خلاصه کتاب: بخشش، شاهراه نجات انسان و جهان از درد و رنج :
چهار مرحله ای بخشش :
1 - بیان داستان و یا شرح ماجرا 2 - ابراز ناراحتی و بر زبان آوردن آن 3 - بخخلاصه کتاب: بخشش، شاهراه نجات انسان و جهان از درد و رنج :
چهار مرحله ای بخشش :
1 - بیان داستان و یا شرح ماجرا 2 - ابراز ناراحتی و بر زبان آوردن آن 3 - بخشش 4 - اصلاح رابطه یا قطع آن
▪️بیان داستان و یا شرح ماجرا :
- وقتی داستان خودمان را بیان می کنیم در واقع شکلی از پذیرش و کنار آمدن با آن را تمرین می کنیم. - پس از بیان ماجرای خودمان برای افراد مختلف، احساس می کنیم، باری را از دوش ما برداشته می شود.
- وقتی ناراحتی و رنجش خاطر از سوی عزیزان ما باشد، اگر چه ممکن است بیان کردن ناراحتی خیلی سخت نباشد، اما رنجش عمیق تر است.
- ابتدا با فردی که موجب آسیب به شما شده است، صحبت کنید اما هیچ تضمینی وجود ندارد که او خطای خود را بپذیرد.
- باید بر حفظ رابطه با طرف مقابل و اهمیت آن برای خودتان، تاکید کنید.
- تلاش کنید علت عمل فرد متقابل را درک کنید. - این مطلب را بپذیرید که آنچه اتفاق افتاده، قابل تغییر نیست و نمی توان به گذشته برگشت.
▪️ابراز ناراحتی و بر زبان آوردن آن:
- احساس خود را ازمیان واقعیت ها مشخص کنید.
- کسی را پیدا کنید که شما را تایید کند، به احساسات شما توجه نماید، بدون اینکه بخواهد آن ها را اصلاح کند.
- بپذیرید که حساسیت هایی دارید.
▪️بخشش
- بخشش یک انتخاب است.
- با بخشش، نقش ما از قربانی داستان به قهرمان داستان ارتقا پیدا می کند.
- ما به این دلیل بخشش می کنیم تا به آزادی برسیم و از حلقه ی بی پایان، بیان درد و رنج ها رها شویم.
- ما یقین داریم وقتی می توانیم داستان جدیدی خلق کنیم که به آرامش رسیده باشیم.
یکشنبه چهارم رمضان 1306 : امروز ملیجک تنها در کالسکه نشسته بود، قریب به دویست سوار همراه با او، قبل از ورود شاه به شهرملیجک دربار قاجار در کتب تاریخی
یکشنبه چهارم رمضان 1306 : امروز ملیجک تنها در کالسکه نشسته بود، قریب به دویست سوار همراه با او، قبل از ورود شاه به شهر تیریز وارد شدند. مستقبلین در خیابان نشسته بودند. فراش های سوار جلوی ملیجک، با چماق و شش پر مردم را بلند می کردند و به تعظیم به ملیجک مجبور می کردند. رئیس قشون آذربایجان به قشون حکم داد برای ملیجک پیش فشنگ زدند و بیرق خواباندند ( احترامات کامل نظامی برای یک کودک کودن 12ساله) تمام اهل تبریز از این فقره متالن بودند و بد گوئی می کردند.
جمعه 3 ذیقعده 1310 ، امروز خبر آوردند ملیجک باز با گلوله تفنگ آدمی را کشته و این پنجمین مقتول است که شکار شست ملیجک می شود.
میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه یکی از دلایل کشتن ناصرالدین شاه را چنین می گوید : همه ساله برای ملیجک که برای دولت و برای ملت خدمتی انجام نمی دهد، نیم میلیون تومان که با خونخواری و بی رحمی و ظلم از مردم مفلوک درآورده اند خرج او می کنند.
ملیجک کیست ؟؟
ملیجک که به او لقب عزیزالسطان داده بودند پسر میرزا محمدخان برادرزاده امینه اقدس گروسی یکی از زنان ناصرالدین شاه بود. کودکی زردنبو ، بدریخت ، بد ادا و لجوج ، کودن و لوس و بی ادب که بی دلیل ناصرالدین شاه او را به دربار آورده و بی جهت او را به حد افراط دوست می داشت و او را بر همه چیز و همه کس مسلط کرده بود بطوری که همه را تحقیر می کرد.
ملیجک نخست اخترالدوله، دختر ناصرالدین شاه را به زنی گرفت اما پس از قتل ناصرالدین شاه او از ملیجک طلاق می گیرد و بعد ملیجک با دختر کامران میرزا (پسر شاه) وصلت میکند.
در تمام منابع تاریخی آمده که ملیجک بچه زشتی بود که البته بعد از ورود به دربار پوشش بسیار خوبی داشت. ملیجک اما تحت تعالیم ناصرالدین شاه در بسیاری از حوزهها به خوبی رشد کرد چنانچه بهترین تیرانداز دربار بود و از سوی دیگر موسیقی میدانست و پیانو مینواخت و عکاس بسیار قابلی بود. در بخشهای مختلف ۱۷ دفتر خاطراتش به کودکیاش اشاره میکند و میگوید "اینکه من بچهای بودم که شاه مملکت از من خوشش آمد و گناهی متوجه من نیست" بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه ،مظفرالدین شاه و دیگر افراد در خاندان قاجار به او احترام میگذاشتند. هر چند محمدعلی شاه چندان علاقهای به او نداشت. به دلیل حضورش در دربار او با اغلب شاهزادگان در رفت و آمد بوده و به حرمها محرمیت داشت و به همین واسطه جزییاتی از زندگی سلطنتی جاری در دربار را در سال های بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول را روایت کرده است. علاوه بر این در خاطرات او میتوان به اطلاعات تمدنی درباره ورود برخی تکنولوژیها به ایران دست یافت. مثلا او جزء به جزء درباره ساخت جاده شمیران مینویسد و اینکه چند ایستگاه در مسیر وجود دارد و با چه هزینهای میتوان در این مسیر جابجا شد و در جایی دیگر درباره تلفن و برق و دیگر تکنولوژیهای تازه قلم میزند.
