پرش به محتوا

سفر کشتی سپیده‌پیما

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
سفر کشتی سپیده‌پیما
تصویر روی جلد چاپ نخست کتاب
نویسنده(ها)سی. اس. لوئیس
تصویرگر(ها)پائولین بینز
طراح جلدپائولین بینز
کشوربریتانیا
زبانانگلیسی
مجموعهسرگذشت نارنیا
گونه(های) ادبیرمان فانتزی کودکان، ادبیات مسیحی
ناشرجفری بلس
تاریخ نشر
۱۵ سپتامبر ۱۹۵۲
گونه رسانهچاپ (جلد سخت)
شمار صفحات۲۲۳ صفحه (چاپ اول)[۱]
۵۲٫۰۳۸ کلمه (ایالات متحده)[۲]
شابکشابک ‎۹۷۸−۰−۰۰−۶۷۱۶۸۰−۸ (کالینز، ۱۹۹۸؛ تمام رنگی)
شماره اوسی‌ال‌سی۲۸۰۵۲۸۸
کتابخانه کنگرهPZ8.L48 Vo[۳][۴]
پس ازشاهزاده کاسپین 
پیش ازصندلی نقره‌ای 

سفر کشتی سپیده‌پیما یک رمان در گونه ادبیات خیال‌پردازی حماسی برای کودکان نوشته سی اس لوئیس است که توسط جفری بِلِس در سال ۱۹۵۲ منتشر شد. این پنجمین رمان منتشر شده از هفتگانه سرگذشت نارنیا (۱۹۵۶–۱۹۵۰) است. انتشارات مک‌میلان نیز یک نسخه آمریکایی را در همان سال منتشر کرد.[۱][۳] این نسخه با بازنگری‌هایی همراه بود که تا سال ۱۹۹۴ همچنان در ایالات متحده پا بر جا ماند. این کتاب، پنجمین جلد در تجدید چاپ‌های جدید است که بر اساس گاه‌شماری درونی رمان‌ها تهیه شده‌اند. همچون دیگر جلدهای سرگذشت نارنیا، سفر کشتی سپیده پیما به دست پائولین بِینز تصویرگری شده و کارهای او در بسیاری از نسخه‌های بعدی باقی مانده‌اند.[۱][۳]

در این رمان، ادموند و لوسی پِوِنسی (به همراه پسر عمویشان یوستاس اسکراب) از دنیای خود به سرزمین «طلسم شده» نارنیا برده می‌شوند. آنها برای بار دوم به دوست خود پادشاه کاسپینِ دهمِ نارنیا، این‌بار در کشتی کاسپین، سپیده‌پیما(داون تریدر) می‌پیوندند. در این زمان، مدت یک سال و یک روز است کاسپین، به‌دنبال سوگندی که خورده، در پهنه‌ی دریای شرقی به سوی شرق کشتی می‌راند تا آنکه هفت لرد گمشده نارنیا را بیابد.

لوئیس این کتاب را به جفری کوربت تقدیم کرد. کوربت که بعداً نام خود را به جفری بارفیلد تغییر داد، پسر خوانده اوون بارفیلد، دوست لوئیس است.[۵]

سفر کشتی سپیده‌پیما برای چهار قسمت از یک مجموعه تلویزیونی ساخت بی‌بی‌سی در سال ۱۹۸۹، و همچنین یک فیلم سینمایی در سال ۲۰۱۰ اقتباس شده‌است.

خلاصه داستان

[ویرایش]

دو فرزند کوچک پونسی‌ها، لوسی و ادموند، در حالی که برادر بزرگتر آنها، پیتر، برای امتحان‌هایش تحت تدریس خصوصی پروفسور کرک است، و خواهر بزرگتر آنها، سوزان، به همراه والدین شان در سفری به دور آمریکاست؛ مجبور به ماندن در کنار پسر عموی نفرت‌انگیزشان، یوستاس اسکراب شده‌اند. ادموند، لوسی و یوستاس از طریق یک نقاشی از کشتی‌ای بر روی دریا، به دنیای نارنیا برده می‌شوند. (نقاشی‌ای که در اتاق خواب مهمان، جایی‌که لوسی در آن اقامت داشت آویزان شده بود و هدیه ای ناخواسته برای والدین یوستاس بود) سه کودک، در اقیانوس در نزدیکی کشتی تصویرشده در نقاشی، که بعدا درمیابند با نام سپیده‌پیما (داون ترِیدر) شناخته می‌شود، فرود می‌آیند و به درون کشتی برده می‌شوند.

