بحث:محمود برزنجی
افزودن مبحثرد کردن جدول تا شروع بحثها |
اینجا یک صفحهٔ بحث برای گفتگو پیرامون بهبود مقاله محمود برزنجی است. اینجا انجمن نیست که راجع به موضوعهای عمومی پیرامون موضوع مقاله گفتگو کنید. |
سیاستهای مقاله
|
یافتن منابع: گوگل (کتابها · اخبار · روزنامهها · آکادمیک · تصاویر آزاد · ارجاعات وپ) · اخبار آزاد · جیاستور · نیویورک تایمز · کتابخانه وپ |
این مقاله با درجه کیفیت ابتدائی و اهمیت متوسط دارای امتیاز ۱٬۱۱۶ در ویکیپروژه نسخهٔ آفلاین است.
جزئیات بیشتر
|
این مقاله عضو ویکیپروژههای زیر است: | ||||||||||||||||||||||
|
بسیار عالی حیف که ویکیسازی نشده واقعاً لذت بردم هر چند که خودم ترکم!!--آریو برزن ۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۵۲ (UTC)
تاریخ تولد ۱۸۸۴ ذکر شده، در حالی که در باکس اطلاعات ۱۸۷۸، لطفاً اصلاح شود، با تشکر. شاهو ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۱۸ (UTC) ۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۳:۱۸ (UTC)
نسخه انگلیسی
[ویرایش]لطفأ نسخه انگلیسی برای ویکی انگلیسی تهیه شود. مهاباد آنلاین (بحث) ۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۱:۵۷ (UTC)
جنگ اول جهانی در کردستان
[ویرایش]جنگ اول جهانی شاید بیشتر از هر جای دیگر کردستان را پایمال کرد و مردمش را دچار فقر و گرسنگی و بیماری گردانید. چراکه درگیریهای مکرر و خانمانسوز در نواحی مختلف این سامان، ضمن اینکه موجب از بین رفتن کشتزارها و علوفه و دامهای این مناطق شده بود، دست به دست شدن این سرزمینها بین لشکرهای بیگانه و تاراج هربارهٔ هریک از این نیروها، همه را از هستی ساقط کرد، توش و توانی برایشان با قی نگذاشته بود. در همین حال تبلیغات گسترده و امکانات از هر لحظ فراوان انگلیسها بود که هر جا قدم میگذاشتند، پیش از هر چیز به توزیع مواد غذایی و مداوای مردم میپرداختند و در عین حال به هر یک از ملیتهای زیر پرچم عثمانی ف وعدهٔ حکومت آزاد و مستقل میدادند و با این روشها خود را در نظر قشرها مختلف مانند فرشتهٔ نجات بخش آنها تصویر کرده بودند. از آن طرف ۱۹۱۴ میلادی، دولت عثمانی امتیاز استخراج نفت موصل را به دولتهای آلمان و انگلیس واگذار کرده بود؛ که با شروع جنگ کار آن متوقف شد و پیشرفت متفقبن در جنگ، موجب عقد قرار داد «سایکس _ پیکو» (بین مارک سایکس انگلیسی و ژرژ پیکوی فرانسوی) در سال ۱۹۱۶ میلادی گردید. در این قرار داد _ که در واقع توافقنامهای بر سر تقسیم بلاد عثمانی بود _ شرق ترکیه سهم روسها میشد، قسمت اعظم عراق به انگلیس میرسید و شمال غرب عراق و کشور سوریهٔ کنونی، زیر پرچم فرانسه میرفت. دلیل چشم پوشی انگلیسیها از نفت موصل و واگذاری آن به فرانسه در قرار داد مذکور، این بود که نمیخواستند با روسیه تزاری مرز مشترک داشته باشند؛ و چون در اکتبر سال ۱۹۱۷ میلادی اوضاع روسیه دگرگون شد و بلشویکها صحنههای خارجی را خالی کردند، انگلیس آن پیمان را بیاعتبار خواند و پس از باز یهای سیاسی بسیار، در سال ۱۹۱۸، لوید جورج انگلیسی و ژرژ کلمانسو فرانسوی از سوی دولتهایشان به توافق رسیدند که ولایت موصل و توابع آن را انگلیسها اداره کنند و در عوض سهمی از نفت عایدی آنجا را به فرانسه بدهند.
فروپاشی امپراتوری عثمانی
[ویرایش]بدین گونه بود که پس از پایان جنگ و فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت انگلیس خود را در تمام سرزمینی که امروزه به نام کشور عراق میشناسیم، یکهتاز میدید و به دنبال اتخاذ روشهایی بود که به کمک آنها اقتدار و نفوذش را در منطقه هر چه مستحکم تر گرداند. برای این کار نیز از کار گزارن بسیار ورزیده و با اطاعتش سود میجست که هر یک به عنوان تحت پوششی، سالها در آن مناطق زیسته بودند وبا جزئیات ساختارهای اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی آنجا آشنایی داشتند. برای مثال میجر سون _ که مدتی فرماندار نظامی ناحیهٔ سلمانیه و شخص اول انگلیسها در کردستان بود _ پیشتر در ۱۹۰۹ میلادی، به عنوان تاجری فارس زبان به نام حاج حسین غلامی شیرازی، در شهر سلیمانیه و چند شهر دیگر کردستان زندگی کرده بود و طبق اظهار امین زکی بیگ، مورخ مشهور کُرد، او (سون) بیش از هر کردزبانی با زبان و ادبیات کردی آشنایی داشت و تسلط وی براین زبان در حدی بود که میتوانست قرآن را به کردی ترجمه کند. گفتنی است که آقای سون در زمینههای تاریخ و موفقیت سیاسی و اجتماعی کردستان، زبان و ادبیات کردی، اختصاصات لهجههای این زبان و دیگر مسائل مربوط به کرد و کردستان، ۹ جلد تألیف چاپ شده دارد.