از سالهای پایان زندگی وی یعنی فاصله پایان نوشتن خاطرات تا مرگ وی اطلاع موثقی در دست نیست، مگر حکم بازنشستگی وی به عنوان پیشخدمت مخصوص ولیعهد ( محمد حسن میرزا قاجار ) که نشان میدهد ماهانه یک هزار ریال برایش مقرر شده بود . میگویند این حکم بر اثر اقدامات مستوفی الممالک با نظر رضاشاه صادر شد . نقل شده وی سال های پایانی عمر در یکی از کوچههای فرعی چهارراه سعدی تهران و در نهایت گمنامی زندگی میکرد . او در سن ۶۳ سالگی و در سال ۱۳۱۹ در اثر سکته قلبی درگذشت، جنازه وی در مقبره خانوادگی مستوفی در ده ونک به خاک سپرده شد که هم اکنون در این مکان دانشگاه الزهرای ساخته شده است .
مجموعه خاطراتی وی به کوشش محسن میرزایی در چهار جلد منتشر شده است. تهیه و تنظیم: مریم احتشامی کتابخانه اراج...more
معرفی کتاب : خود کامگی« جباریت» نوشته : «مانس اشپربر» مترجم : کریم قصیم
مانس اشپربر روانشناس آلمانی این کتاب را در سن 32 سالگی و در دهه 30 میلادی (هفت معرفی کتاب : خود کامگی« جباریت» نوشته : «مانس اشپربر» مترجم : کریم قصیم
مانس اشپربر روانشناس آلمانی این کتاب را در سن 32 سالگی و در دهه 30 میلادی (هفتاد سال پیش) یعنی پیش از آن که هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیش بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده اش نه تنها مجبور شد برای مصون ماندن از خشم نازیها، به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروانشان حتی از دست زدن به این کتاب هم پرهیز می کردند. اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار جباران، نشان می دهد که جباران به خودی خود جبار نمی شوند بلکه آنها محصول رفتار توده هایی هستند که خلق و خوی جباریت بخشی از وجود آنهاست. برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده ها از بین برود (یادمان نرود که ما ایرانی ها رابطه خوبی با موجودات ضعیف تر از خودمان نداریم. ببینید بچه هایمان خیلی راحت به سوی گربه ها و سگ ها سنگ می اندازند، سوارها به پیاده ها رحم نمی کنند، همه مان در موضع شغلی خودمان حکومت می کنیم. بقال حاکم است نانوا حاکم است رانند تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه وهمه در موضع شغلی خود می خواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان خطاکار را می گیریم به جای آن که تحویل پلیس اش بدهیم اول به او کتک مفصلی می زنیم. این ها همه نشانه های جباریت نهفته ای است که در همه ما وجود دارد).
اشپربر نشان می دهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول می یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می کند به گونه ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می شود. در واقع از نظر اشپربر، جباران بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی توده ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می شود.
اشپربر با دسته بندی انواع ترس نشان می دهد که جباران دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی جباران محصول ترس عمیقی است که در وجود آنها نهفته است. او از قول افلاطون می نویسد «هر کس می تواند شایسته صفت شجاع باشد، الا فرد جبار». و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می دهد که جباریت ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می شود. و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ....) نمود دارد. اما وقتی احاد توده های شخصیتاً جبار در عالم واقع با یکی از جباران همراهی می کنند و او را حمایت می کنند، از او یک حاکم به تمام معنی دیکتاتور می سازند. اشپربر نشان می دهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل می شود و آنگاه توده ها برای ارضای حس نفرتشان از عده ای، جباری را یاری می کنند تا آنان را نابود کند. و بعد دوباره زمانی می رسد که توده ها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری به چوبه دار می سپارند. او به زیبایی نشان می دهد که چگونه جباران با ساده کرده مسائل پیچیده زندگی، راه حل های عامه پسند اما غیر قابل اجرا می دهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایده های خود نیستند چرا که آموخته اند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی می توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمنداند و نمی گذارند تا آنها به اهدافشان برسند.
اشپربر البته تحلیلش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمی کند اما برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانه اش (استالین و هیتلر) می آورد. با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را حذف می کنیم و نام هر دیکتاتور دیگری را می گذاریم می بینیم چقدر تحلیل تازه است، گویا اشپربر آنها را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
قسمتی از کتاب جباریت (خودکامگی) نویستده اشپربر
"رﻏﺒﺖ و ﺗﻌﻠﻖ اﺟﺘﻤﺎعی"
اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم ﻛﻪ ﺷـﺎﻳﺪ ﻳﻜـﻲ از ﺷـﺎﺧﺺ ﺗـﺮﻳﻦ ﻣﻔـﺎﻫﻴﻢ در ﻧﻈﺮیه آدﻟـﺮ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲ ﺷﻮد، ﺑﻪ ﻧﮕﺮش ﻫﺎي ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﺟﺘﻤﺎع اﺷـﺎره دارد. از ﻣﻨﻈـﺮ آدﻟﺮ تعلق اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻫـﺮ آدﻣـﻲ در ﻓﺮاﻳﻨـﺪ ﺗﺤـﻮل و رﺷـﺪ ﺳﺎﻟﻢ، ﺧﻮد را ﺟﺰئی از ﺟﺎﻣﻌﺔ اﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺴﺘﻪ و در ﺟﻬﺖ آﻳﻨﺪه هاي ﺑﻬﺘـﺮ ﺑـﺮاي ﺟﺎﻣﻌه ﺟﻬـﺎﻧﻲ ﺗـﻼش ﻛﻨـﺪ. در اﻳـﻦ ﻧﻈﺮیه، ﻓﺮآﻳﻨـﺪ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﺷـﺪن ﻳـﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭘﺬﻳﺮي ﻛﻪ از دوران ﻛﻮدﻛﻲ ﺷﺮوع ﻣﻲﺷﻮد، ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺟﺎﻳﮕـﺎﻫﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﺣﺴﺎس ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻓﻌﺎل در آن اﺳﺖ. آدﻟﺮ رﻏﺒﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ را ﻣﺘـﺮادف ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳـﺎزي ﺑـﺎ دﻳﮕـﺮان ﺗﻌﺮﻳـﻒ ﻣـﻲﻛﻨـﺪ؛ «رﻏﺒـﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ دﻳﮕﺮان دﻳﺪن، ﺑﺎ ﮔﻮش دﻳﮕـﺮان ﺷـﻨﻴﺪن و ﺑـﺎ ﻗﻠـﺐ دﻳﮕﺮان اﺣﺴﺎس ﻛﺮدن».
