي عن الفاعل متنقلاً بين حاضر حياته وماضٍ إجرامي يحاول سبر أغواره. فهل سيكون الحظ حليفه في مهمته هذه أم أن صمت القبر سيكون هو الأقوى؟
Arnaldur Indriðason has the rare distinction of having won the Nordic Crime Novel Prize two years running. He is also the winner of the highly respected and world famous CWA Gold Dagger Award for the top crime novel of the year in the English language, Silence of the Grave.
Arnaldur’s novels have sold over 14 million copies worldwide, in 40 languages, and have won numerous well-respected prizes and received rave reviews all over the world.
We get right into it with the first sentence “He knew at once it was a human bone, when he took it from the baby who was sitting on the floor chewing it.”
A skeleton is uncovered at a construction site for a new housing development outside of Reykjavik. The excavation of the skeleton is turned over to a crew from the university: a professor and some anthropology students. This takes weeks. Initially we don’t even know if it is a male or female skeleton but we do know it’s been in the ground for 50 or 60 years.
Fortunately Iceland has a low murder rate and three detectives with time on their hands so they immediately start investigating all disappearances 50 years ago in that area. They come up with four people ranging from an Icelandic man who worked at the American Air Force base during WW II to a female who may or may not have thrown herself over a cliff during a love affair.
We learn a bit about the private lives of the three detectives, most notably an older man who has a drug-addicted daughter, and we follow his travails with her. One of the detectives is female so we have the usual gender tension between her and the older man.
A major focus of the story goes back fifty years to the daily life of the man working at the air base.
And near the end a surprise:
A good read that kept my interest to the end. There’s some local color of Iceland (the book is translated from the Icelandic) and two maps at the front of the book. I wish the author had not given us five character names beginning with “E” to deal with, especially two of the detectives, Elinborg and Elendur – a bit confusing at first.
The author (1961-) has written two dozen books, 11 of them in the Detective Erlendur series. All of the Erlendur books have been translated into English.
Photo of Reykjavik from CNBC.com The author from icelandmonitor.mbl.is
Silence of the Grave (Inspector Erlendur #4), Arnaldur Indriðason
Inspector Erlendur returns in this gripping Icelandic thriller When a skeleton is discovered half-buried in a construction site outside of Reykjavík, Inspector Erlendur finds himself knee-deep in both a crime scene and an archeological dig. Bone by bone, the body is unearthed, and the brutalizing history of a family who lived near the building site comes to light along with it. Was the skeleton a man or a woman, a victim or a killer, and is this a simple case of murder or a long-concealed act of justice? As Erlendur tries to crack this cold case, he must also save his drug-addicted daughter from self destruction and somehow glue his hopelessly fractured family back together.
تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و دوم ماه سپتامبر سال2019میلادی
آرنالدور ایندیرداسون (متولد سال1961میلادی)، نویسنده نامدار ایسلند، بیشتر برای رمانهای جنایی خویش نامدار هستند؛ رمان «سکوت قبر» در سال2005میلادی، به عنوان بهترین رمان جنایی سال، برنده «جایزه انجمن نویسندگان جنایی انگلستان» شده است
کشف شماری استخوان انسان که در محلی دفن شده اند، پای پلیس را به ماجرا باز میکند، و کارآگاه «ارلندور»، قهرمان نامدار رمانهای «ایندیرداسون»، مسئول رازگشایی از ماجرا میشود؛ استخوانها تک به تک بیرون کشیده و بررسی میشوند، و تاریخچه خانواده ای که نزدیک محل کشف استخوانها زندگی میکرده است، در مرکز توجه قرار میگیرد؛ کارآگاه «ارلندور» در حین کشف رازهای این جنایت، باید با مشکلی که برای دخترش هم پیش آمده، دست و پنجه نرم کند؛ «سکوت قبر» رمانی است نفسگیر، پرکشش و جذاب درباره جنایتی ناشی از خشونت، جنون و سادیسم که سالها پیش رخ داده است
نقل نمونه متن: («توتی»، مرد غریبه، و مادرش، و گله ی پشت سرش را، به سمت زیرسازیها برد، و به جاییکه شیء سفید و عجیب و غریب را پیدا کرده بود اشاره کرد، شیئی که آنقدر سبک و صاف بود، که تصمیم گرفته بود توی جیبش بگذارد، و نگهش دارد؛ پسر محل دقیق را یادش آمد، دوید سمت ساختمان، و مستقیم به جایی رفت، که شیء افتاده بود؛ مادرش تذکر داد خیلی نزدیک نشود، و با کمک مرد جوان، خودش را به آنجا رساند؛ «توتی» استخوان را از مادرش گرفت و گذاشتش توی خاک؛ گفت: «اینجوری افتاده بود.»؛ هنوز هم تصور میکرد استخوان یکجور سنگ جالب است؛ بعد از ظهر جمعه بود و هیچکس سر ساختمان کار نمیکرد؛ در دو طرف محل اتوماسیون گذاشته بودند و برای بتن ریزی آماده بود، اما زمین بی حفاظ بود، و هنوز هیچ دیواری دور و برش نبود؛ مرد جوان رفت سمت تلی که پسر شیء را پیدا کرده بود، و مکان را بررسی کرد؛ با انگشت خاک را خراشید و از دیدن استخوان دستی مدفون زیر خاک وحشت کرد. مادر پسر، مرد جوان را نگاه کرد، که به تل خیره شده بود، و نگاهش را دنبال کرد، تا خودش هم استخوان را دید؛ نزدیکتر که میرفت، با خودش گفت شاید بتواند استخوان فک و یکی دو تا دندان بیرون بیاورد. از جا پرید، رو کرد به مرد جوان و بعد به دخترش و به طور غریزی شروع کرد به پاک کردن دهان دختر؛ به زحمت فهمید چه اتفاقی افتاده، تا وقتیکه دردی در شقیقه اش حس کرد. مرد بیهوا با مشت به سرش کوبیده بود، آن قدر سریع که حتی متوجه نشده بود؛ یا شاید هم باور نداشت مرد اینکار را کرده باشد؛ این اولین مشت بود، و سالهای بعد از آن نمیدانست اگر درجا وِلش کرده بود، و رفته بود زندگی اش متفاوت میشد یا نه؛ البته اگر مرد این اجازه را به او میداد؛ با حیرت به مرد نگاه کرد، از مشت زدنش در حیرت بود؛ هیچکس هیچوقت اینجوری نزده بودش؛ سه ماه از عروسیشان میگذشت؛ دستش را روی شقیقه اش گذاشته بود و گفت: «تو به من مشت زدی؟» مرد زیر لب غرید؛ «فکر کردی ندیدم چه جوری نگاهش میکردی؟»)؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 26/03/1399هجری خورشیدی؛ 30/02/1401هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
"الجريمة جريمة، بغض النظر عن السنوات التي انقضت على اقترافها. وإذا كانت هذه جريمة، إذاً يجب أن نكتشف ما حدث، ومن لقي حتفه، ولماذا، ومن كان القاتل"
عظمة من هيكل عظمي وُجدت بمحض الصدفة، وأم��طت اللثام عن حقيقة سوداء في حياة عائلة بائسة، وأسرار قديمة من الماضي بقيت طيّ الكتمان ووجدت طريقها للخروج!