با این توضیحات روشن میشود که چگونه شیخ محمود حاضر شد با قید شرایطی، حضور انگلیسیها را بپذیرد. چه او خوب میدانست که به هیچ طریق مقاومت در برابر نیرویی با آن همه امکانات و نفرات، توسط مردمی که هر روز تعداد زیادی از آنها به دلیل گرسنگی و بیماری میمیرند، ممکن نیست سخن و ادعای شیخ محمود این بود که میگفت: ما ترک نیستیم، عرب هم نیستیم. نژاد ما آریایی است و اکنون که سرزمینهای عثمانی یک به یک مستقل میشوند، ما نیز حق داریم که حاکم بر سرنوشت خود باشیم و در این راه هر که ما را یاری کند، یار ماست.
مذاکره ویلسون با شیخ محمود
[ویرایش]انگلیسها _ که به قدرت و موقعیت شیخ محمود وقوف داشتند _ از این ادعا استقبال کردند آرنولد ویلسون حاکم و نماینده دولت بریتانیا در بغداد، میجر نوئل را از سوی خود برای مذاکره با شیخ محمود یه سلیمانیه فرستاد. نوئل پس از مدت کوتاهی از سوی دولت متبوعش اعلام کرد که همهٔ خواستهای شیخ محمود بر حق است و متعهد شد که خود و دولتش در جهت تحقق آنها بکوشند. همچنین قرار شد انتخاباتی آزاد انجام شود و مردم حاکمشان را انتخاب کنند. انتخابات انجام گردید و در روز ۱/۱۱/۱۹۱۸ میلادی، نام شیخ محمود به عنوان حکمدار کردستان اعلام گردید. از طرف دیگر نوئل با جدیت کار آذوقه رسانی به مردم گرسنه و قحطی زده را تعقیب میکرد و در زمان نسبتاً کوتاهی موجب نجات بسیاری شد و در سایه آن محبوبیت فراوانی کسب کرد؛ به طوریکه وقتی ویلسون پیشنهاد داد که نوئل به عنوان افسر سیاسی انگلیس و مستشار شیخ محمود در کنار او با شد، پاسخ موافق گرفت. یک ماه بعد خود ویلسون به سلیمانیه رفت و با شیخ محمود به مذاکره نشست و بر پایبندی دولتش نسبت به آنچه که تعهد داده بود، تأکید کرد.
خوشرفتاری انگلیسها تا زمانی بود که اولاً جای پای خود را در منطقه محکم نکرده بودند و در ثانی هنوز نسبت به احتمال خطر ترکها و از دست دادن موصل و میدانهای نفتی آن دیار دغدغهٔ خاطر داشتند؛ با گذشت زمان و تسلطشان بر اوظاع، ملاک ارزیابیهایشان عوض شد. مطلوب آنان برای حکمرانی فردی ضعیفالنفس، بیاراده و خود فروش بود تا به وسیله او به اهدافشان برسند؛ شخصیتی چون شیخ محمود که به دلیل ارزشهای والای دینی و اخلاقی همه او را به عنوان جانشین بر حق جدش کاک احمد شیخ _ که از اولیاءالله بوده و مرقدش زیارت گاه مردم است _ قبولش داشتند و سر در راهش میگذاشتند. کسی که هرگز حاضر نمیشد که به خاطر رضایت انگلیسیها و منفعت خودش، از حق بگذرد و چشم از حقوق مردم بپوشد. این بود که نخست تلاش بسیار کردند، بلکه به هر نحو ممکن اراده شیخ را سلب کنند و چون مأیوس شدند، تضعیف وی را از هر طریق، وجههٔ نظر ساختند. نوئل تحت عنوان رسیدگی به مشکلات مردم و نظارت بر کار آذوقه رسانی یه مناطق محروم، به سفری سهماهه در کردستان دست زد و با بسیاری از سران عشایر ملاقات کرد و به تحریک آنها علیه شیخ محمود پرداخت و به هر یک القاء کرد که چیزی از شیخ محمود کم ندارد و به شرط همراهی با نمایندگان دولت بریتانیا، میتوانند به همه چیز برسند.