او رﻏﺒـﺖ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ را ﻣﻌﻴـﺎر ﺑﺮﺧـﻮرداري ﻓـﺮد از ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ ﻣﻲ داﻧﺪ، ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ ﻫـﺮ ﻛـﺲ در ﮔـﺮو آن اﺳﺖ ﻛﻪ او ﺗﺎ ﭼﻪ اﻧﺪازه ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎ دﻳﮕـﺮان ﻣﺸـﺎرﻛﺖ داﺷـﺘﻪ و ﺑـﻪ رﻓـﺎه و آﺳﺎﻳﺶ دﻳﮕﺮان ﻋﻼﻗﻪ و دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ. آدﻟﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻫﻢ زﻣـﺎن ﺑـﺎ رﺷﺪ و ﺗﺤﻮل رﻏﺒﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ از ﻃﺮﻳـﻖ آﻣـﻮزش ﻓﺮاﮔﻴـﺮي و ﺗﻤـﺮﻳﻦ و ﺑـﻪ ﻛﺎرﮔﻴﺮي ﻋﻤﻠﻲ ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﻧﺠﺎم ﻣﻲﮔﻴﺮد و ﻏﺎﻟﺒﺎً اﻳﻦ رﻏﺒﺖ از ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺸﺎرﻛﺖ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻫـﺎي ﺟﻤﻌـﻲ و اﺣﺘـﺮام ﻣﺘﻘﺎﺑـﻞ ﺣﻀـﻮر ﺧـﻮد را ﻧﺸـﺎن ﻣﻲدﻫﺪ. اﻓﺮادي ﻛﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﭼﻨﻴﻦ رﻏﺒﺘﻲ ﻫﺴـﺘﻨﺪ ﻛـﻢﻛـﻢ ﻣﻨـﺰوي ﺷـﺪه و ﺑـﻪ ﺣﺎﺷﻴه ﺟﺎﻣﻌﻪ راﻧﺪه ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. اﻳﻨﺎن ﻛﻪ ﺧﻮد را زﺧﻢ ﺧﻮرده و ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﻣﻲﺑﻴﻨﻨﺪ، ﻫﻤﻮاره در جستجوی ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﺑﺮاي اﻧﺘﻘﺎم ﮔﻴﺮي از ﺟﺎﻣﻌﻪ و اﻓﺮاد آن ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد. ﺷﻜﻞ اﻳﻦ اﻧﺘﻘﺎم ﮔﻴﺮي ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻓـﺮد درآﻳﻨﺪه یِ ﺑﺰرﮔﺴﺎﻟﻲ ﺧﻮد ﭼﻪ ﻣﻘﺎم و ﻳﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺘﻲ را ﻛﺴﺐ ﻛﻨﺪ. . .
...جامعه ای را می توان تصور کرد که در آن زندگی اکثر مردم تحت فشار است، به گونه ای که مردم از این وضعیت نابسامان شدیدا در خود احساس اهانت و تحقیر می کنند و طبقه یا جناح حاکم نیز به واسطهٔ احساس خطری که در خصوص قدرت یا امتیازاتش می کند، نتواند یا اصلاً نخواهد مشکلات را حل کند، در چنین شرایطی، مردم که به جز در مورد نیازمندیهای ضروری و اجتناب ناپذیر زندگی، در سایر موارد معمولاً بین نوعی بی تفاوتی قضا و قدری و اعتراضی های عصبی و پراکنده در نوسانند، به مرور و ناامیدوارانه، منتظر یک قهرمان ناجی می شوند که با ظهور خویش همهٔ مسائل را حل کند. بدین ترتیب آنها به جای تلاش و کوشش برای بهبود وضعیت خود به ظهور یک ناجی دل می بندند. این تفکر در نهایت مدعیان اعجازآفرینی را بر اریکه قدرت می نشاند و آنها نیز در چنین اوضاع و احوالی به سرعت به حاکمانی مستبد تبدیل می شوند...
ترس رایج ترین دریافت حسی است که عموم مردم آن را تجربه می کنند. از طرف دیگر هراس، موضوع دیگری است که می بایست آن را از ترس به وضوح متمایز کرد. مفهوم ترس «ارزیابی کم و بیش واقعی از میان خطرات احتمالی در یک موقعیت خاصی است، در حالی که مفهوم هراس انعکاس وضعیت انسان در یک موقعیت خاص است که آن موقعیت الزاماً خطرناک نیست، ولی به علت هراس، منجر به ادراکی ناقص، مخدوس جهت دار می شود. ترس، زاده یِ ادراک است. در صورتي كه هراس ادراكي را پديد مي آورد كه توجيه كننده یِ اين حالت باشد. گستره یِ ترس، متناسب با حدود و اندازة خطرات احتمالي محدود است، در حالي كه هراس همانگونه كه اشتباه و خطا كردن حد و اندازة خاصي ندارد، نامحدود است. ..
مسئوﻟﻴﺖ روانﺷﻨﺎس، ﺳﺎﺧﺖ و ارائه یِ ﺗﻔﻜﺮات ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﻳﺎ اﻧﺘﻘﺎدی ﺗﺎرﻳﺦ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ وظیفه او در ﺑﺮﮔﻴﺮﻧﺪه یِ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻛﻠـﻲ ﺗﺮﺑﻴﺘـﻲ اﺳـﺖ. ﻳـک ﻣﺮﺑـﻲ وﻇﻴﻔﻪ ﺷﻨﺎس ﻫﻤﻮاره در ﭘﻲ آن اﺳﺖ ﻛﻪ وظیفه ﺧﻮد را آن ﭼﻨﺎن اداﻣﻪ دﻫـﺪ ﻛﻪ در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻋﻀﻮي ﻣﺆﺛﺮ از ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﮕﺮﻳﺴﺘﻪ و درﺗﺠﺮبه ﻣﻌﻨﻮﻳﺶ ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﻫﺪف ﻛﻠّﻲ و ﺧﻮد را ﻫﺪف ﺟﺰﺋﻲ ﺑﺪاﻧﺪ. ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮدي ﻫﺮﮔﺰ ﺣﺎﺿﺮﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ آﻟﺖ دﺳﺖ دﻳﮕﺮان ﺷﻮد، ﻳﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎﻧﺶ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ اﺑﺰار و وﺳﻴﻠﻪ ﺑﺮﺧﻮرد ﻛﻨﺪ. دﺳﺖ ﭘﺮورده یِ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﻠﻤـﻲ ﺣﺮﻣـﺖ اﻧﺴـﺎن را ﭘﺎس داﺷﺘﻪ و ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ اﻧﺴﺎن ﺑﻪ دﻳﺪه یِ اﺣﺘﺮام ﻣﻲ ﻧﮕﺮد؛ اﻳﻦ وﻳﮋﮔﻲ در وﻫﻠـه اول او را از ﺧﻮدﻛﺎﻣﻪ ﺷﺪن و در وهله دوم از ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑـﻪ ﺟﻤـﻊ ﻛﺴـﺎﻧﻲ ﻛـﻪ زﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎز اﺳﺘﻘﺮار اﺳﺘﺒﺪاد و ﺧﻮدﻛﺎﻣﮕﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺣﻔﻆ ﻣﻲﻛند. "نظریه آدلر"
...آدلر می گوید: «چارچوب ذهنی و نظام ارزشی انسان، هماهنگ با روابط اجتماعی اوست» این نظام تحت تأثیر شرایطی که در چهار سال اول زندگی بر انسان می گذرد ساخته می شود. زمانی که نظام ارزشی انسان شکل گرفت تمامی روابط او را تحت تاثیر قرار داده و تجارب بعدی را متناسب و هماهنگ با ساخت خود جذب و ثبت می کند و به این ترتیب نظام ارزشی، زیربنای ضمیر خودآگاه میشود...