على عكس جميع روايات الجريمة التي كنت قد قرأتها قبلاً، والتي تسير في خط واحد، لتجد القاتل في النهاية وتعرف الدافع لارتكاب الجريمة بأسلوب تشويقي عادةً وتُركّز فقط على مسرح الجريمة والأدلّة والمشتبه بهم. أمّا هذه الرواية فتناول جانباً إنسانياً كبيراً مقارنة بالحادثة الجُرمية. وتُسلّط الضوء على جوانب مُظلمة وسوداء في حياة العائلات والأشخاص الذين يتعرّضون للعنف الأُسري! وما أسخف وصف "العنف الأُسري" مقارنة بحقيقة ما يحدث! إنّه ليس عنفاً وإنما قتلاً للروح! ومن يحاكم قاتل الأرواح! وبرأيي أن المجني عليه أحياناً يكون هو القاتل الحقيقي..
قد أرى من غير المناسب وصف هذه الرواية بالرائعة! فهي مليئة بالبؤس، والشقاء والمعاناة والأسرار، وتتناول أيضاً أحداثاً تاريخية في آيسلندا، وواقع الأُسر الفقيرة، وتنشئة الأبناء وطلاق الآباء. وقد نجح الكاتب في جذب انتباه القارئ وتفكيره لتفاصيلها رغم سوداويتها.
حقاً لا أذكر كيف قررت شراء هذا الكتاب وأين شاهدته، لكنها مناسبة سعيدة جداً لأتعرّف على كاتب بوليسي مُبدع، وبلد جديدة، آيسلندا، ومدنها وأريافها ومناخها، بالرغم من صعوبة أسمائها وطولها. ...
تلك القبور الصامتة التي أصبحت عظام أصحابها تراباً كم من مآسي والآم وقصص بؤس وعذاب تحمل في طياتها ،كم تحكي من فظائع وقسوة ،وقصص تجد لو أنها دُفنت مع تلك العظيم الرميم لكان الأمر أهون وكمحاولة أخيرة لسد ذلك الجرح النازف الذي طالما كان سبباً في تأجييج الذكريات السوداء المقيتة التي ظلت تجثم على صدور أصحابها كأنهم هم من كانوا تحت القبور..
بؤس، عذاب، مأساة ، ظلم، شقاء، وجريمة قتل إكتملت لا لتضيف شيئاً سوى الإعلان عن الحياة السوداء التي عاشت فيها تلك العائلة وبقيت ترسم ملامحها حتى أعاد إكتشاف ذلك القبر المأساة من جديد..
رواية كئيبة وسوداية وتحمل ملامح إجتماعية عميقة ، اكثر مما تحمل في جعبتها إثارة كعادة قصص الجريمة..
رواية جريمة بوليسية، إيقاعها يتفاوت بين البطء الشديد والسرعة المثيرة، ما يميزها عن أي رواية جريمة قرأتها هو البعد الانساني والاجتماعي للقصة، فعادةً ما تكون روايات الجريمة ذات بُعد واحد والمتمثل في الجريمة ذاتها محور القصة الأوحد والأساسي؛ لكن هنا، نجد أننا نعيش مع أبطال حكايتنا لا مع الحادثة ولغزها وتخمين مرتكب الجريمة فقط، نشاهد الشريط كاملًا من بدايته إلى نهايته، نعيش مع الأسرة التي عانت من العنف الأبوي، نتعاطف مع الأم الصابرة على إيذاء زوجها لها لأجل أب��اءها الثلاثة الصغار، ننفعل مع (سيمون) أكبر أطفال الأسرة سنًا وهو يحاول جاهدًا، وبقدر ما يملك من قوة صغير بريء، دفع الأذى عن أمه؛ نبكي على قلة حيلة (ميكلينا)، الابنة الوسطى المعاقة ا��تي ��ا حول لها ولا قوة، والتي تساند أمها بتعاطفها وصبرها على إهانات والدها لها ومحاربته بالصمت؛ نتعجّب من برود وعدم اهتمام(توماس) أصغر الأطفال سنًا؛ نغضب ونثور على عنف وعصبية الأب، ثم نتعاطف معه قرب النهاية بقدرٍ ما عندما نعلم السبب وراء هذا العنف. الشاهد، أن هذا كله ليس بمعتاد من الروايات البوليسية بوجه عام، وأن أخرج من رواية بوليسية حاملًا بداخلي ذكرى مؤلمة، أو تعاطفًا مع أشخاص أبرياء كضحايا الرواية الصغار وأمهم، كان له أثرًا كبيرًا في نفسي، ودفعني لتقييم الرواية بأربع نجوم مستحقة.
تجربة أولى مع عالم أرنالدور أندريداسون، مثيرة، ممتعة، وللأمانة لديَّ تعليقات وانتقادات لبعض تفاصيل الرواية، ولكن وجدتُ نفسي عازفًا عن ذكرها، فهي ليست عيوبًا جوهرية في النهاية، ما يهم هو أن الرواية أمتعتني وتركت بداخلي ذكرى، وأعتقد أن هذا أجمل ما يمكن الحصول عليه من رواية.
شكرًا للصديقة الجميلة أمنية، رفيقة الرحلة كانت تجربة ممتعة، ستتكرر مرارًا إن شاء الله.:))
When I was a teenager, I was a big fan of detective novels, to the effect that I was contemplating the possibility of joining the Police force. I was even conducting my own investigations. When I was around 14, I liked a boy from church who was older than me. I found out his name, where he lived, that he had a sister and other information. I even followed him once. Then, one Sunday after the sermon, I approached him and blurted out everything I had found out about him. I remember I was awfully dressed, with a pair of woolen stockings that wrinkled around my knees. Maybe it was the first time I became aware of my clothes. To my surprise, the boy - Octavian, I remember his name even now - was not shocked by my boldness, instead he was very kind and asked what my name was. Nothing romantic came out of that encounter, but we remained friends. That's the way I was and I don't think I've changed too much over the years. I still like to fit pieces together, make connections and understand things. But one thing I stopped doing was following boys.
That's not a proper review for this book, I know. The point is that I used to love detective novels in my youth. I haven't revisited the genre for quite a long time, but now I'm set upon finding some good such literature that could entertain me when I'm tired or stressed out. I want to get back that wonderful feeling when I was engrossed in a captivating investigation, red in the face with too much tension, oblivious to everything around me, even pretending to be sick so that I could skip school, stay home and read. Well, I'm aware that I might not get that feeling back, as I'm grown up now. But still, there is hope.
Arnaldur Indriðason's novels are moderately good, the cases are puzzling and the investigation procedures keep me interested. I also prick my ears at every mention of Iceland and its people, because I have a genuine interest in this country. Indriðason's novels are not what I'm looking for, though, because there is no great tension, no shocking conclusion and - what bothers me the most - there are other layers to the story that I'm not really interested in, mainly the insights into the detectives' personal life. Honestly, they are boring. Still, these parts are way better than what I've found in Camilla Läckberg's The Hidden Child, which was a kind of soap opera. If you have some expectations from literature, please stay away from Camilla Läckberg!
The two stars reflect my interest in only 1/3 of the novel, which dealt with the investigative part. One third was about events that happened long ago - a depressing account of an Icelandic family who had to put up with physical and mental abuse from a monster of a husband and father. This part was heart-wrenching and I couldn't bear it in its entirety, so I mostly read between the lines. The remaining 1/3 of the novel was about the detectives' personal lives, which I found rather boring, so I mostly subjected them to quick-reading techniques. The layers were interspersed, which made the actual plot thin and diluted.