جالب است بدانیم که انگلیسیها در مورد ملک فیصل پادشاه عراق (جلوس ۱۹۲۱ _ مرگ ۱۹۳۳ میلادی) درست بر عکس عمل کردند. وی را _ که پسر شریف مکه بود _ پس از آنکه از سوریه اخراج شد، به عراق بردند وبا تهیه مقدماتی به حکومت رساندند؛ و چون برخی از عشایر و شیوخ عرب حاضر به اطلاعات از وی نشدند، به شدت ایشان را سرکوب کردند و به زور مطیع ساختند. این دوگانگی در عملکرد را تنها با شناخت شخصیت مردمی شیخ محمود و موقعیت خاص کردستان و نیّت استعماری انگلیس میتوان توجیه کرد؛ و طبیعی بود که تضاد بین این دو فکر هر چه بگذرد ریشه دارتر شود. تا آنجا آرنولد ویلسون تصمیم گرفت نوئل را که _ به هر حال روحیهٔ آرامی داشت _ از سلیمانیه فراخواند و به جای او میجر سون را به عنوان مستشار و افسر سیاسی بدانجا فرستند؛ که وی مردی مغرور، تندخو و در عین حال آن طور که گفته شد، نسبت به زبان و فرهنگ کردی و مسائل قومی و سوابق تاریخی کردستان، فوقالعاده با اطلاع بود. سون در بدو ورود کارش را بی اعتنایی به شیخ محمود و بد رفتاری با مردم شروع کرد و خواست تا به این وسیله همه را مرعوب کند و به باور خود مطیع گرداند. شیخ مدتی را مدارا کرد و کج خلقیها و بهانه تراشیهای سون را نادیده گرفت؛ اما پس از چندی اطمینان یافت که این نوع برخورد از خود سری او نبوده و بیانگر تغییر سیاست انگلیس است. مردم نیز از دست زورگویی عوامل انگلیسی و نوکرانش به جان آمده بودند و پی در پی به شیخ محمود و اطرافیان شکایت میبردند. شیخ ابتدا نامهای به ویلسون نوشت و در آن ضمن اظهار تأسف از بیتوجهی دولت بریتانیا نسبت به تعهداتش، از ایشان خواست تا هرچه زودتر در صدد جبران مافات برآیند و مردم را بیش از آن نسبت به خود بدبین نکنند؛ چه در غیر این صورت برای او راهی جز توسل به نیروی مردم برای طبیعیترین حقوقشان باقی نخواهد ماند. این اقدام بی نیجه ماند و نامهٔ شیخ محمود را پاسخی نیامد؛ نا چار اطرافیان و سران عشایر هم پیمانش را آگاه ساخت که خود را برای جنگ با اجنبی آماده کنند. سپس محمود خان دزلی را با لشکری از مردان مسلح اورامی به ناحیهٔ «شارباژیر» فراخواند و دستور داد تا هر چه زودتر به نام زیارت مرقد کاک احمد شیخ، وارد شهر سلیمانیه شوند. میجر سون چون از حرکت این لشکر اطلاع یافت، نا مهای به شیخ محمود نوشت و از و تقاضا کرد که اجازه ندهد که محمود خان با بیش از ده سوار غیر مسلح داخل شهر شود. شیخ اعتنایی نکرد و لشکر به راه افتاد. سون شتابزده به این بهانه که میرود همسرش را از بصره بیاورد، گرینهاوس را رد جای نشاند و ضمن راه حکم دستگیر کردن محمود خان دزلی را به فرمانده لشکر، میجر دانلیس داد. دانلیس با سپاهی متشکل از ۲۰۰۰پیاده و ۴۰۰ سوار، به مقابلهٔ محمود خان رفت و در تاریخ۱۹/۵/۱۹۱۹، جنگ سختی درگرفت که دو روز طول کشید و به شکست نیروهای انگلیسی انجامید و در روز ۲۱/۵/۱۹۱۹ لشکر محمود خان فاتحانه به سلیمانیه رسید. تقریباً تمام انگلیسیهایی را که در شهر اقامت داشتند مردم دستگیر کردند و جمع این افراد با عدهای که در جنگ اسیر شده بودند به حدود ۲۵۰ تن میرسید؛ که از آن میان جز هفت افسر انگلیسی و پانزذه افسر هندی، دیگر مأموران و سربازان هندی و عرب و افغانی آزاد شدند. اسامی افسران بازداشت شده�� انگلیسی به قرار زیر است: میجر گرینهاوس، جانشین حاکم سیاسی _ کاپیتان دوگلاس، معاون حاکم سیاسی _ کاپیتان هولت، معاون سیاسی _ کاپیتان رایت، معاون سیاسی _ میجر دانلیس، فرمانده نظامی _ میجر شکوفیل و کاپیتان بوند، حاکم سیاسی «چه مچه مال». در این اوضاع شیخ محمود تلگزافی برای ویلسون فرستاد و اظهار داشت که دوران مدارا و تحمل گذشت؛ اگر هر چه زودتر به وعده هایتان عمل نکنید، هیچ تعهدی نسبت به حفظ جان اُسرا و دیگر عواملتان در منطقه نداریم. شیخ همچنین خطاب به سران عشایر نواحی بادینان و سوران نامههایی نوشت و ضمن تشریح خلافکاریهای انگلیسیها، اعلام کرد که زمان آن رسیده با توکل به خدای، خود را از آلودگی به بیگانگان پاک کنیم و دل به دوستی دشمن کافر نبندیم. دو روز پس از این حادثه، ویلسون شخصاً با هواپیما بر فراز شهر سلیمانیه رفت و با بیان نامهای بر