... به قول پاسکال آنانی که به دنبال درس و عبرت اند، مدتهاست که آن را یافته اند. اما اکثر مردم به دنبال آموختن نیستند، چون طلسم شده «منظر شخصی» خویش اند. طلسمی که سایهٔ شومش را بر «سبک زندگی» آنها گسترده و تعیین کننده ضمیر هوشیار نظام ارزشها و ریشهٔ روانی تمامی ادراکاتشان به معنای همان حقیقت شخصی شان است. این تنها تغییرات زیربنایی اجتماعی است که می تواند تجربهٔ خاصی را به اذهان تحصیل کند . . .
. . . مبنای آموزه های حکمت قدیمی که از بصیرتی خاصی برخوردار است، هستی و وجود، یعنی تبیین حرکت و فرآیندِ «شدن». هر کسی بخواهد به راز وجود دست یابد، باید به راز وحدت و پیوستگی نابودی و زایش مجدد پی ببرد. اگر خطاکاری و باطلی نبود که «حق» برای رفع آن قیام کند، چگونه «حق» را می شناختیم؟ اگر تمامی انسان ها منزوی و تنها بودند، عزلت گزینی معتکفان را چگونه تعریف کرده، یا انزوای عزلت نشینان را چگونه با انبوه مردم مقایسه می کردیم؟ اگر پدیده ای را خارج از فرآیندی که در آن تکوین پیدا کرده در نظر بگیریم، غیرقابل فهم توصیف خواهد شد.
------------------------------------ تهیه و تنظیم خانم احتشامی گروه کتابخوانی اراج...more
در این کتاب نویسنده به شرح حال اخلاقی جامعه امروزی و نقد آن پرداخته است. او مقصر را فرهنگ و اخلاق و خصوصیت های خودمان می داند. خصوصیتهایی معرفی کتاب :
در این کتاب نویسنده به شرح حال اخلاقی جامعه امروزی و نقد آن پرداخته است. او مقصر را فرهنگ و اخلاق و خصوصیت های خودمان می داند. خصوصیتهایی که در ما نهادینه شده است. مانند :
بیگانگی با تاریخ ، حقیقت گریزی و پنهان كاری ، ظاهر سازی ، ریاكاری و فرصت طلبی ، مسئولیت ناپذیری ، قانون گریزی و میل به تجاوز ، توقع و نارضایی دائمی ، حسادت و حسد ورزی ، عدم صداقت ، همه چیز دانی ، قهرمان پروری و استبداد زدگی ، خود محوری و برتری جویی ، بی برنامه گی ، احساساتی بودن و شعار زدگی . . .
همچنین ایرانیان به دلایلی چون احتیاط و ترس و غیره دائما در توهم توطئه هستند و دشمن بزرگ برای خود فرض میکنند و او را مقصر می دانند
نویسنده : مریم احتشامی /کتابخانه اراج
بخش هایی متن کتاب :
یکی از دردهای مملکتمان این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارد (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو سه نسل قبل پدرش کیست؟ یادش بخیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمیعتی که در این مملکت هستند من نمی گویم از روستایی ها، بی سواد ها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استاد های دانشگاه، که قاعدتا باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه" دارند؛ این را کم نگیرید، فاجعه است. ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را باید خودش تجربه کند.
صفحه ۳۳
در مجموع ما ایرانی ها علاقه چندانی به روبرو شدن با حقایقی که به هر دلیل مطابق میل و سلیقه مان نباشد نداریم. ... داستان عامیانه ی درویشی که سگ کاسه ی روغنش را لیسیده بود و آن را نجس کرده بود را که می دانید. درویش مال باخته تنها به این دلخوش کرده بود که ان شا الله گربه بوده! در صورتی که خودش خوب می دانست واقعا آن که کاسه را لیسیده و نجس کرده بود سگ بود، نه گربه. ما هم اکثر مسائلمان را خوب می دانیم، ولی خودمان را هم گول می زنیم... ... و این مشکل در وجود ما ایرانی ها وجود داشت؛ حالا همین هموطن وزیر شد... وکیل شد... این روحیه را که از خودش دور نمی تواند بکند. در راس سازمان تحت نفوذش هم علاقه ای به دانستن مشکلاتش نخواهد داشت، چه برسد که آنها را حل کند...
صفحه ۳۹ .
چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم اکثریتمان اهل تظاهر هستیم. تظاهر به راستی، تظاهر به درستی، تظاهر به ثروت، تظاهر به قدرت و... ... خانم خانه، کدبانوی خانه، از مقدار پرتقالی که برای بچه هایش می خرد، اول تعداد درشتی را سوا می کند برای مهمان؛ کوچک ها و یا به عبارتی درجه دوهایش را می دهد به بچه ها. یعنی چه؟ یعنی اینکه میهمان بداند ما همیشه پرتقال درشت مصرف می کنیم! این را می گویند تظاهر... ... من امید داشتم با گذشت زمان با افزایش تحصیلات و یا حداقل با محدود شدن امکانات، دامنه ی این تظاهرات هم فروکش کند ولی شاید کاستی های اجتماعی و یا نمی دانم مسائل روحی دیگر، نیازهای دیگر، مردم را وادار به برافراشتن سنت های پرخرجی کرده که تا بحال سابقه نداشته است. تازگی ها دیده ام برای درگذشتگان هم در سالن ها و هتل ها برنامه اجرا می کنند، چراغانی مشکی می کنند، مداح های شیک می آورند .... تازه کارت دعوت هم می فرستند. همه چیز جز لباس های مشکی یادآور یک مجلس جشن با شکوه است. ضمن اینکه نباید فکر کنید الزاما صاحب مجلس از مال و مکنت زیادی برخوردار است، نه! شایدقرض کرده و فردا باید برای پرداخت این قرض ها لغوه بگیرد... می بینید؟ عین همین تظاهر را نیز دولت در سطح وسیعتری مرتکب می شود.