My request to you, the ones who read detective novels, is to recommend me good books that mainly deal with cases, investigations and with a plot that truly builds tension. I want to get that feeling back and I'm really getting frustrated that I can't! Or maybe I should learn to get over it...
Don't pick this one up if you want something warm and fuzzy -- it's definitely the opposite. But then again, it's gloominess somehow seems a propos, considering not only the main story here, but the ongoing story of Erlandur Sveinsson, the main character here. He's not a happy man, nor does he have any reason to be -- his children hate him, his ex-wife lies about him and he's got ghosts from his past that continually haunt him. But as a detective, he's got to let all of that go so that he can do his job.
As the story opens, a baby is discovered playing with a piece of a human rib bone. The baby's mother makes her other child take her to where he found the bone, and an entire skeleton is discovered. The police are called in, and they have no choice but to wait until the archaeologists slowly and carefully work through the excavation to be able to even determine the sex of the bones. All that's known is that the skeleton is probably quite old, rather than recent, anywhere from 50 to 70 years old. While they wait for the archaeologists, Erelendur and his team begin trying to figure out just who may have lived around the area in the past, and to see if anyone may have gone missing around the time whoever it is laying in the ground was put in there. As the police begin their investigations, they become aware that a young woman went missing, presumed a suicide, and that the man to whom she was engaged was the owner of the property years ago, when the area was shared with a military base during WWII. Interwoven with this story is another about a family of former residents of the area, a woman and her children who find themselves victims of the husband/father, a wife beater who not only uses physical violence, but "kills the soul" as he metes out his abuse. Between the two storylines, you'll find yourself literally unable to put the book down. That, along with Erlendur's personal problems and the ghosts of his past coming back to haunt him, make for one incredible read.
If you've read Jar City, you've got to read this one. The author's characterization is realistic, the story is moving and the writing is excellent. Highly recommended to those who enjoy good mysteries in general, or to those who are looking for at good Scandinavian mystery writer.
The routinely glum Reykavík based Inspector Erlendur Sveinsson is a man for whom the past weighs heavy on her shoulders, from the childhood loss of his brother in a blizzard to his complicated relationships with the children he walked out on decades earlier. Introspective at the best of times, the discovery of a human skeleton on the Grafarholt hill that has been revealed by the building work on the fringes of an ever expanding Reykavík takes him on a quest to piece together the identity of the skeleton and discover how they died. For Erlendur with a legacy of guilt arising from his brothers death his immediate first thought is that this is a typical Icelandic missing persons case of succumbing to the inhospitable landscape. But what he finds buried in a shallow grave that was once open hills is a far more complicated matter and tells a sweeping tale of both the history of Reykjavík, its citizens and the secrets that have gone to the grave. Set alongside the investigation is the urgent cry for help from Erlendur’s drug addicted and pregnant daughter, Eva Lind, and his ensuing vigil at her bedside which leads the detective to face some of his own mistakes of the past. As Eva Lind miscarries and lies in a coma, the harrowing story that is revealed seems fitting as Erlendur awaits a chance to address his own familial woes.
In a novel which begins with a painstaking excavation of a skeleton that has lain buried for what appears to be some fifty to seventy years it is the pedantic museum archaeologist, Skarphédinn, and his urge for patience that sets the pace for a novel of minimal action with a negligible police procedural element. Readers hoping for a rapid identification of the bones may be disappointed, however Indriðason does something far superior and uses this gradual unearthing to weave a compelling story of the past and a touching exploration of some very poignant stories which lie buried. Given the paucity of leads forthcoming from the haphazard record keeping over the years at time of both a housing shortage, the rapid expansion of the outskirts of Reykjavík and the wartime stationing of first British and then an American army barracks the investigation proves a frustrating experience for the police. As Erlendur revisits a time when the landscape was formerly made up of chalets he manages to track down both the remaining survivors and the descendants of those who once lived there. Intrigued by the redcurrant bushes planted alongside the shallow grave and their significance Erlendur uncovers two tragic stories, one of the owner of a chalet and the suspected suicide of his fiancée which left him heartbroken and a second in the story of a family of five who later occupied this chalet and the military bases part in their story. In a parallel narrative a shocking story of a mother and her three children’s lives at the hands of a sadistic and tyrannical husband whose verbal and physical abuse crushes her self-respect and causes her to retreat from life unfolds. As Indriðason spins a bewitching tale of past atrocities that both captivates and simultaneously horrifies a meticulous Erlendur peels back the layers to reveal a story that begun in the time of World War II.
In an fascinating mystery and a profound emotional journey Silence of the Grave is an absorbing search for answers with a multi-layered narrative that slowly unites past and present. Between the two historic threads and the powerful story of a monstrous brute of a husband and father the resultant narrative suspense heightens to a stunning denouement in which not only the identity of the skeleton is revealed but also delivers answer to both historic puzzles.
In the second novel to have been translated into English after Jar City, the focus on Erlendur’s own history and failed marriage provides an insight into his dissatisfaction with life and his tetchy disposition. Divorced for over twenty years from a poisonous ex-wife who has manipulated his children and turned them against him, it is understandable how his fractured relationships with his children has left a feeling of responsibility and guilt for Eva Lind’s demons.
A powerful and absorbing story of the forgotten victims of unsolved crime and a detective reconciling himself with the ghosts of his past.