روی شهر ریخت و از شیخ محمود دعوت کرد که برای مذاکره با او به بغداد برود. شیخ برای این کار چند شرط گذاشت که ویلسون نپذیرفت و بلافاصله کلنل برید جس را با حدود ۵۰۰۰ مرد مسلح از کرکوک به سوی سلیمانیه راونه کرد. طبق اظهار ویلسون، به برید جس امر شده بود که تا ناحیه «چه مچه مال» پیش برود و آنجا منتظر رسیدن دستور باشد؛ اما او که لشکرش را بسیار آماده میدید، طرف مقابل را دست کم گرفت و راهش را به سوی سلیمانیه در پیش گرفت. در روز ۲۵/۵ /۱۹۱۹ میلادی لشکر برید جس به تنگهٔ «تاسلوجه» رسید و زمانی که بیشترین نفرات سپاهیان در دهانه تنگه بودند، نا گهان از هر طرف زیر آتش پیشمرگان کُرد قرار گرفتند و تلفات و خسارت زیادی را متحمل شدند و میرفت که برید جس و باقیماندهٔ لشکرش به اسارت در آیند، که سپاهی به فرماندهی کُلنل کندی به کمکشان شتافت و به هر ترتیب از مهلکه گریزشان داد. شکست تا سلوجه بیاعتباری شدن نام انگلستان را در نظر مردم و عشایر به دنبال داشت و در زمان کوتاهی عدهٔ زیادی به افراد شیخ محمود پیوستند. ویلسون در نگ را جایز ندانست و به ژنرال سرتئو دور فرایزر سرفرماندهی نیروهای مستقر در ولایت موصل مأ موریت داد که با تجهیز و تدارک همه جانبهٔ قوا، سلیمانیه را اشغال کند. به این ترتیب دو لشکر مکانیزه مسلح به انواع جنگافزار پیشرفته آن زمان، که از هوا نیز حمایت میشدند، به نیروهای مستقر در کرکوک و چمچمال (چه چمچه مال) پیوستند و سپاهی پنجاه هزار نفره را تشکیل دادند و راه جنوب را به سوی سلیمانیه در پیش گرفتند. در این سپاه از انگلیسی و هندی و بنگالی رفته تا افغانی و عرب و کُرد جیره بگیر در کنار هم قار داشتند. شیخ محمود با اطلاع از این لشکرشی، صلاح ندانست که در شهر منتظر دشمن باشد؛ چرا که کشتار مردم و خرابی شهر را به دنبال داشت و به علاوه درگیر شدن با چنین نروی در زمین هموار شانس موفقیت را بسیار کم میکند؛ لذا با افرادش _ که به ۵۰۰۰ تن نمیرسیدند _ خود را به دربند بازیان واقع در بیست کیلومتری شرق چمچمال رساندند. در آنجا رشته کوه دیوار مانندی همهٔ راهها را به مسیری محدود میکند که یک طرف آن صخرهای بسیار مرتفع و طولانی است و طرف دیگر کوهی واقع شدهاست که بر آن تنها راه عبور، اشراف کامل دارد. این گذرگاه پیشتر، بارها موجب شکست ارتش عثمانی در جنگ با کُردها شده بود. باری شیخ محمود و یارانش در ارتفاعات مشرف بردربند بازیان استتار کرده بودند و انتظار عبور دشمن از گذر گاه را داشتند، که یکی از بیگزادگان همهوند به نام مشیر محمد سلیمانی خیانت کرد و محل استقرار کردها را به دشمن اطلاع داد و ایشان را از راهی هدایت کرد که مسیر را دور زدند و از پشت سر، شیخ و افرادش را زیر آتشباران خود گرفتند. به زودی جنگ مغلوبه شد و در نبردی تن به تن و نابرابر بسیاری از پیشمرگان کُرد از دم شمشیر و قمهٔ دشمن گذشتند و جان به جان آفرین سپردند. خود شیخ محمود نیز در این روز (نهم ماه ژوئن سال ۱۹۱۹میلادی) زخمی شد و به اسارت درآمد. او را به بغداد بردند و پس از مداوا در روز بیست و پنجم ماه ژوئیه، در دادگاه نظامی ارتش بریتانیا محاکمه کردند. اتهام شیخ در موارد زیر بود: اقدام مسلحانه علیه بریتانیای کبیر و کشتار عوامل آنها. پایین کشیدن پرچم این کشور و توهین آن. شیخ محمود چون صلاحیت دادگاه را نپذیرفت دادگاه، وکیل اختیار نکرد و تنها در پاسخ به کیفر خواست اظهار داشت که؛ به در خواست ملتم و برای کسب آزادی با شما پیمان بستم و به این شرط که شما ضامن این آزادی باشید اجازه دادم که وارد خاکمان شوید. شما دروغ گفتید و نیت دیگری در سر داشتید و من که به انتخاب مردم حکمدار شده بودم، مسئولیت داشتم که مانع سوءاستفاده شما شوم… کار را به جایی رساندید که راهی جز جنگ برای ما باقی نماند اکنون من اسیر شما هستم و از دشمن خودم و ملتم انتظار خیر ندارم و برای مرگ در راه ملتم آمادهام. سرانجام دادگاه نظامی در هجدهم ماه اوت به نمایش خود ادامه داد و حکم اعدام شیخ محمود را صادر کرد. اما طبق اظهار، چون از لندن کسب تکلیف کردند، حکم صادره به ده سال تبعید در هندوستان تخفیف یافت. اما داستان زندگی سیاسی شیخ محمود