داون تریدر کشتی کاسپین دهم، پادشاه نارنیا است که ادموند و لوسی (به همراه پیتر و سوزان) به او کمک کردند تا تاج و تخت نارنیا را در داستان شاهزاده کاسپین به دست آورد. علاوه بر او، لرد درینیان (کاپیتان سپیده‌پیما) و مسئول عرشه راینس نیز از دیگران افراد حاضر در این کشتی‌اند. اینک سه سال است که صلح در نارنیا برقرار شده و کاسپین برای تحقق سوگند تاجگذاری خود در تلاشی‌ست برای مدت یک سال و یک روز در سفر به شرق تا هفت لرد گمشده نارنیا، به نام‌های: آرگاز، بِرْن، ماورامورن، اُکتزیان، رِستیمار، رِویلیان و رووپ؛ را پیدا کند. او خاطرنشان می‌کند که ترامپکین کوتوله را در غیاب خود با عنوان لرد ریجنت، به اداره نارنیا گمارده‌است. لوسی و ادموند از بازگشت به دنیای نارنیا خوشحال‌اند، اما یوستاس آنچنان هم مشتاق نیست، زیرا پیش از این هرگز آنجا نبوده‌است و عموزاده‌هایش را با این باور که این جهان جایگزین هرگز وجود نداشته، مسخره می‌کرده. موش سخنگویی به نام ریپی‌چیپ نیز در کشتی حضور دارد، چرا که او امیدوار است تا کشور اسلان را در فراسوی آب‌های «شرق مطلق» پیدا کند. هنگامی که یوستاس دست به تمسخر ریپی‌چیپ می‌زند، چیزهای زیادی در مورد شخصیت جنگجوی او آشکار می‌شود.

آن‌ها در ابتدا به جزایر لان، که تنها اسماً تحت قلمرو نارنیا است ولی از اصول نارنیا دور شده‌است – به‌ویژه که تجارت برده در اینجا علی‌رغم ممنوعیت در قوانین نارنیا برقرار و پررونق است – می‌رسند. کاسپین، لوسی، ادموند، یوستاس و ریپی‌چیپ هنگام بازدید از جزیره که به ظاهر متروکه به نظر می‌آمد، طی یک کمین به عنوان کالا توسط یک تاجر برده اسیر می‌شوند و حتی مردی قبل از رسیدن به بازار برده‌فروشان کاسپین را «خریداری» می‌کند. معلوم می‌شود که آن مرد اولین لرد گمشده، لرد بِرن است که پس از تبعید شدن از نارنیا توسط میراز، به این جزایر نقل مکان کرده و در ایجا با زنی ازدواج کرده‌است. هنگامی که کاسپین هویت خود را برای او فاش می‌کند، برن او را به عنوان پادشاه تصدیق می‌کند. کاسپین این جزایر را برای نارنیا بازپس گرفته و لرد برن را جایگزین گومپاس، فرماندار حریص آن جا می‌کند، و سپس برن را دوک جزایر لان می‌نامد. همچنین کاسپین اعلام می‌دارد که برده‌داری در تمام قلمروهای او ممنوع بوده و همه بردگان آزاد هستند.

در دومین جزیره ای که از آن بازدید می‌کنند، یوستاس گروه را ترک کرده تا از مشارکت در کارهای مورد نیاز برای تعمیر کشتی پس از آسیب طوفان به آن اجتناب کند و پس از آن برای فرار از باران ناگهانی در غار اژدهایی مرده پنهان می‌شود. گنجینهٔ اژدها طمع او را برمی‌انگیزد، پس او جیب‌هایش را پر از طلا و جواهرات کرده و یک دستبند طلایی بزرگ را به دستش می‌بندد. اما به محض اینکه به خواب فرو می‌رود، به یک اژدهای طلایی بزرگ تبدیل می‌شود. او تلاشی در جهت از بین بردن پوسته اژدهایی خود می‌کند که به موفقیتی نمی‌رسد. تنها با کمک اسلان است که او می‌تواند دوباره انسان شود، اگرچه که با روندی دردآسا همراه است. کاسپین دستبند را شناسایی می‌کند که متعلق به لرد اکتزیان، یکی دیگر از لردهای گمشده بوده‌است. آنها حدس می‌زنند که ممکن است اژدها اکتزیان را کشته باشد یا حتی شاید اژدها خود اکتزیان بوده! به عنوان یک اژدها، یوساتس متوجه می‌شود که رفتارهای پیشین‌اش تا چه اندازه بد بودند. اسلان یوستاس را دوباره به یک پسر تبدیل می‌کند و اینک او در نتیجه تجربیاتش فرد بسیار بهتری شده‌است.