حسنا ... هو التعارف الأول واللقاء الأول مع الأدب الأيسلندي في فرع من فروع الأدب له شعبية كبيرة وهو أدب الجريمة
جريمة تقود للنبش في الماضي
لن أستطيع التحدث عن تفاصيل القصة حتى لا احرقها ولكنني عموما استطعت تخمين سير الرواية منذ نقطة مبكرة
الرواية حزينة جدا ... الرواية يعود جزء منها لأيسلندا في أثناء الحرب العالمية الثانية
الفقر ... الجهل ... الإهمال ... العنف المنزلي... الأمراض النفسية
الجهل والتطير والإيمان بالخزعبلات التي تدفع لأوضاع إجتماعية متأزمة
التفكك الأسري قديما وحديثا وآثاره على الأسرة الأيسلندية
أغرب وصف للمساء :)
كل هذه الأشياء تجدونها في هذه الرواية التي كنت أتركها من يدي لأسباب قاهرة
رواية مثيرة كتبت بأسلوب يشد القارئ ولم تنقص الترجمة من شأنها شيئا وإن كانت أسماء الأشخاص والأماكن بالرواية تدفعني للجنون وانا من كنت اظن أن الأسماء الألمانية والروسية هي الأصعب على الإطلاق -_-
سأقرأ باقي أعمال الكاتب حتما لأن الأمر يستحق بالفعل
Θες λίγο το euro και η εθνική ομάδα της χώρας, μαζί με όλα τα αφιερώματα που την ακολουθούσαν, θες λίγο ότι πάντα μου προκαλούσε το ενδιαφέρον (και εδώ και χρόνια ονειρεύομαι ένα ταξίδι εκεί), θες ότι και το βιβλίο το είχα βάλει από καιρό στο μάτι, ε, ήγγικεν η ώρα να σας παρουσιάσω το πρώτο βιβλίο του Ιντρίντασον που διαβάζω (και όχι το τελευταίο), με τον άκρως αισιόδοξο τίτλο «Η σιωπή του τάφου». Όπου τάφος σημειώστε μια λακκούβα σε μια νεόδμητη οικοδομή, που ανακαλύπτεται ένας σκελετός. Οι ντετέκτιβ του Ρέυκιαβικ αναλαμβάνουν δράση να ανακαλύψουν ποιος μπορεί να είναι ο θαμμένος άνθρωπος και για ποιο λόγο μπορεί να δολοφονήθηκε κάπου 50 χρόνια πριν, ενώ τον ίδιο το σκελετό αναλαμβάνουν να τον φέρουν στην επιφάνεια αρχαιολόγοι (σκάβοντας α-ρ-γ-ά α-ρ-γ-ά, δίνοντας π-ο-λ-ύ-ύ-ύ-ύ χρόνο στους αστυνομικούς να συλλέξουν πληροφορίες για όσους έμεναν κατά τη διάρκεια του πολέμου στην περιοχή). Η αφήγηση διαδραματίζεται στο παρόν, όπου ο κύ��ιος πρωταγωνιστής – ντετέκτιβ, ένας τύπος με κατεστραμμένη οικογένεια, την πρώην να τον μισεί όσο τίποτα και την κόρη υπό την επήρεια ναρκωτικών, αντιμετωπίζει ακόμα ένα περιστατικό της υπέροχης καθημερινότητάς του, ενώ παράλληλα συντονίζει την έρευνα και στο παρελθόν, όπου παρουσιάζεται η ιστορία μιας οικογένειας που έμενε στην περιοχή του τάφου. Το παρόν με το παρελθόν έρχονται να δέσουν όμορφα στις τελευταίες σελίδες του βιβλίου, όπου γίνεται και η αποκάλυψη της ταυτότητας του νεκρού. Ο συγγραφέας μας ιντριγκάρει και προσπαθεί να μας παραπλανήσει, βάζοντας στο μυαλό μας πολλές σκέψεις και υποψίες, αλλά τελικά η κάθαρση τους δικαιώνει όλους. Το βιβλίο είναι ιδιαίτερα σκοτεινό, περιγράφοντας πολλά περιστατικά βίας. Δεν ξέρω αν είναι λόγω κάποιας σκανδιναβικής σχολής αστυνομικής λογοτεχνίας ή αν όντως το ποσοστό της ενδοοικογενειακής βίας είναι τόσο μεγάλο στις βόρειες χώρες, αν ισχύει όμως το δεύτερο, είναι πραγματικά λυπηρό. Πάντως, προσωπική μου εκτίμηση ότι όπου υπάρχει καπνός υπάρχει και φωτιά, άρα σίγουρα κάποιο πρόβλημα υπάρχει εκεί πάνω. Επίσης, ο κακός καιρός και ο βαρύς χειμώνας επηρεάζει βαθιά την ψυχοσύνθεση και το χαρακτήρα των ανθρώπων, και αυτό γίνεται άκρως φανερό σε αυτό το βιβλίο. Εντύπωση μου έκανε ένα περιστατικό χιονοθύελλας που περιγράφεται, η οποία σηκώθηκε ξαφνικά και παρέλυσε τα πάντα (και αυτό είχε γίνει περίπου τη δεκαετία του ’70, όχι ιδιαίτερα παλιά δηλαδή). Τέλος, στην προσπάθεια των αστυνομικών να βρουν ποιοι άνθρωποι είχαν εξαφανιστεί την περίοδο που θάφτηκε ο σκελετός, αναφέρεται ότι ήταν πολύ συνηθισμένο άνθρωποι να έβγαιναν από το σπίτι τους για να πάνε σε κάποιο μέρος, να χάνονταν κάπου στο δρόμο, να μη βρισκόταν ποτέ και πουθενά η σωρός τους και απλά να θεωρούνταν νεκροί, υποθέτοντας ότι χάθηκαν στο χιόνι. Παράξενα πράγματα, όπου ένας Μεσόγειος αδυνατεί να καταλάβει. Αν καταφέρω ποτέ να πάω στην Ισλανδία θα κοιτάξω να είναι καλοκαίρι (όπου δεν θα νυχτώνει ποτέ). Επίσης, αν καταφέρω ποτέ να πάω στην Ισλανδία, θα έχω σίγουρα θέμα με τα ονόματα…. Αλήθεια, πώς καταφέρνουν και τα προφέρουν όλα αυτά τα σύμφωνα στη σειρά; Το βιβλίο είναι μια μοναδική αναγνωστική εμπειρία στα ήθη μιας χώρας πολύ μακριά από εμάς (σε νοοτροπία) και τελείως διαφορετικό από όσα έχω διαβάσει και από τους υπόλοιπους Σκανδιναβούς. Το προτείνω λοιπόν ανεπιφύλακτα σε όσους αρέσει το είδος και θέλουν ένα παγωμένο ταξίδι την ώρα που τους καίει ο ήλιος την πλάτη στη θάλασσα!!! Σαν bonus πάρτε και μερικές ισλανδικές εικόνες! http://www.iceland.is/
Mazāk trilleris, vairāk stāsts par tālajiem kara gadiem Īslandē, par to, ko iesaistītajiem nodara šāda “klusā” vardarbība. Un par neredzamajām saitēm, kas vieno bērnības traumas piedzīvojušos, kad tie jau pieauguši un devušies savā dzīvē.
Mans otrais Indriðasona darbs - “Purvs” ar savu rāmo drūmumu ļoti uzrunāja, tāpēc ar nepacietību gaidīju nākamo šī islandiešu autora darba tulkojumu latviešu valodā. Dena Dimiņa kā tulkotāja vārds komentārus neprasa un bija patiesa bauda lasīt grāmatas versiju mūsu valodā.
“Klusēšana” atšķīrās no “Purva” ar to, ka liela daļa notikumu risinājās Īslandes vēstures līkločos - 2.pasaules kara norises, kuru sekas iesniedzās mūsdienās. Reikjavīkas nomalē kādā jaunceltnē tiek atrasti cilvēka kauli un izmeklētājs Erlends ar saviem kolēģiem šķetina pagātnes noslēpumus, lai atrastu vainīgos un saprastu notikumus, kuru rezultātā notika apbedīšana ārpus kapsētas.
Atzīšos, ka brīžiem lasīšana bija grūta, jo cauri vijās fiziskas un emocionālas vardarbības ģimenē tēma. Iesaistīti bija arī bērni, tāpēc bieži pārņēma klusas dusmas un bezpalīdzības sajūta. Nav brīnums, jo arī mūsdienās šāda tipa noziegumi bieži vien notiek aiz slēgtam durvīm un par tiem uzzinām tikai, kad jau ir par vēlu.
La primera novela que leí de Arnaldur Indridason fue “Silence of the grave”, en español “La mujer de verde”. A pesar de que su traducción al inglés tiene llamativas lagunas, la descripción de la atmósfera general está muy lograda. De nuevo asistimos al típico “Nordic noir”, con su dosis de violencia doméstica, y una sociedad que por dentro está mucho más podrida de lo que aparenta. Pero lo hacemos de la mano del inspector Erlendur, que bajo la pluma del escritor islandés nos garantiza una buena lectura. Además, encuentro que sus novelas son menos depresivas que las de Mankell o Jo Nesbo, escritores que también me parecen fantásticos. A partir del descubrimiento de un cadáver perteneciente a la época de la segunda guerra mundial, el autor teje una historia entrelazada con la de una familia que sufre los abusos de un padre que les amarga la vida. Todo en un relato de unas trescientas páginas repletas de un thriller nórdico de gran calidad. No es el que más me ha gustado de este autor, pero casi.