با این تبعید به پایان نرسید و کار به اینجا ختم نشد. با وارد شدن نیروهای انگلیسی به استان سلیمانیه، میجر سون نیز بار دیگر به آنجا برگشت و این بار دور از چشم شیخ محمود و با دست باز به انجام مأموریتهایش پرداخت. او پیش از هر چیز فرمان خلع سلاح عمومی را صادر کرد و همزمان ستونی را به تعقیب خانوادهٔ شیخ محمود فرستاد و تلاش بسیار کرد که ایشان را فرا چنگ آورد؛ اما توفیق نیافت، زیرا آنان پیشتر به کمک محمود خان دزلی به مریوان رفته بودند. سپس به ضبط و غارت اموال و دارایهای این خانواده _ که روستاییان به عنوان امانت شیخ نزد خود پنهان کرده بودند _ پرداخت و در این راه بسیاری از روستائیان را زیر شکنچه برد و از آنها اعتراف گرفت و اموال مذکور را از خانه هایشان بیرون کشید. همچنین دارایی هر که را با نهضت شیخ محمود همکاری کرده بود، مصادره کرد. سون پا را از این هم فراتر گذاشت و به انتقام جوییهای شخصی، آن هم مربوط به روزگاری که به عنوان تاجری ایرانی در آنجا زندگی کرده پرداخت و خلاصه، ظلم و زور در حق مردم را از حد گذراند و آن طور که نوشتهاند، در کمتر از یک سال ثروت انبوهی به هم زد. البته باید گفت که از عمال انگلیس تنها سون نبود که چنین مشی و روشی را اعمال میکرد؛ دیگران نیز به فراخوار موقعیت امکاناتشان در این مسابقهٔ مظلوم کشی و غارتگری دریغ و کوتاهی روا نمیداشتند. اما این عملها بی عکس العمل نبود و اندک اندک مردم به جان آمده دل یکی کردند و به هم پیوستند و از گوشه و کنار به حرکاتی دست زدند که موجبات ناامنی اتباع انگلیسی و نوکرانشان را فراهم آورد. پنج گروه مخفی تشکیل شد که هر یک از سویی و به نوعی در اقدامات تلافی جویانه و پخش بیان نامه و دعوت مردم به انقلاب علیه بیگانگان اشغالگر شرکت داشت. بعدها روشن شد که رهبری و سازماندهی این گروهها را جوانی تحصیلکرده و بسیار شجاع به نام جمال عرفان عهدهدار بوده که به دلیل هوشیاری و فراست فوقالعاده اش هرگز لو نرفت و بر عکس به مدد همدلی و همسویی مردم، هراس و احساس نا امنی زیادی را در دل اشغالگران انداخت. از طرف دیگر دراویش کرد _که احساسات عقیدتیشان جریحه دار شده بود _ در کوی و برزن حلقهٔ ذکر میبستند و به اعمال خارقالعاده دست میزدند و وحشت بسیار انگلیسها را موجب میشدند. این تلاشها بدانجا رسید که افسران و مستشاران گرد هم آیند و چارهای اندیشیدند. ایشان اتخاذ سیاست تظاهر به دمکراسی احترام به حقوق مردم را تنها راه دیدند؛ لذا ظرف مدت کوتاهی اکثر زندانیان را آزاد کردند، مدارس بسته شده را گشودند، روزنامهای را به زبان کردی، به نام پشکوتن زیر نظر سون انتشار دادند و از این دست کارها فراوان کردند؛ اما دیگر دیر شده بود و مردم در صدر همه چیز بازگرداندن شیخ محمود را طلب میکردند و چون پاسخی نبود، به سرعت اغتشاش و نا آرامی، بیشتر مناطق را فراگرفت. نیروهای مردمی در اینجا و آنجا دست به دست هم میدادند و قیامی عمومی را نقش میبستند. نخستین قیام مسلحانه از نا حیهٔ «قه ره داغ» سر برآورد و سپس به «سه نگاو» و بیشتر روستاهای نا حیهٔ شهر زور سرایت کرد و بالاخره به سلیمانیه رسید. دراویش نیز گاهوبیگاه به دفتر و محل کار افسران سیاسی میرفتند و با حرکات خود آنان را میترساندند. تا آنجا که یکی از همین افسرها از ترس دراویش، کردستان را ترک کرد. تقریباً هر شب بیانیهها و شبنامههای مختلف پخش میشد و در آنها مردم را به قیام همگانی دعوت میکردند. سون در عکس العمل نسبت به بیان نامهای که او را به مرگ تهدید کرده بود و در تعقیب محل تکثیر آن، ستونی را به فرماندهی فیتس گیون به سوی «بانی بنوک» روانه کرد. این ستون در اوین برخورد متلاشی شده و فرمانده اش به قتل رسید؛ و این تازه آغاز راه بود. به زودی در «بازیان» و «چه مچه مال» و «سه نگاو» و «قه ره داغ» و «حه لبجه» و «خانه قین» مردم دست به اسلحه بردند و انگلیسیها را از خاک خود بیرون کردند. شیراز هٔ کار انگلیسیها برهم خورده بود و هر روز شکست تازهای را تجربه میکردند. ترس و اضطراب بسیار در چهرهٔ یکا یک آنان دیده میشد و همین امر مردم را بیشتر روحیه و جسارت میداد. سقوط ده فروند هواپیمای انگلیسی