در مسیر مقصد بعدی، آن‌ها به سختی از غرق شدن توسط یک مار دریایی غول آسا فرار می‌کنند و سپس در جزیره دث‌واتر، که به خاطر چشمه‌ای از آب که هر چیز غوطه‌ور در آن را به طلا تبدیل می‌کند اینگونه نامگذاری شده‌است، توقف می‌کنند. معلوم می‌شود از جملهٔ این چیزهای غوطه‌ور شده در چشمه، یکی از لردهای گمشده است که با شناسایی سپر و شمشیر غرق‌شده در کنارش متوجه می‌شوند لرد رستیمار بوده. در مقصد بعد، آنها در جزیره دافرز کناره می‌گیرند، جایی که لوسی به درخواست قبیله ای از مونوپادها (کوتوله‌های تک‌پای پاگنده) به نام دافرها (در ویراش‌های بعدی، دافلپادها)، طلسمی نامرئی‌کننده که گرفتار آن بودند را از آنها می‌زداید و پس از آن با جادوگری که آن طلسم را انجام داده هم دوست می‌شود. سپس به "جزیره ای که رویاها به حقیقت می‌پیوندند" که به جزیره تاریک نام آشناست می‌رسند، چرا که برای همیشه در تاریکی پنهان شده‌است. معلوم می‌شود که "رویاهایی" که در آنجا به حقیقت می‌پیوندند لزوماً رویاهای خوبی نیستند، به عنوان مثال لرد رووپ، که او را از آنجا نجات می‌دهند، سال‌ها توسط کابوس‌هایش عذاب داده شده‌ بود. در نهایت آنها به "جزیره ستاره" می‌رسند، جایی که سه لرد گمشده باقیمانده را در افسون خواب می‌یابند. راماندو، ستاره سقوط کرده‌ای که با دخترش در این جزیره زندگی می‌کند، به آنها می‌گوید که تنها راه برای بیدار کردن لردها این است که با کشتی به لبه جهان بروند و یکی از خدمه را در آنجا رها کنند. لرد رووپ تقاضا می‌کند تا "خوابی بدون رویا" را در کنار دوستانش تا زمانی که همگی با هم بیدار شوند داشته باشد که تمامی افراد گروه پیش از حزیمت دوباره، با این خواهش لرد موافقت می‌کنند.

پس از آن، داون تریدر به دریانوردی در منطقه‌ای ادامه می‌دهد که در آنجا مردمان دریایی دوئل می‌کنند و آب به جای شور شیرین می‌شود، این مهم را ریپی‌چیپ زمانی کشف می‌کند که خصمانه برای مبارزه با مرد دریایی که تصور کرد او را به چالش می‌کشد، به درون آب پرید. در نهایت آب آنقدر کم عمق می‌شود که کشتی نمی‌تواند جلوتر برود. کاسپین دستور می‌دهد تا قایقی را مهیا کنند و اطلاع می‌دهد که قصد دارد با ریپی‌جیپ به لبه دنیا برود. خدمه اعتراض کرده و می‌گویند به عنوان پادشاه نارنیا، او هیچ حقی ندارد که آنها را رها کند. کاسپین با ناراحتی به درون کابینش می‌رود اما هنگامی که بازمی‌گردد می‌گوید که اسلان در کابینش ظاهر شده و به او گفته که تنها لوسی، ادموند، یوستاس و ریپی‌چیپ باید به آنجا بروند.

این چهار نفر در یک قایق کوچک از میان دریایی از نیلوفرها عبور می‌کنند تا اینکه به دیواری از آب که تا آسمان کشیده شده‌است می‌رسند. ریپی‌چیپ با پذیرفتن شروط راماندو، قایق کوچک خود را پاروزنان به بالای دیواره آب می‌برد و دیگر هرگز در نارنیا دیده نمی‌شود. ادموند، یوستاس و لوسی بره‌ای را پیدا می‌کنند که به اسلان تبدیل می‌شود. اسلان به آنها می‌گوید که ادموند و لوسی بار دیگر به نارنیا بر نمی‌گردند. وقتی لوسی از این که دیگر اسلان را نمی‌بیند ناراحت و مأیوس می‌شود، اسلان به آنان می‌گوید که او در دنیای آنها نیز وجود دارد. اسلان می‌افزاید: «آنجا من نام دیگری دارم. باید یاد بگیرید که مرا با این نام بشناسید. این همان دلیلی است که شما از اول به نارنیا آورده شدید، تا با کمی شناختن من در اینجا، بتوانید مرا در آنجا بهتر بشناسید». اسلان سپس سه کودک را به خانه می‌فرستد.