صفحه ۴۵ .
... شما در جامعه ای زندگی می کنید که کلمه نمی دانم و بلد نیستم کمتر از هر کلمه ای به گوشتان می خورد؛ چطور جماعتی تا قبل از اینکه بدانند که نمی دانند، به دنبال دانستن خواهند رفت؟
... باور کردنی نیست که ما ایرانی ها تا این درجه در هر امری اعم از کشاورزی، صنعت، سیاست، تا سیستم های پیچیده مالی بانکی، خودمان را مطلع می دانیم. دو ماشین در خیابان تصادف می کنند ببینید چقدر آدم با چقدر اظهارنظر دورش جمع می شوند!!! همه مطلعند و کارشناس!
خودمحوری و برتری جویی ما باعث شده حتی وقتی در موضع نیاز، مشاوری را برای خود انتخاب می کنیم بدون اینکه خودمان بخواهیم، کارمان با مشاور به جدل می کشد. در حقیقت مشاور می گیریم که تاییدمان کند، نه راهنمایی!!! آقاجان! وقتی پیش دکتری می روی، پیش وکیل دعاوی می روی، معنی اش این است که جنابعالی با تمام علو درجات، در آن قسمت محدود کمیت تان لنگ است و به مشاور نیاز داری که آن خلا را جبران کند. ولی ما پیش دکتر می رویم که سعی کنیم پیشاپیش خودمان علاجمان را هم برایش بگوییم!!!
صفحه ۶۰ .
حوادث بزرگ هرگز نمی توانند یک شبه شکل بگیرند، و یا یک عامل مشخص را بهانه ای برای وقوع آنها معرفی کرد. حوادث بزرگ حاصل میلیون ها و بلکه میلیاردها حادثه کوچک و بزرگ دیگر هستند که روزانه در اطراف همگی ما اتفاق می افتد و ما بی اعتنا به آن عبورمی کنیم.
صفحه ۱۲۶
بدانید آن چنان این ویروس دروغ در وجودمان آشیانه امنی پیدا کرده که خودمان هم غافلیم. باور کنید خودمان حتی به خودمان هم دروغ می گوییم. یعنی با تکرار این دروغ آن چنان قباحت آن در اذهان همگی پاک شده که دیگر دروغ در مقابل پلیس، زن و بچه، در مقابل اداره مالیات، رییس اداره و دولت و.... امر عادی شده است.
الکسی سولینکوف شاهزاده روسی که حدود صد و چند سال قبل به ایرانی مسافرتی کرده در سیاحت نامه خود می نویسد: "درستی، صفتی است که در ایران وجود ندارد... دروغ به طوری در عادت و رسوم این طبقه (طبقه نوکر و کاسب و دکاندار) از مردم ایران ریشه دوانیده است که اگر احیانا یکنفر از آنها دروغ نگوید، رسما از شما جایزه و پاداش می خواهد!"
و فاجعه اینجاست که اگر یک نفر از جامعه آرزو کند که این وضع تغییر کند، حاضر نیست به هیچ وجه این آرزو را از خودش شروع کند و اقدامی به عمل آورد. او مطمئنا این تغییر را برای دیگران آرزو می کند، نه خودش... !
جیمز موریه انگلیسی درباره هموطنان می گوید: "دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است و قسمهایشان شاهد بزرگ این امر. قسم هایشان را ببینید، سخن راست که احتیاج به این همه قسم ندارد. به جان تو، به جان خودم، به مرگ اولادم، به روح پدر و مادرم، به شاه به جقه شاه، به ریش، به سبیل، به سلام و علیک، به نان و نمک، به پیغمبر، به ائمه، به قبله، به دوازده امام و هر آنچه که به زبانشان بیاید براحتی سوگند می خورند تا دروغ خود را به کرسی بنشانند."
صفحه ۱۲۸ .
از دیگر خصلت هایمان کلی نگری است... همه چیز به صورت مطلق یا سفید است و یا سیاه، یا خوب خوب است و یا بد بد. دوست و رفیقمان در رفاقت یا بی نظیر است و یا کلا غیرقابل اعتماد. رهبرهای سیاسی مان هم همین طور! یا تقریبا پرستششان می کنیم و یا از آن ها نفرت داریم. هیچ وقت حاضر نیستیم بپذیریم که هر پدیده، هر عارضه، هر انسانی ترکیبی است از تعدادی صفات که ما می توانیم تعدادی از آنها را مطابق میلیمان تشخیص بدهیم و تعدادی را مغایر.
از همسرمان هم همین انتظار را داریم. حتی شخصیت های تاریخی مان را هم به دو دسته سیاه و سفید قسمت می کنیم و درباره آنها به قضاوت می نشینیم. قوام السلطنه را یکسره نفی می کنیم و در مقابل امیرکبیر و دکتر مصدق را تاحدود یک افسانه بالا می بریم و اگر طرفدار و یا مقابل هر کدام باشیم محال است کوچکترین استدلالی را در تصمیم مستحکم و غیرقابل نفوذمان دخالت دهیم.
صفحه ۱۴۵
یاد مهندس بازرگان در کتاب سازگاری ایران ص 235 حدود نیم قرن پیش می نویسد: "خیلی از درس خوا��ده ها تقصیر نابسامانی ها و عقب افتادگی ها را به گردن امثال اسکندر، اعراب، چنگیز، تیمور و بالاخره سیاست خارجی و استعمار قرن اخیر که تماما از خارج وارد شده است می اندازند. در قدیم نیز پای قسمت و تقدیر یا فلک غدار را پیش می کشیدند. در حالی که حوادث و عوامل خارجی چه آسمانی و چه انسانی اولا برای همه ملت های دنیا بوده و هست، و ثانیا با قبول این که موثر است، تازه یک طرف قضیه را تشکیل می دهد، طرف دیگر قضیه از تقابل و ترکیب یا عکس العمل آن با طرف اول که سرنوشت شخص یا ملت را تعیین می نماید، خود مردم اند..."