"من يصدر حكمًا على أي شخص بتهمة قتل الروح في إنسان؟ هل يمكنك إخباري ذلك؟ كيف يمكنهم اتهام شخص بقتل روح في انسان، واقتياده إلى محاكمة وإصدار حكم بحقه؟"
هذه أول مرة أقرأ فيها عملًا أدبيًا من الدول الإسكندنافية، وخصوصًا أيسلندا الرواية ممتعة جدًا وتسلط الضوء على العنف الأسري من خلال التحقيق في جريمة قتل مضى عليها زمن طويل.
يقال أن لا شيء يبرر الجريمة، ولكن أجدني أميل لتبرير قتل وحش مثل غريمر وخاصًة أن النظام القضائي لا يجرم العنف الأسري أو لا يتفاعل معه بجدية القصة تبين الأثر العميق السيء الذي يخلفه العنف الجسدي والمعنوي على حياة الأسرة، ولا يقف العنف الأسري عند هذا الحد بل يستمر جيلًا بعد جيل.
عمومًا الأحداث متشابكة في هذه القصة وبقيت متحيرًا طوال فترة قرائتي لها من هو المقتول ومن هو القاتل
رواية ممتعة جدًا حتى أنني أنهيتها بوقت قصير
أما ما أثار استغرابي فهو أن ترجمة الرواية ظهرت بعد صدور الرواية بعقد من الزمان تقريبًا والأكثر غرابة هو عدم عمل فيلم عن الرواية
منذ فترة طويلة لم أقرأ رواية تعجبني إلى هذا الحد. القصة تحكي عن جثة مدفونة يُعثر عليها بالصدفة. كوني ضليعة بالروايات البوليسية استنتجت هوية الشخصية المدفونة بعد عدة فصول فقط و كان استنتاجي صحيحا, للأسف صعب جدا أن تفاجئني رواية بوليسية :(
يتم تحديد عمر دفن الجثة لما يقارب 70 سنة مضت, بعدها تبدأ التحقيقات. و يبدأ الكاتب بأخذنا بشكل جميل جدا بين الماضي و الحاضر عبر الفصول.
سبب القتل دائما يمكن تفاديه, لكن الإنسان هو الإنسان لا يتعلم ممن سبقه. يشعر دائما أنه فريد من نوعه, و لا يلبث أن يعي أنه مثله مثل الملايين قبله, نهايته تحت التراب.
رواية رائعة و جميلة و مشوقة, استمتعت بكل فصل و بكل الشخصيات.
أملك للكاتب أيضا "جثة في الفندق" و التي أنوي قراءتها قريبا. كما أنوي أن أتحصل على رواية مخزن الأعضاء البشرية بإذن الله.
One of the few novels spoiled by the main character... We are talking about a Dickensian type of story: an evil character, unprovoked domestic violence, drug addicts, unhappy characters and sad lives, a crippled child, an oppressive atmosphere. But we have also a free spirit, a love story and the good hand of destiny. Unfortunately, we have a secondary plot involving Erlendur, and that is too much to be endured by an average reader like myself.
Ήταν μια πάρα πολύ ευχάριστη έκπληξη αυτό το βιβλίο. Δεν περίμενα ποτέ ότι ανοίγοντας ένα βιβλίο χαρακτηρισμένο ως αστυνομικό θα διάβαζα τελικά ένα από τα καλύτερα κοινωνικά μυθιστορήματα που έχουν πέσει στα χέρια μου. Στις εκσκαφές για την κατασκευή ενός σπιτιού στο Ρέικιαβικ βρίσκουν τα ίχνη ενός σκελετού. Πιστεύοντας ότι είναι παλιός καλούν την αρχαιολογία για να κάνει την απομάκρυνσή του από το χώμα έτσι ώστε να μη χαθούν πιθανά ίχνη. Και όσο η εκσκαφή προχωράει αργάαααα- αργά (γέλασα αληθινά με την περιγραφή της Έλινμποργκ για τον τρόπο που σκάβουν) και η ομάδα του επιθεωρητή Έτλεντουρ (δηλαδή ο Έτλεντουρ, η Έλινμποργκ και ο Σίγουργουρ Όλι, τρία μόνο άτομα, όλα καλά, μέχρι και τα ονόματα κατάφερα να μάθω) προσπαθεί να γνωρίσει την ιστορία της περιοχής ώστε να έχει μια κατεύθυνση για το ποιός ήταν ο πεθαμένος (ή η πεθαμένη). Και ψάχνουν σε αρχεία, έρχονται σε επαφή με μερικά άτομα (τέσσερα ή πέντε στο σύνολο αν δεν κάνω λάθος) και στο τέλος ταυτόχρονα με την αποκόλληση του σκελετού από το έδαφος βρίσκουν το όνομα του ιδιοκτήτη του. Αυτά με το αστυνομικό μέρος της ιστορίας, δεν ήταν και τίποτα που θα σε κρατήσει με κομμένη την ανάσα. Ως αστυνομικό. Γιατί τώρα ακολουθούν τα βαριά. Υπάρχει μια περίπτωση να είναι το καλύτερο βιβλίο που έχω διαβάσει από όσα ασχολούνται με την ενδοοικογενειακή βία. Μέχρι τώρα το καλύτερο ήταν το ΡΟΟΥΖ ΜΑΝΤΕΡ του King, αλλά ξεπεράστηκε. ΕΖΗΣΑ τις περιγραφές της κακοποίησης, είναι ελάχιστες αλλά πολύ έντονες (συναισθηματικά, όχι στον τρόπο περιγραφής). Κάθε φορά που εμφανιζόταν ο σύζυγος- πατέρας- δράστης έλεγα από μέσα μου "Ωχ. Την πατήσαμε". Και σε κάποια σημεία υπάρχει μια εξαιρετική ανάλυση των αισθημάτων του ατόμου που υφίσταται την κακοποίηση και του τρόπου με τον οποίο αφήνεται στα χέρια του δράστη. Τόσο καλά τα λέει, που μου ερχόταν να βγάλω φωτοτυπία και να τα κολλήσω στα δέντρα στην πόλη ώστε να τα διαβάσουν όλοι μπας και κινητοποιηθεί κανείς και σώσουμε καμιά ζωή. Επίσης ως συνοδευτική ιστορία έχουμε την οικογενειακή ιστορία του Έτλεντουρ, ο οποίος προσπαθεί να σώσει τελευταία στιγμή ότι μπορεί από την οικογένειά του και κάθεται και ενδοσκοπεί. Εξίσου διδακτική ιστορία και η δική του όσον αφορά τις σχέσεις ανάμεσα στους γονείς και την επίδρασή τους στα παιδιά.
Το βιβλίο είναι πολύ καλό. Δεν θα το έλεγα αστυνομικό, αλλά ως ανάγνωσμα είναι εξαιρετικό. Τώρα αναγκ��στικά πρέπει να δια��άσω κι άλλο του συγγραφέα για να δω αν γράφει σε αυτό το στυλ ή αν γράφει και καθαρόαιμο αστυνομικό.