پس از این ماجرا در دنیای واقعی، هر کسی اظهارات مختلفی درباره این میزان از تغییر رفتار و شخصیت یوستاس ابراز می‌کند.

شخصیت‌های اصلی

[ویرایش]
  • لوسی پونسی - کوچکترین فرزند پونسی‌ها
  • ادموند پونسی - سومین فرزند پونسی‌ها
  • یوستاس اسکراب - پسر عموی چهار خواهر و برادر پونسی. ادموند و لوسی مجبور به اقامت در خانهٔ والیدن یوستاس با وی شده‌اند.
  • کاسپین دهم - پادشاه نارنیا.
  • ریپی‌چیپ - یک موش شجاع سخنگو که متحدی اصلی برای پادشاه کاسپین است.
  • لرد درینیان - کاپیتان کشتی سپیده‌پیما.
  • هفت لرد بزرگ نارنیا - شخصیت‌هایی که کاسپین به دنبال آنهاست. از این هفت نفر، دو نفر مرده‌اند و سه نفر در افسون خواب گرفتار اند. فقط لردهای برن و رووپ نقشی در داستان دارند.
  • راماندو - «ستاره ای در حال استراحت» که جوانی‌اش را از طریق توت‌های آتشین بازیابی می‌کند.
  • دختر راماندو - دختر راماندو و ملکه آینده نارنیا، همسر کاسپین و مادر ریلیان.
  • پاگ - تاجر برده و دزد دریایی جزایر لان، که قهرمانان داستان را اسیر می‌کند.
  • گامپاس - فرماندار جزایر لان، برقرارکنندهٔ برده داری، که کاسپین او را برکنار می‌کند.
  • کوریاکین – جادوگر (و همچنین یک ستاره) که بخاطر توبه برای گناهی نامشخص بر دافلپادها حکمرانی می‌کنند.

تفاوت بین نسخه های انگلیسی و آمریکایی

[ویرایش]

چند هفته یا ماه پس از بازنگری چرک‌نویس های نسخه بریتانیایی سرگذشت نارنیا[نیازمند شفاف‌سازی]، لوئیس شروع به بازخوانی چرک‌‌نویس های نسخه آمریکایی کرد. او در حین انجام این کار، چندین تغییر در متن ایجاد کرد. اما پس از اینکه انتشارات هارپر کالینز در سال ۱۹۹۴ حق انتشار این مجموعه را به دست آورد، تصمیمی غیرعادی گرفت تا تغییراتی را که لوئیس ایجاد کرده بود نادیده گرفته و از متن پیشین به عنوان متن استاندارد نسخه های خود استفاده کند.

در سپیده پیما ، لوئیس دو تغییر ایجاد کرد که یکی جزئی و دیگری اساسی تر بود. تغییر جزئی در فصل اول ظاهر می‌شود، جایی که لوئیس توصیف یوستاس را از «بسیار احمق تر از آن که بتواند چیزی را دست و پا کند» به «کاملاً ناتوان در مهیا کردن هر چیزی به تنهایی» تغییر می‌دهد. پل فورد، نویسنده کتاب همراه با نارنیا ، این را پیشنهاد می‌کند که لوئیس ممکن است این نیاز را حس کرده باشد تا لحن متن را برای خوانندگان آمریکایی‌اش کمی ملایم تر کند، یا شاید هم در حال بهتر شناختن و دوست داشتن یوستاس بوده. پیتر شا��ل، نویسنده کتاب خیال‌پردازی و هنر سی. اس. لوئیس ، خاطرنشان می کند که در این صورت، این قسمت باید در هر دو نسخه تغییر می کرد زیرا "احمق خواندن یک شخصیت در یک کتاب کودکان بدون حساسیت و غیرعاقلانه است". [۶] شاکل و فورد هردو بر این امر توافق نظر دارند که این تعریف، تجسم درستی از شخصیت یوستاس همانگونه که خود لوئیس او را در طول داستان توصیف می کند، نیست ؛ و این می تواند دلیلی بر تغییر باشد.

تغییر اساسی‌تر در فصل ۱۲، "جزیره تاریک" ظاهر می‌شود، جایی که لوئیس پایان را به گونه‌ای بازنویسی کرد که، شاکل معتقد است، تجربه خیال‌پردازی را به میزان قابل توجهی بهبود می‌بخشد.