اگر صد بار حکومتت را از بیخ و بن عوض کنی، اگر تمام دشمنان فرضی و حقیقی خارجی ات را از روی زمین محو کنی، اگر تمامی افلاک و سماوات را به خدمت در آوری، تا ریشه مشکل را در خودمان خشک نکنیم، تمامی این عوامل احتمالا مسکن هایی خواهد بود و درد بعد از مدتی به نحو و شکل دیگری باز هم گریبانت را خواهد گرفت. هر کاری که می خواهی برای بهبود وضع اجتماعی مملکت و کشورت انجام بده، اصلاحاتت را هم دنبال کن ولی به موازات آن به مسائل درونی خودت هم بپرداز؛ به گرفتاری های روحی ات هم که به هر حال به آن دچار شده ای فکر کن.
صفحه ۱۵۰ .
و اما لاف زنی! شما بارها ملاحظه کرده اید که فلانی در جایی اصطلاحا لاف می زند و به قولی فخر می فروشد. الزاما این آدم فخرفروش، این آدم لاف زن، آدم فاسدی نیست بلکه بیشتر یک بیمار است که باید کمکش کرد تا بیماریش بهبودی پیدا کند. شما اگر در اطرافتان دقت کرده باشید بیشتر این لاف زنی ها و گزافه گویی ها موارد بروزش در انسان های بالای پنجاه سال عمرکرده است. یعنی وقتی دیگر مطمئن شد امکان تحقق تعداد زیادی از رویاهایش، از آرزوهایش را از دست داده، در درون خود شروع می کند به ساختن این آرزوها و اینقدر تکرار می کند تا شاید خودش هم یادش برود که اصلا چنین چیزی وجود نداشته است. الزاما این افراد آدمهای پست و دروغگویی نیستند، ولی به هرحال در مجموع هر چه قدرکه از خواسته هایمان فاصله داشته باشیم، لاف زنی هایمان معمولا به همان اندازه رشد خواهد کرد.
این در سطح شخصی؛ در سطح اجتماعی اش هم خودتان ملاحظه کنید که ما چقدر به ایران باستانمان تفاخر می کنیم برای اینکه کاستی های دنیای امروزمان را نتوانسته ایم آنطور که دلمان می خواهد جبران کنیم.
معرفی کتاب کتاب در زمینه تاریخ تصوف ایران و شرح احوال صوفیان این دیار به نگارش درآمده است. هدف نویسنده از نگارش کتاب ، نمایاندن ارزش و اهمیت تصوف در فرمعرفی کتاب کتاب در زمینه تاریخ تصوف ایران و شرح احوال صوفیان این دیار به نگارش درآمده است. هدف نویسنده از نگارش کتاب ، نمایاندن ارزش و اهمیت تصوف در فرهنگ ایرانی است. زرینکوب بر این باور است که بدون جستجو در تصوف ایران، آشنایی با همه افقهای ناشناخته فرهنگ ایرانی ناتمام خواهد بود. او حتی دنیای اسلام را نیز در جمله ابعاد گستردهای که دارد بدون شناخت ویژگیهای این بعد انسانی آن یعنی تصوف، بهدرستی قابل ارزیابی نمیداند.
او همچنین معتقد است به رغم پارهای عناصر منحط و آمیخته به خرافات که در جایجای تعالیم برخی از صوفیه به چشم میخورد، باز تصوف در زمینه اخلاق و تربیت و در برخورد با واقعیتهای اجتماعی، بینش و جهش متعالی و انسان دوستانهای به یک بخش عمده از فرهنگ ایرانی بخشیده است که آن همه را نمیتوان به خاطر پارهای جهات منفی که در آن هست، کمارج شمرد.
خلاصه کتاب ایران به عنوان مهد دیرینه زرتشت با عوالم زهد و فقر آشنایی و توافقی نداشته است و زهد و فقر در نزد ایرانیان پسندیده نبوده است. معهذا چگونه تعدادی از پیشروان فکر تصوف در ایران قرون نخستین اسلامی بوجود آمدند؟
بیشترین عاملی که موجب شد در جو فکری ایران ،تمایل ات زهد آمیز ،عرفانی ، وحدت وجودی پدید آید : -- رواج آیین بودا در عهد سلوکیان و اشکانیان در شرق ایران -- ازدواج شاهزادگان در اواخر عهد ساسانی با زنان مسیحی و تمایل به عرفان مسیحی گنوسی که با عقاید و تعالیم صوفیه قرابت دارد. -- انشعاب دین زرتشت و انتشار آیین زهد آمیز مانی -- وجود آیین مندایی در جنوب ایران که معرف عقاید گنوسی عهد ساسانی است
پس از اسلام تصوف در ایران از خراسان برخاست سپس به بغداد کشانده شد. تصوف بغداد توکل را لازمه زهد میدانند و جهد و کوشش ، کسب و کار را امری خلاف توکل تلقی میکنند. آنان تنها ارتباط با خدا را شایسته دانسته معاشرت را ناپسند شمرده و منزوی بوده اند . اما تصوف خراسان رضای خدا را در معاشرت و رضای خلق می دانند. آنان رزقشان را از دسترنج خود کسب می کنند زرین کوب در این کتاب به شرح مبسوط باورها و احوالات صوفیان پرداخته است
نقد و بررسی کتاب طریقت و سلوک نزد صوفیه کوشش در زهد و ریاضت و از جسم رها شدن است که برای آن آدابی در نظر گرفته شده است. به نظر می رسد چنین آدابی صوفی را از واقعیت ها دور کرده ، او خود را به حقیقت نزدیک میبیند و گویی خدا تنها او را آفریده و تنها او لایق ستایش خدا است . در این صورت صوفی منفعل ، واقع گریز و خود محور خواهد شد. همجنین اصرار صوفی در گذراندن مراتب سلوک او را به ریاکاری می کشاند و از سوی تقلید در این امر صوفی را به عالم مرید و مرادی خواهد انداخت. مالینوفسکی میگوید: رواج نوع غالبی از رفتار جمعی در یک سرزمین اقتضای زندگی در آن سرزمین است و این یک مکانیسم زیستی است و کارکرد روانی یا اجتماعی دارد و در نتیجه ، نهادینه میشود و رواج پیدا می کند.