در عملیات مختلف، از جمله خسارت ایشان بود. بیت زیر را کودکان با مشاهدهٔ هواپیمای انگلیسی به آواز میخواندند: ته ییاره به فیتو ئه گه ریت سام ئه نوینی تا خه لکی نه لین عه سکه ری ئینگلزه شکاوه از روز تبعید شیخ محمود تا این زمان فقط از سیاستگذاران و افسران انگلیسی افراد زیر به قتل رسیده بودند: کلنل لچمن، حاکم سیاسی موصل و میجربیل معاونش _ معاون حاکم سیاسی «هه ولیر» _ کاپیتان وکر _ کاپیتان ویلی _ کاپیتان مک دونالد _ کاپیتان سکات _ کاپیتان لویس مجر شبرد و افسران: پیرسون _ بارسن _ ویکلی و لیفتنت روس. مقارن همین روزها بود که سیسیل جی ادموندز در جنگ «دربند رانیه» شکست خورد و چون سایهٔ مرگ را برسرش دید، به فرمانده کردها، سوار آقای بلباس پناه برد. سوار آقا با آن که دشمن قسم خورده اش را درچنگ خود اسیر میدید، به حرمت این که بدو پناهنده شدهاست، از ادموندز پذیرایی کرد و آزادش گذاشت که برود. در هر حال، اوضاع نا بسامان انگلیسیها، ترکها را تشویق کرد که برای پس گرفتن ولایت موصل به تکاپو بیفتند و یکی از افسرانشان به نام ازدمیر علی شفیق را به کردستان بفرستد تا با کردها متحد شود و به تدارک لشکری مرکب از کرد و ترک بپردازد. در این اوضاع شایعهٔ بازگرداندن شیخ محمود از هندوستان قوت گرفت و خبر رسید که وی به کویت رسیدهاست. هنوز شیخ در کویت بود و سیل تلگرامهای تبریک و خیر مقدم را دریافت میکرد، که میجر سون به بغداد فراخوانده شد و جایش گلداسمیت با ظاهری متفاوت به سلیمانیه رفت. روز ۲۲ سپتامبر ��ال ۱۹۲۲ میلادی در حالی که تمام کردستان غرق در سرور و شادمانی بود، شیخ محمود به سلیمانیه برگشت. او بدون اتلاف وقت هیئت وزیران را انتخاب کرد و موازین شرعی و حقوق و حدود اسلامی را به عنوان قانون حکم بر جامعه به عموم ابلاغ نمود و سپس به بر قراری امنیت و احداث مدارس در سطح وسیع همت گماشت. شیخ محمود این بار به خوبی میدانست که انگلیس از روی ناچاری وی را برگردانده و درعین حال قصد سوءاستفاده از وجودش را دارد؛ بنابراین در ۱۵ اکتبر همهٔ بزرگان قوم و وزیران و کاربدستان را جمع کرد و پس از بیان حقایق، در مورد تصمیمگیری برای آینده، با آنان به مشورت نشست. در آن مجلس قرار شد که ارتش مستقل کردستان با بودجه معین تشکیل شود و همانجا بود که اعنوان ملک کردستان به شیخ محمود اعطا گردید. انگلیسیها نیز در این احوال فقط به تماشا ننشسته بودند. قبلاً یقین حاصل کرده بودند که تا شیخ محمود در تبعید باشد، انگیزهٔ بازگرداندن وی، مردم را روز به روزبه هم نزدیک تر و باهم متحد تر میکند. علاوه براین که ذات یکدلی ملت به نسبت سیاستهای ایشان عنصری نا مطلوب است، این خطر را نیز بالقوه دارد که با کمترین اتفاقی، زمینه ساز اتحاد کرد و ترک گردد؛ لذا طرحی ریختند که قدم نخست آن برگرداندن شیخ محمود بود. در قدم دوم شعار «موصل خاک کردستان است» را در همهٔ کردستان تبلیغ میکردند. از آن طرف در مناطق عرب نشین مبلغ فکر الحاق کردستان به عراق بودند. با این کار اولاً زمینهٔ تفاهم کرد و ترک را برهم میزدند و در ثانی بین کرد و عرب تخم نفاق میکاشتند. در ضمن ملک فیصل پادشاه تازه برتخت نشانده شدهٔ عراق و دولت نوپایش را به سرعت سازمان میدادند و تقویت میکردند که هرچه زودتر جنگ با کردها را به آنها بسپارند. اما همهٔ اینها هنوز تمام ماجرا نیست؛ چرا که استعمار گر پیر خوب میدانست برای از بین بردن آرمانهای یک ملت و تسلط برایشان، هیچ حربهای به اندازه ایجاد تفرقه و چند دستگی بین خودشان کارساز نیست. این بود که تنها دشمنی کرد و ترک و عرب با هم را کافی نمیدید و برای از ریشه خشک کردن نهضت شیخ محمود، به چند دسته کردن کردها نیز نیاز داشت. این بود که کار گزاران انگلیس ضمن آن که در سلیمانیه شیخ محمود را ملک کردستان مینامیدند، در هریک از شهرهای دیگر کردستان شخصی را با سخاوت تمام مقام و امکانات میبخشید ند و او را به حکومت کردن بر ناحیهٔ خود حریص مینمودند. از جمله در کرکوک مجید یعقوب را _ که شهر دار بود _ متصرف (استاندار) ناحیه کردند و در هولیر احمد افندی منشی شهر داری را در شهر درا و سپس متصرف ساختند و از این قرار