خواننده [در این نسخه] دیگر نمی تواند جزیره را با عناوینی چون "غیرواقعی" و یا "دیگر وجود ندارد" منکر شود: آن هنوز هم آنجاست، و هرکس که بتواند به نارنیا برسد ممکن است در آنجا گیر بیفتد. مهمتر از آن، این قیاس افزوده شده، با ضمایر دوم-شخص‌اش، خوانندگان را به درون این بخش از داستان می کشد و همان احساساتی را که شخصیت ها تجربه می کنند در آنها تداعی می کند. این قضیه دیگر موضوع خنده داری نیست، آنگونه که ریسک های نسخه اول آنرا مبدل ساخته بود.[۷]

مقایسه ای پایاپای از پایان فصل ۱۲ به شرح زیر است:

نسخه بریتانیایی نسخه آمریکایی قبل از ۱۹۹۴
در چند لحظه [ ... ] دوباره جهان گرم و آبی. و همه به یکباره متوجه شدند که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و هرگز نبوده است. پلکی زدند و به آنها نگاه کردند. روشناییِ [ ... ] دوده یا کف. و سپس نخستین نفر، و بعد دیگری، شروع کردند به خندیدن.

راینِلف گفت: «فکر کنم خوب خودمون رو احمق کردیم».

در چند لحظه [ ... ] دوباره جهان گرم و آبی. و همانطور که لحظاتی وجود دارد که می خواهی فقط در رختخواب دراز بکشی و نور خورشید اول روز را ببینی که از پنجره ات می گذرد و صدای شاد یک پستچی یا شیرفروش را اول صبح از بیرون خانه بشنوی و بفهمی که این فقط یک رویا بود ؛ واقعی نبود ، آنقدر ملکوتی است که برای داشتن لذت بیداری ارزش دیدن کابوس را داشته باشد، بنابراین همه آنها وقتی از تاریکی بیرون آمدند احساسش کردند. روشناییِ [ ... ] دوده یا کف.
لوسی هیچ وقت از دست نداد [ ...] به من موهبت عطا کن.»

کاسپین پرسید: این چیه؟

لوسی هیچ وقت از دست نداد [ ...] به من موهبت عطا کن.»

کاسپین پرسید:این چیه؟

او گفت: هرگز مرا به آنجا برنگردان. به سمت راست اشاره کرد. همه نگاه کردند. اما آنها فقط دریای آبی روشن و آسمان آبی روشن را دیدند. جزیره تاریک و تاریکی برای همیشه ناپدید شده بودند.

لرد روپ فریاد زد: "چرا!" "تو نابودش کردی!"

لوسی گفت: "فکر نمی کنم کار ما باشه."

"هرگز از من نپرسید و نگذارید که هیچ کس دیگری نیز از من بپرسد که در طول سالهای زندگی‌ام در جزیره تاریک چه دیده ام."

کاسپین جواب داد : موهبتی عطا کن، پروردگارا، و با لرزی بر بدن افزود: از شما بپرسم؟ نباید بدان فکر کنم. تمام داراییم را می دهم تا نشنومش.

درینیان گفت: قربان، [ ... ] ساعت به دور سرم می چرخید. درینیان گفت: قربان، [ ... ] ساعت به دور سرم می چرخید.
بنابراین تمام بعدازظهر را با شادی فراوان و بادی ملایم به سمت جنوب شرقی حرکت کردند. اما هیچ کس متوجه ناپدید شدن آلباتروس نشد. بنابراین تمام بعدازظهر را با شادی فراوان و بادی ملایم به سمت جنوب شرقی حرکت کردند و آن تاریکی برآمده در سمت چپ کوچک و کوچکتر می شد. اما هیچ کس متوجه ناپدید شدن آلباتروس نشد.

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ "Bibliography: The Voyage of the Dawn Treader". ISFDB. Retrieved 8 December 2012.
  2. "Scholastic Catalog – Book Information". Archived from the original on 23 June 2014. Retrieved 23 June 2014.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ "The Voyage of the Dawn Treader" (first edition). Library of Congress Catalog Record.
  4. "The Voyage of the Dawn Treader" (first US edition). LCC record. Retrieved 2012-12-08.
  5. "Why "The Voyage of the Dawn Treader" is Dedicated to Geoffrey Barfield". 1 November 2021.
  6. Schakel, p. 37.
  7. Schakel, p. 38.