Erlendur Sveinsson must be the only person in Iceland who prefers the “heavy, dark” days of winter over the “bright,” “frivolous” days of summer. Then again, that’s not so surprising. His dour disposition would make Edinburgh’s Rebus, Oxford’s Morse, or Ystad’s Wallander look like the cheery court of a homecoming princess.
He has reason to be depressed. Estranged from his grown children, hated by his ex-wife, and guilt-ridden for his real and imagined failures, Erlendur spends evenings by the bedside of his daughter’s hospital bed, doubtful if she’ll ever awaken from a drug-induced coma. He mulls over why he left his family, wondering if he should have or could have been more involved in his children’s lives and struggles to say anything to fill the empty space surrounding his daughter. His emotional frigidity matches the desolation of his world outside, echoing themes of isolation and despair. So when a skeleton surfaces at a housing development, it represents not only a crime, but Erlendur’s biggest fears and regrets as a father, son, and brother.
Silence of the Grave is structured with parallel plot lines: the police investigation Erlendur heads and the story of a woman and her abusive husband living on the outskirts of Reykjavik during WWII. Her story is brutal, and it’s difficult to get through scenes showing the husband’s emotional and physical battering of his wife and children. Much of the novel unearths family silences and secrets, and the subsequent police investigation uncovers how much abuse of that time remained as invisible as the deeply buried skeleton.
For those who enjoy mysteries and crime fiction, this novel doesn’t have the switchbacks, and the twists & turns that make crime fiction a page-turning addiction. What does make it engrossing are the fully realized characters, both major and minor, and their responses to a half-century old murder, family taboos, and questions about what gives life meaning.
Σίγουρα, πρόκειται για το πιο σκληρό και σοκαριστικό μυθιστόρημα του Indridason, το οποίο επιδρά πάνω στον αναγνώστη καί μετά την ολοκλήρωση του. Δεν είναι τυχαίο που βραβεύτηκε με το CWA Gold Dagger και το Glass Key, ωστόσο προκαλεί ανάμεικτα συναισθήματα.
Ο Indridason πραγματεύεται το φλέγον θέμα της ενδοοικογενειακής βίας και της ζήλειας με αμεσότατο και, πολλές φορές, ωμό τρόπο, ο οποίος δημιουργεί ένα στοιχειωτικό 'λαβύρινθο' από τον οποίο οι ήρωες είτε είναι θύτες είτε θύματα δεν μπορούν να ξεφύγουν και να λυτρωθούν. Σε αυτό το σημείο, να αναφέρω ότι ο συγγραφέας συνδέει έξοχα αυτή την ιστορία με τον θαμμένο σκελετό στην οικοδομή που ανακαλύπτεται μετά από 60 χρόνια, χτίζοντας σιγά-σιγά και διανθίζοντας δημιουργικά το μυθιστόρημα με αληθοφανή στοιχεία ψυχολογικού θρίλερ - άλλωστε ο επιθεωρητής 'Ερλεντουρ δεν παρουσιάζεται σε άλλο βιβλίο τόσο ανθρώπινος και ευαισθητοποιημένος στα οικογενειακά του προβλήματα όσο εδώ.
Επιπρόσθετα, γίνεται και ένας δυσάρεστος απολογισμός της φρίκης του Β' Παγκοσμίου Πολέμου, κατά τον οποίο εξαγοράζονταν συνειδήσεις και ανθούσε η 'μαύρη' αγορά, ακόμα, καί στη Ισλανδία.
Πέρα από αυτό, όμως, οφείλω να αναφέρω ότι το βιβλίο είναι παραφορτωμένο με αρκετές παρόμοιες ιστορίες των ηρώων και με υπερβολική βία και δραματικά στοιχεία, τα οποία από ένα σημείο και μετά, ειδικά, στο 2ο μέρος, δεν χρειάζονται. Ο αναγνώστης, επίσης, μπορεί δίκαια να δυσφορήσει από τη μέση του μυθιστορήματος και μετά, γιατί, ευτυχώς, για λίγο, ο Indridason φαίνεται να έχει χάσει το στόχο του και να περιπλανιέται από το ένα θέμα στο άλλο, χωρίς να καταλήγει ξεκάθαρα στον 'προορισμό' του.
Ανεξάρτητα, από όλα τα παραπάνω, πρόκειται για ένα βιβλίο που κοινωνικά καταγγέλει και δεν ωραιοποιεί τις καταστάσεις - θα πρότεινα να διαβαστεί από όσουν το επιθυμούν, ωστόσο, μετά, σχεδόν όλοι, θα θέλουν να ξεκινήσουν τις.... 'Περιπέτειες του Μικρού Νικόλα'.
Βαθμολογία: 4,1/5 ή 8,2/10.
Y.Γ.: Υπάρχουν λάθη στην επιμέλεια της μετάφρασης (ευτυχώς όχι πολλά).
The first time i read this gorgeous novel when I was at 16 i see myself in some pieces in this story. I was struggling to read fast so maybe I see conclusions that make world and especially my reality better. But i shocked at the end. It was ultimate nightmare Kafka!!. This novel make you give up the world line by line and become accomplice with your annihilation. Silence of the grave it is shortly best novel I have read in literature... Waring :Don't read it if you optimistic!!
Περισσότερο από αστυνομικό μυθιστόρημα, η "Σιωπή του τάφου" είναι ένα απίστευτο κοινωνικό μυθιστόρημα που αφορά μία από τις χειρότερες μάστιγες κι ένα από τα μεγαλύτερα ταμπού (δυστυχώς) που επιβιώνει έως και τη σημερινή 'μοντέρνα' εποχή μας: την ενδοοικογενειακή βία.