مثلا احساساتی بودن اقتضای زیستن در سرزمینی با تاریخ و جغرافیای پر مصیبت است .در شرایط پر مصیبت ، احساسات شیوه ایی از قابل تحمل شدن زندگی است . در چنین شرایطی تصوف و درون گرایی انفعالی رواج می یابد.
جنگ ها و رویدادهای تاریخی ، کمبود و توزیع نامناسب منابع و قرار گرفتن ایران در بین کشورهایی با ادیان و مذاهب و فرهنگ های گوناگون ایران را از نظر جغرافیایی به سزرمینی پر مصیبت بدل کرده و همه ای عوامل باعت رواج تصوف در ایران است زیرا تصوف شیوه ایی قابل تحمل شدن زندگی است
مو ضوع کتاب : مجموعه بحث های ضعف های خلقیات ایرانیان که طی سی سال در بیش از بیست و چند نشست جامعه شناسان و اساتید علوم معرفی کتاب ما ایرانیان فراستخواه
مو ضوع کتاب : مجموعه بحث های ضعف های خلقیات ایرانیان که طی سی سال در بیش از بیست و چند نشست جامعه شناسان و اساتید علوم انسانی و کار پژوهشی آنها بدست آمده که علل آنها را یک به یک بررسی کردند.
مولفه های خلقیات ایرانیان که در این کتاب مورد بحث است : 1 -- ضعف در کار گروهی 2 -- آزرده شدن از انتقاد 3 -- رودر بایستی و تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوتهای منفی در غیاب هم 4 -- منافع فردی را به منافع عمومی ترجیح دادن 5 -- مطلق گرایی و تعصب 6 --تقدیر گرا بودن 7 -- فاصله میان اظهارات و رفتار 8 -- غلبه احساسات بر خردورزی 9 -- بی قاعده و غیر قابل پیش بینی بودن در رفتارها 10 -- خودمداری ( خود را از مسئولیت بری دانستن و مشکلات را به دیگران نسبت دادن ) 11 -- تک مرکز گرا ( در کارهای مشارکتی خود را قبول داشتن و خواهان صدر نشین بودن) 12 -- عدم پذیرش مسئولیت 13 -- به سختی در گفتگوها به توافق پایدار رسیدن 14 -- پنهان کاری و غیرشفاف بودن 15 -- رواج دروغ در میان ایرانیان
تعریف تایلور جامعه شناس و مردم شناس انگلیسی از فرهنگ : "فرهنگ الگوی آموخته ای است که خود را با تجلیات متنوع اجتماعی نشان می دهد"
عناصری که الگوهای آموخته ی یک فرهنگ را تشکیل می دهد : 1 -- عناصر زبانی : خط و گویش 2 -- عناصر ذهنی : اسطوره ها ، عقاید ، باورها ، آرمان ها 3 -- عناصر ارزشی : اخلاقیات ، حقوق ، عرف و قوانین 4 -- عناصر احساسی و زیبا شناختی : هنر و ادبیات 5 -- عناصر رفتاری : سبک زندگی ، تولید ، مصرف ، عادت 6 -- عناصر نمادین : آیین ها ، آداب ، رسوم و تمثیل ها 7 -- عناصر مهارتی و فنی : ابزار ، فنون ، صنایع و معماری 8 -- عناصر نهادی : مناسبات و ساختارها .........................................................................
بررسی خلقیات اجتماعی :
1 -- کارکرد گرایی : الگوی آموخته ی رفتاری ، اقتضای زیستن در سرزمینی با تاریخ و جغرافیای پر مصیبت و تحت شرایط استبدادی مورد : تملق ، دروغ گویی ، درون گرایی ، غلبه احساسات و تصوف منفی
2 -- ساختار گرایی : ارزش فرهنگی فرهنگ با کار کرد کنترلی که همچون پلیس مردم را کنترل میکند مورد : نهادینه شدن ارزش های تک جنسی مذکر (پدر سالار ، مرد سالار)
3 -- اشاعه گرایی : فرهنگ از طریق از یک جامعه به جامعه دیگر تحول پیدا می کند مورد : حمله مغول و اعراب به ایران ، رفت و آمد و ارتباطات بازرگانی در قرن نوزدهم
4 -- تحول گرایی : امپریالیسم ، جهانی سازی مورد : تهاجم فرهنگی غرب ، فناوری اطلاعات و ارتباطات در عصر حاضر . ............................................................................
بسیاری از رفتارهای ایرانیان مربوط به الگو های خاموش و پنهانی است که در عمق شخصیت ایرانیان در قالب باور ها، هنجارها ،ارزش ها ،عادت ها ،کنش ها و قضاوت ها بروز می کنند که در بسیاری از موارد افراد جامعه حتی از وجودشان آگاه نیستند.مانند:
- تک مرکز گرا : صدر نشینی ،که در مهمانی ها اشخاصی در صدر و دیگران در ذیل می نشینند و همه حاضران مستمع یک سخنران میشوند .(این الگو در طرح های سنتی ایرانی مانند قالی و مانند آن دیده می شود) اما در پارتی های غربی کانون های چند نفره تشکیل می شود که متغیر و شناور است .
- خود مدار : هنگامی که فرد ایرانی از نهاد خانواده و مدرسه بیرون می آید و وارد نهاد های مختلف اجتماعی می شود همواره خود را در نظر میگیرد و دیگری را حاشا میکند . خود را از مسئولیت بری می داند و مدام به دنبال شخصی دیگری است که تمام مشکلات و کاستی ها را به او نسبت دهد.
- اقتدار طلب : روح اقتدار طلب معمولا در روان جمعی جامعه ریشه دارد که تنها در صورت نهایی اش در نهاد های سیاسی و حکومتی بروز می یابد.
یکی از اکتشافات مهم مارکس این بود که او در مقابل این نظر ایدئالیستی که "مردم آن چنان که می اندیشند ، زندگی میکنند" یک دیگاه ماتریالیستی که بر اساس آن مردم اغلب " آن چنان که زندگی میکنند ، می اندیشند" ارائه داد.
نظر جامعه شناسان غیر ایرانی و ایرانی در مورد خلقیات ایرانیان
ادوارد سعید شرق شناس آمریکایی فلسطینی در کتاب امپریالیسم فرهنگی میگوید: شرق شناسان ،ایران شناسان ،اسلام شناسان پرتره و طرحی از خلق و خوی شرقی ها ارائه داده اند . آنان شرقی ها را در قالب و سازه ای برده اند و شرقی ها چنین تصویری را پذیرفته و همانگونه عمل میکنند.