فراوان. همچنین به کریم بیگ همه وند و عده دادند که اگر شیخ محمود را ترور کند، و ی راجانشین شیخ خواند کرد. همچنین اسماعیل آقای سمکو _ که در جنگ با ایران بود _ تحریک آنان نزد شیخ محود رفت و از او خواست که درجنگ عایه ران باهم متحد شوند. شیخ محمود و اطتفیانش در برابر بیشتر است دسیسه هااعکس العمل منطقی داشتند. اولاً با آن که رفتارشان نسبت به نمایندگان دولت بریتانیا همراه با احترام بود، با اُزدمیر علی شفیق نیز ایجاد ارتباط کردند و دعوتهای وی را پاسخ رد ندادند. ثانیاً میکوشیدند که با عربها و حکومت بغداد روابط دوستا نه داشته باشند و بیدلیل حساسیت ایجاد نکنند. سوم آن که ضمن استقبال از اسماعیل آقا و پذیرایی گرم از او، به صراحت گفتند که عاقلانهه نیست در این شرایط جبههٔ تاز های را علیه خود بگشایم؛ و اما ممتر از اینها، برای رفع اختلاف داخلی، شیخ محمود اعلام عمومی داد که به محض رسکیت یافتن دولت کرد ازسوی بریتانیا و عراق، از حکومت کناره گیری خواهد کرد و دریکی از روستاهایش اقامت خواهد گزید. در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۲۳ میلادی، دو نفراز سوی ازدمیر به سلیمانیه رفتند. چاپمن مستشار انگلیسی در سلیمانیه از این امر اطلاع یافت و به حالت قهر شهر را ترک کرد. چند روز بعد (۲۹/ ۲/ ۱۹۲۳) دو هواپیمای انگلیسی در آسمان سلیمانیهه ظاهر شدند و همراه با اخطاریهای شدید اللحن نسبت به شیخ محمود، دو بمب نیز روی شهر ریختند و عدهای را به هلاکت رساندند. در اخطاریه ازشیخ خواستته شده بود که در اسرع وقت خود را در چمچمال و یاکرکوک تحویل انگلیسها بدهد؛ در غیر این صورت شهر را به شدت بمباران خواهد شد. شیخ با شهروندان به مشورت پرداخت و سوگند خورد که در راه سعادت و آسایش مردم از بذل جانش دریغ ندارد. همه یکصدا رأی به مقاومت دادند و قرار شد که شهر را ترک کنند. شیخ و افرادش به دستههای کوچک تقسیم شدند و جنگ فرسایشی با نیروهای دشمن در مناطق مختلف را آغاز کردند. این وضع حدود ده سال طول کشید و البته به برکت همراهی و کمک بیدریغ مردم بود که نهضت کردستان علیه دولت بریتانیا توانست زمانی چنین طولانی عرض اندام کند. اما یک واقعیت را نا گفته نباید گذاشت و آن رفتار ددمنشانه و ضد انسانی نیروی هوایی بریتانیا با مردم بی دفاع و مظلوم کردستان در این سالهاست. به بخشهایی از کتاب نگاهی به تاریخ جهان، تألیف جواهر لعل نهرو ترجمه محمود تفضلی توجه میکنیم: ((... این شورشها مخصوصاً در مناطق کردنشین بیشتر بود و اغلب با حملات نیروی هوایی و روش نجیبانه! بمباران هوایی و ار میان بردن تمامی دهکدههای شورشی سرکوب میشد. نتایج این کوششهای نحیبانه! برای برقراری نظم را شاید بتوان تا اندازهای از توصیفی که یکی از افسران عالیرتبه انگلیسی نوشتهاست، دریافت. سرهنگ دوم «سر آرنولد ویلسون» هنگام ایراد سخنرانی سالیانه در انجمن آسیایی پادشاهی در لندن در تاریخ ۸ ژوئن ۱۹۳۲، ضمن اشاره به این حوادث گفت:... نیروی هوایی انگلستان با لجاجت و خونسردی [و بدون اعتناء به اعلامیههای ژنو] در طی ده سال گذشته و مخصوصاً در شش ماه اخیر به بمباران کردها[در عراق] میپرداختهاست. دهکدههای ویران شده، دامهای کشته شده، زنان و کودکان افلیج همه به گفته خبرگزار مخصوص روزنامه تایمز از توسعه و پیشرفت طرح یکنواخت تمدن گواهی میدهند !. سال ۱۹۲۵ میلادی فرا رسید. تا این زمان دولت بریتانیا برای سرکوب نهضت آزایخواهانه کردها متحمل هزینههای بسیار سنگین و خسارات جانی زیادی شده بود و با وجود جنایتهای بسیار، نتیجهای که پاسخگوی آن همه خرج و تلفات باشد به دست نیامده بود. از طرف دیگر ارتش عراق را با صرف بخشی از درآمدهای آن کشور و زیر نظر خود به جایی رسانده بود که از وجودش برای جنگ با کردها استفاده کند. به این ترتیب در تابستان سال ۱۹۲۵ پس از آن که کردها حاضر نشدند خاکشان بخشی از کشور عراق باشد و در رفراندومی به این منظور شرکت نکردند، نخستین جنگ رسمی ارتش عراق علیه شیخ محمود صورت گرفت. در این جنگ ستونی از نظامیان ارتش عراق با حمایت نیروی هوایی بریتانیا به حلجبه یورش بردند به این امید که ارتش ایران هم وارد معرکه شود؛ و