Όταν ανακαλύπτεται ένας σκελετός θαμμένος στο χώμα, η αστυνομική ομάδα αρχίζει να αναζητά την ταυτότητά του. Τα ευρήματα δείχνουν πως το πτώμα θάφτηκε εκεί πριν από περίπου εξήντα χρόνια, οπότε ταυτόχρονα ξεκινά και η...ανασκαφή σε παλιά αρχεία και υποθέσεις εξαφανίσεων που είχαν καταγραφεί στο Ρέικιαβικ λίγο μετά το τέλος του Β' Παγκοσμίου Πολέμου. Αν κάποιος εστιάσει αποκλειστικά στην αστυνομική πλοκή, μάλλον θα απογοητευτεί. Η αποκάλυψη των οστών γίνεται με πολύ αργούς ρυθμούς, κάτι που υποτίθεται πως δεν θα έπρεπε να συμβαίνει σε μια ανάλογη έρευνα. Ούτε και οι αστυνομικοί φαίνεται να πολυσκοτίζονται για την ταυτότητα του πτώματος - εκτός από τον Έτλεντουρ, που όμως ταυτόχρονα βιώνει και τραγικές προσωπικές στιγμές, μιας και η κόρη του βρίσκεται σε κρίσιμη κατάσταση στην εντατική, και είναι διχασμένος ανάμεσα στα προσωπικά και τα επαγγελματικά του προβλήματα. Το βάρος στο βιβλίο δίνεται ��την κοινωνική πλευρά. Και το 'στοίχημα' κερδίζεται απόλυτα. Ο Idridason έχει αποτυπώσει με τρόπο άκρως συγκινητικό το φαινόμενο της σωματικής και ψυχολογικής κακοποίησης μιας ολόκληρης οικογένειας από τον πα-τέρα(ς) της. Οι περιγραφές είναι ωμές, σοκαριστικές, με σοκαριστικές σκηνές που προκαλούν ένα σφίξιμο στο στομάχι, μια απέραντη συμπάθεια για τα θύματα και μια άφατη επιθυμία να δείρεις κι εσύ με τη σειρά σου το κάθαρμα, μέχρι να ψοφήσει. Κυριολεκτικά. Συμπάσχεις, συμπονάς, οργίζεσαι. Γιατί αυτό είναι κάτι που συμβαίνει σε πάμπολλα σπίτια ανά τον κόσμο ακόμα και σήμερα, πίσω από κλειστές πόρτες και σφραγιστά στόματα. Γιατί οι συνέπειες είναι ολέθριες για όσους την υφίστανται, και τους κατατρέχουν σε ολόκληρη τη ζωή τους. Γιατί πολλές φορές είμαστε εντελώς αδύναμοι να βοηθήσουμε, ακόμα και αν ξέρουμε. Ακόμα και αν δεν θα έπρεπε. Είναι καταπληκτικό με πόση ευαισθησία και προσοχή έχει χειριστεί το συγκεκριμένο θέμα ο Idridason. Με ρεαλισμό, αλλά και σεβασμό περιγράφει τις δύσκολες στιγμές που περνάνε η μητέρα και τα παιδιά στα χέρια του άντρα. Τις απέλπιδες προσπάθειες για απόδραση, την αποδοχή, τον φόβο, τη σταδιακή απώλεια του αυτοσεβασμού και της ελπίδας. Αποτυπώνει τις εικόνες έτσι ακριβώς όπως είναι, αλλά προσπαθώντας να 'προστατέψει' ταυτόχρονα τα θύματα. Και τα καταφέρνει τόσο καλά, που ακόμα και οι φανατικότεροι αναγνώστες του αστυνομικού -γκούχου γκούχου, παρούσα!- δεν ενδιαφέρονται πλέον πρωτίστως για τον μυστηριώδη σκελετό, αλλά για την ιστορία της συγκεκριμένης οικογένειας και το πώς αυτή εξελίχθηκε.
Εξαιρετικό δείγμα βιβλίου που αφορά το συγκεκριμένο θέμα, εξαιρετικό δείγμα της συγγραφικής πένας του Idridason, εξαιρετική επιλογή για τον αναγνώστη. Θα σας καθηλώσει!
La primera novela que leí de Arnaldur Indridason fue “Silence of the grave”, en español “La mujer de verde”. A pesar de que su traducción al inglés tiene llamativas lagunas, la descripción de la atmósfera general está muy lograda. De nuevo asistimos al típico “Nordic noir”, con su dosis de violencia doméstica, y una sociedad que por dentro está mucho más podrida de lo que aparenta. Pero lo hacemos de la mano del inspector Erlendur, que bajo la pluma del escritor islandés nos garantiza una buena lectura. Además, encuentro que sus novelas son menos depresivas que las de Mankell o Jo Nesbo, escritores que también me parecen fantásticos. A partir del descubrimiento de un cadáver perteneciente a la época de la segunda guerra mundial, el autor teje una historia entrelazada con la de una familia que sufre los abusos de un padre que les amarga la vida. Todo en un relato de unas trescientas páginas repletas de un thriller nórdico de gran calidad. No es el que más me ha gustado de este autor, pero casi.
Excellent follow-up to Jar City. Earlier themes and character development continue to advance while a new cold case, involving bones found in a hillside, provides an interesting mystery. This time Erlendur is more open to the reader. There is now a background to his sadness and his behavior.
"Maybe I should have done that long ago, to come to terms with the life that was saved and give it a purpose. But that didn't happen...We all have our burdens. Maybe I don't suffer any more than anyone else who has lost a loved one, but I can't deal with it at all. Something switched off in me..." (loc 3622)
As for the mystery itself, it involves both flashback and present day in a clever way and themes that are ageless.
I will very definitely read more of Indridason's books in the future. I'll seek them out. Highly recommended.
Silence of the Grave, the fourth installment of Arnaldur Indriðason’s Inspector Erlendur series, is sneaky good. Rather than hitting you over the head with a sudden, grisly murder and in-depth character studies, the story unfolds so slowly that you might wonder if there really was a crime at all.
It begins when a medical student spots a toddler gnawing on what appears to be an old bone while he waits for his younger brother at a child’s birthday party. This leads to Inspector Erlendur and his team being called in to investigate. The scene turns out to be an archeological dig of sorts; although it is not ancient, it probably dates back to World War II. Despite the fact that the unknown skeleton has been interred for decades, Erlendur is impatient to learn the identity of the deceased, but the forensic team will not be rushed.
As the recovery effort inches ahead and the police investigation ensue, Erlendur notices redcurrant bushes. Who planted them, Erlendur wonders. Who lived here? Later, he learns that there was a chalet. Eventually, he has a name, information to follow, some of it leading nowhere. Whose body is buried in the wall? Is it male or female?
The author gives us ideas as he shows us who lived in that run-down building. A family of five. A mother, husband, two boys and a girl. All are magnificently developed over the course of the book. I must caution readers: There is domestic abuse here, physical, emotional, and psychological abuse that recurs throughout the book. It cannot be skimmed, in my opinion, unless one totally skips these chapters, and to do so is to miss the much of the essence of the story.
Would it be possible to continue this series without reading Silence of the Grave? Since I have not yet read the next book, I cannot presume to answer that question. However, knowing what Arnaldur Indriðason reveals about Erlendur during the course of this book as he sits with his gravely ill daughter Eva Lind, I would say that it is an important book to read because of what we learn about Erlendur. We see him being more introspective than at any time in previous books. More honest. Perhaps, even though he doesn’t wear his feelings on his sleeve, more emotional.
We also get to know his partners, ElÍnborg and Sigurdur Óli, better. Now, this doesn’t come easily in the first chapter or two. It takes patience to get to know these characters because that’s the way Indriðason writes. Slow and steady wins the race. Imagine my surprise when I got to the end and found that I really enjoyed this book. When all is said and done, there is a lot more to it than would appear after the first, oh, one-third of the book. If you expect and need a fast-paced, action-packed thriller, then this book, this series, is not for you. But if you enjoy a skillfully drawn tale that takes you to another time and place, then you quite possibly could love this book.
رواية مؤلمة تناقش ماهو أبشع من قتل الجسد .. قتل الروح ...
"الجريمة جريمة، بغض النظر عن السنوات التي انقضت على اقترافها. وإذا كانت هذه جريمة، إذاً يجب أن نكتشف ما حدث، ومن لقي حتفه، ولماذا، ومن كان القاتل"
يلاحظ طالب طب عظمة بشرية تلهو بها فتاة تبلغ من العمر سنتين لينكشف الستار عن هيكل عظمي مدفون بجانب موقع بناء حديث .. يقود التحقيق إرلندور المحقق البائس الوحيد مع زميليه ويحاول العودة بالزمن إلي 60 عام مضت بين حروب وفقر وعنف أسري متفشي في المجتمع حيث حياة بائسة لأسرة تتكون من خمس أفراد و خطيب حزين علي اختفاء خطيبته .. تترابط قصة حياة المحقق مع جريمة القتل لنكتشف نتيجة قرار انفصاله عن عائلته بالطرق السلمية والكره المتبادل من طليقته و أولاده والانفصال الدامي لغريمور الوحش الآدمي عن مارغريت وأطفالها .. وتبقي الوحيدة ميكيلينا الفتاة الصامتة المعوقة هي القادرة علي رواية ما حدث لعائلتها ... الفتاة التي لا تقدر علي الحركة أزهرت وسط مآسي إعاقة جسدية ونفسية وعنف أسري وتهديد بالقتل .. نقابل في هذه الرواية معظم المشاعر الإنسانية حب .. كره .. بؤس .. شقاء .. حسرة .. ضياع .. شراسة .. ظلم .. ندم .. إهمال .. اغتصاب جسدي ونفسي .. عذاب .. كلها من قبر صامت .. قبر أحيا ماضي أليم للعديد من الأسر ..
" عنف منزلي ... إنه تعبير مناسب لقتل الروح ، تعبير سلمي لأشخاص لا يعرفون ما يوجد خلفه . هل تعرف كيف يبدو الأمر ؛ أن تعيش في خوف دائم طوال حياتك ؟ العيش مع الكراهية كل يوم ، والتي لا تتوقف أبدا مهما حاولت ، ولا يمكنك فعل شيء لتغيير ذلك ، حتي تخسر إرادتك المستقلة ، وتنتظر وتأمل ألا يكون الضرب التالي سيئا مثل سابقه " " أخبرتني أمي أن كل شيء علي ما يرام " كلمات صادرة من طفل في جسد عجوز ... لتبقي الأم مصدر الأمان والاحتواء في هذا العالم المأساوي ...
Crime fiction doesn't get much less cosy than this. I'd been nervous about trying Nordic noir, thinking it would be too depressing - but, although this book is just as bleak and dark as I expected, I found it a compelling read.
The story begins as a buried skeleton is discovered on a building site. As archaeologists slowly dig it up, but it becomes apparent that the bones are the remains of a crime committed during the Second World War. Even though it is likely that the perpetrator is long dead, Inspector Erlendur and his team search for the truth about what happens.
The novel switches between the present-day investigation and the events of decades ago which led to the tragedy, focusing on a horrific tale of domestic abuse. There is also plenty of suffering in the novel's present day, as Erlendur is forced to confront his long-lost daughter's drug addiction. At times the misery could become overwhelming, but Indriðason writes concisely and says just as much as is needed, without wallowing in violence.
All in all, I couldn't exactly say that I enjoyed this novel, but I found it powerful and I'm sure I will remember it. I may read more in the series in the future.
"«من يصدر حكماً على أي شخص بتهمة قتل الروح في إنسان؟ هل يمكنك إخباري ذلك؟ كيف يمكنك اتهام شخص بقتل روح في إنسان، واقتياده إلى المحكمة وإصدار حكم بحقه؟»."
رواية أولى للكاتب الآيسلندي، رواية بوليسية تحتوي على كثير من الألم بسبب تناولها لقضايا مثل العنف الأسري ضد المرأة و ضد الأبناء و و مسؤولية بناء أسرة و تحمل الأبناء، هناك الجانب السيء من أسر مفككة و ماذا يصنع عدم الاحترام المتبادل بين شريكين. كل ذلك في إطار مشوق بوليسي محبوك.
الشخصيات بعضها جيد وبعضها سيئ وبعضها رائع، صراعات لكل شخصية على حده وحياتها الخاصة و آلامها.
الأحداث يشوبها بعض الملل، خاصة كونها رواية بوليسية ذو اتجاه واحد مفترض، لكنها فاجئتني بأسرها لأنهيها في ثلاثة أيام لتكون أسرع رواية طويلة أنهيتها.
لم يعجبني أسلوب السرد ولا أعرف إن كان هذا بسبب الترجمة، أم بسبب أسلوب الكتابة الأصلي نفسه.
لاحظت أن الرواية رغم أنها بوليسية إلا أنها تحتوي على صراعات نفسية وإجتماعية عديدة مما أكسبها أبعادًا أخرى، وهذا شيء لم أجده حتى الآن في الروايات البوليسية الأمريكية.
أخيراً... استمتعت جداً برحلتي في آيسلندا و معرفة أسماء مقاطعاتها و بلداتها و أنهارها الغربية، حتى أسماء الشخصيات كانت غريبة و أضافت نوعاً من الجمال كونها ثقافة جديدة على مداركي.
قراءة أولى ل الكاتب الآيسلندي إرنالدور اندريداسون ، رواية صمت القبر تعتبر كلمة أدبية تُعنى بانفتاح الذهن على طرق التصدي للعنف الجسدي و النفسي و تكميم الإرادة و الأفعال، هذه الرواية لمن يحركهم النضج، لمن يقدرون قيمة الإستقرار ويرفضون كافة أشكال العنف الأسري بمختلف مسبباته و أشكاله و ترسباته وما يترتب عليه على الصعيد الشخصي و الأسري وما ينضح منه من مساوئ للمجتمع فيتحاشون عواقبه الوخيمة، سينهال عليك مضمون هذه ��لرواية بحنق و سخط ولا تحتاج مثابرة لمعرفة الحبكة ، فالأحداث واضحة ومعروفة العواقب، برودة التوقع يسلب من النص الحيوية ولكن سيطرة التشويق و تسارعه جرّت الرواية نحو الرّوعة .
Lo schema rimane sempre lo stesso: persone scomparse (non immaginavo che in Islanda le persona scomparse fossero così numerose!), disagio sociale, difficili (per usare un eufemismo) rapporti familiari. Questa volta l'autore ci porta nell'Islanda della seconda guerra mondiale e, a differenza degli altri libri della serie, l'aspetto emotivo dei personaggi emerge con maggior vigore (eh, sempre in relazione all'analfabetismo emozionale di base dei vari personaggi).
Jedan od osam (za sada) naslova koje je Booka izdala u svojoj ediciji Žanr je i priča "Grobna tišina" Arnaldura Indridasona koja prati inspektora Erlendura i njegove kolege u rasvetljavanju zločina.
Kost biva nađena sasvim slučajno od strane dečaka koji se igrao na gradilištu sa drugarima i ispitivanje tla počinje momentalno, brzo dajući rezultate. Ispostavlja se da je nađeno telo u zemlji provelo više desetina godina. Kako bi dokazi usled starosti bili pažljivo sačuvani, angažovan je i tim arheologa za potrebe iskopavanja. Sa početkom iskopavanja tela, počinje i kopanje po prošlosti gde se na jedno odgovoreno pitanje postavlja deset novih, a pretpostavke daju najneverovatnije prognoze. Paralelno pratimo nekoliko radnji što u sadašnjosti, što u prošlosti, otkrivajući međuljudske odnose i tajne koje oni nose sa sobom. Tenzija i iščekivanje se lagano gradi i održava tokom celog toka priče, do trenutka kada se prošlost i sadašnjost sretnu u spoznaji istine.
Pomalo mi je krivo što sam za Arnaldura Indridasona saznala tek ove godine jer je u pitanju jedan od boljih trilera koje sam skoro pročitala. Ujedno me raduje to što je Booka u okviru iste edicije objavila još jednu njegovu knjigu "Močvara" koja čeka svoj red. Topla preporuka, kako za knjigu, tako i za fantastičnu ediciju Žanr.