کار را یکسره کنند. اما شاه تازه به قدرت رسیده ایران (رضاه شاه جلوس ۱۳۰۴–۱۳۲۰ه ش) در این کار تعلل کرد و شیخ به کمک محمود خان دزلی و محمود خان کانی سانان رؤسای عشایر اورامان و مریوان – موفق شد نیروهای عراقی را در اولین تجربهشان با شکست آشنا کند. در ماه دسامبر همین سال جمعی از تحصیلکردههای کرد نامهای به کلنل لاین نوشتند و خواستار پایان دادن به جنگ و مذاکره برای دستیابی به راه حل مناسب شدند. لاین نامه را با جمله زیر پاسخ گفت، که مثلی کردی است: سگ هار چهل روز عمر میکند. چون شیخ محمود از این پاسخ اطلاع یافت، سخت برآشفت و عهد بست که این جسارت را بی پاسخ سزاوار نگذارد. بسیجی عمومی را آغاز کرد و به پیشمرگان دستور داد که به مدت چهل روز آسایش اشغالگران را سلب کنند و از هیچ فرصت و امکانی نگذرند. همچنین تأکید کرد که در این مدت با کردهای مزد بگیر انگلیسیها نیز به شدت برخورد کنند. چرا که دوست دشمن ماف دشمن ماست. در جواب این اقدام، لشکری گران به فرماندهی ژنرال براون به سوی اقامتگاه شیخ گسیل شد. شیخ محمود به ترتیبی عمل کرد که همه را به شگفتی و تحسین واداشت وبا تقسیم دقیق قوا و استفاده از وضعیت جغرافیایی منطقه، براون را در موقعیتی قرار داد که به دست خود، خود و لشکریانش را در تله انداخت. پس از آن که محاصره نیرهای انگلیسی کامل شد، فرماندهان کرد پی در پی از شیخ محمود ��جازه تمام کردن کار را میخواستند؛ اما او پی چیز دیگری بود و با شکیبایی دستور به ادامه محاصره و عدم برخورد میداد. سرانجام پس از ۱۹ روز ژنرال براون – که مقصود شیخ را دریافته بود – نامهای بدین مضمون برای او نوشت:
حضرت شیخ محمود افندی پس از سلام و ادای احترام، به عرض میرساند که ما به قصد جنگ نیامدهایم. برای نوعی مانور آمده بودیم! و اکنون به قدرت و توان شما اعتراق داریم. تقاضا میکنم اذن عبور محبت فرمایید. پزشکی را نیز جهت مداوای بیماران خدمت میفرستیم. مخلص شما: ژنرال براون
پاسخ شیخ محمود: جناب ژنرال براون اخلاص نامه از سر ناچاریتان را دیدم. دستور دادم که به مدت یک شب راه عبور را برایتان باز کنند. بروید! محمود ۱۷/۴/۱۹۲۷ وقایعی مانند آنچه در فوق شرحش گذشت، چیزهایی نبودند که اشتهای بی مرز استعمارگران را کور کنند و موجب پایان دادن به جنگ و کشتار مردم بی دفاع گردند. پس از این اقدام شیخ محمود نیز، باز هم لشکرکشیها و بمبارانها علیه او و مردمش ادامه داشت. جنگ نابرابر و خانمانسوز انگلس و عراق با آنان، همه را از هستی ساقط کره بود. هواپیماهای انگلیس اجازه هیچ نوع کار کشاورزی و دامپروری را نمیدادند. زمینها سوخته و احشام از بین رفته بودند. آنچه که در این چند سال نهضت شیخ محمود را نگه داشته بود، کمکهای بیدریغ کردهای ایران از لباس و خوراک گرفته تا مهمات و نفرات بود؛ اما در ایران اوضاع بع نفع راضا شاه پیش میرفت و اوتحت حمایت انگلیس، روز به روز پایههای حکومتش را محکم تر میساخت و این به قدرت مطلق رسیدن شاه ایران، از جمله برای حرکت شیخ محمود مصیبت بار بود؛ و سرانجام با فرماندهی انگلستان و هماهنگی ایران، ارتش عراق در ماه آوریل سال ۱۹۳۱ هجومی همهجانبه و ویرانگر را به سوی کردستان آغاز کرد. پس از چند روز جنگ و گریز، شیخ محمود و افرادش – که مهمات و آذوقهشان ته کشیده بود – چارهای جز ورود به خاک ایران نداشتند، اما در ایران نیز ارتش از هر سو آنها را زیر آتش گرفت. شیخ که افرادش را در شرف نابودی میدید، با کاپیان هولت، نماینده دولت انگلیس وارد مذاکره شد و پذیرفت که تحتالحفظ به عراق بازگردد.
از این تاریخ شیخ محمود اقدامات نظامی را کنار گذاشت و به تلاشهای سیاسی پرداخت. گفتنی است پس از چندی که انگلیسیها کاملاً بر اوضاع ایران و عراق و خلیج فارس مسلط شده بودند، به شیخ محمود تحت شرایطی و البته به دلیل مصالحشان پیشنهاد حکمداری دادند. شیخ پاسخ آنان را با قطعه زیر داد:
- نا مه وی ژینی ئه ساره ت، به سمه عومری گومره هی
- نایکه مه سه رخوم به ده ستی مودده عی تاجی شه هی
- قه ت به ئه مری دوژمنانم نامه وی فه رمانده هی -- Meaningness (بحث) ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۰۸ (UTC)