برخی از نویسندگان ما مانند جلال آل احمد می گوید: ماعقب مانده نیستیم و غربی ها ما را عقب مانده تصور میکنند و بازگو میکنند در تمام کتب و آثار کهن سخن از برتری فرهنگ و ادب ایرانیان است و در این زمینه به سعدی ، حافظ، مولوی و فردوسی ارجاع میدهند و می گویند غربی ها تمام تاریخ ایران را بررسی نکرده اند.
برنارد لوئیس خاور شناس انگلیسی گفتگوی جدی با ادوارد سعید دارد او میگوید :
ساختار اسلام تاریخی با ساختار مسیحیت تاریخی متفاوت است . در اسلام تاریخی دین و دنیا ،دین و دولت به گونه ای است که به نظر وی منشا نوعی خشونت و استبداد گرایی می شود . او با ارجاع به ساختارهای فرهنگی، تاریخی، اسطوره ای، یزدان شناختی، و دین ایرانی رفتار و روحیات ایرانیان را توضیح می دهد.
سریع القلم از چیزی با عنوان "فوق ساختارها" بحث میکند که به رفتار جمعی مردم سمت و سو می دهد . برای مثال ساختارهای مبنی بر داد و ستدی آزاد در اروپا و امریکا پرورش دهنده ی خلقیات مسئولیت پذیری فردی و تفاوت پذیری است. اما ما فاقد چنین ساختاری بوده ایم. ساختار ایران ایلیاتی بوده و در ساختار ایلیاتی روح مسئولیت پذیری فردی ضعیف است.
مالینوفسکی مردم شناس و جامعه شناس سده بیستم می گوید : رواج نوع غالبی از رفتار جمعی در یک سرزمین مانند روحیات تملق ، دروغ اقتضای زندگی در آن سرزمین است و این یک مکانیسم زیستی است و کارکرد روانی یا اجتماعی دارد و در نتیجه ، نهادینه می شود و رواج پیدا می کند.
احساساتی بودن اقتضای زیستن در سرزمین با تاریخ و جغرافیای پر مصیبت است. در چنین شرایطی تسلیم ، درونگرایی و تصوف رواج می یابد. . نقد و بررسی کتاب ما ایرانیان
در این کتاب به ضعف در خلق و خوی ایرانیان پرداخته اما به برخی از آنها بی توجه بوده که از نظر من مهم و حتی در اولویت است . مانند: - ایرانیان اهل تحلیل را تمسخر میکنند و گفت و گو را فضیلت مندانه نمی دانند و به همین دلیل مهارت گفتگو و تحلیل ندارند.
- ایرانیان بر باورهای خود تعصب دارند و از شک در پایه های نظری خود می ترسند.
- ایرانیان همواره فکرشان معطوف به گذشته است و دم از بزرگان گذشته میزنند وبه آنها افتخار میکنند و خود منفعل هستند .
- ایرانیان اهل فرهنگ شفاهی هستند بیشتر حرف میزنند(گزافه گویی) و کمتر گوش میدهند و همچنین کمتر مطالعه میکنند و به همین دلیل ضعف معرفتی دارند. - ایرانیان دچار خود شیفتگی هستند و می پندارند که به قله یقین رسیده اند.
- ایرانیان ریا کارند. برای مثال به خلوص در معنویت تظاهر میکنند و دیگران با وجود آگاهی به این امر ،چنین ریا کاری را می پذیرند. - ایرانیان اهل زندگی نمایشی و پر هیاهو هستند.
- ایرانیان مقلدند زیرا تقلید ،پیروی و تبعیت راحت تر است.
- ایرانیان راحت تر و بیشتر جذب اوهام میشوند و کمتر به واقعیت ها توجه دارند. - ایرانیان از موقیت خود در جامعه حتی با داشتن رفاه اجتماعی راضی نیستند
- ایرانیان از دستاوردهای خود قانع نیستند - ایرانیان نسبت به زیردستان تکبر دارند
- ایرانیان نسبت به بالا دست تملق گو هستند - در نظر ایرانیان افراد یا سفید هستند و یا سیاه .
الگوی نظری مارکس مردم آن چنان که زندگی می کنند، می اندیشند
الگوی نظری وبر مردم آن چنان که میاندیشند، زندگی می کنند
نظر ایدئالیستی(وبر) : مردم آن چنان که می اندیشند ، زندگی می کنند.
نظر ماتریالیستی(مارکس) : مردم آن چنان که زندگی می کنند ، می اندیشند.
ایدئالیست ها : عقل را مقدم بر ماده می داند ( واقعیت در ذهن است)
ماتریالیست ها : ماده و انرژی گرایی (در مقابل ایدئالیستی است).
چرا نمی توانیم با مخالفان توافق کنیم؟
کم نیستند زنان و مردانی که در زندگی مشترک، ناموفق اند و شرایط رضایت بخشی ندارند، زیرا نمی توانند اختلاف سلیقه و سبک زندگی یکدیگر را درک کنند. اگر این مهارت را داشته باشند که بتوانند با وجود اختلافات زیاد با هم توافق، همکاری و همزیستی کنند، مطمئنا کیفیت زندگی بهتری خواهند داشت.
همین مشکل از نهاد خانواده به دوستان سرایت می کند؛ چه بسیارند دوستان صمیمی که به دلیل اختلافات جزئی مدت ها با هم قهر می کنند؛ دینداری ما هم نیز دچار چنین معضلی است. به عللی مذهبی هستیم و نمی توانیم بفهمیم برخی دیگر درست مانند ما به عللی متفاوت، غیر مذهبی هستند در نتیجه نمی توانیم با آنها توافق و همزیستی آزاد منشانه و انسانی داشته باشیم، شاید اگر شرایط کشور طور دیگر بود، شاهد بودیم غیر مذهبی ها هم نمی توانند موجودیت مذهبی ها را بپذیرند و با آنها بر اساس احترام متقابل رفتار کنند.
دینداران نیز نه تنها با دینداران دیگر بلکه با هم کیشان خود که طرز تلقی و رفتار دینی متفاوتی دارند، کنار نمی آیند. این مسئله در مورد گروه های سیاسی در ارتباط با یکدیگر و با دولت و دولت با آنها نیز صدق می کند. توافق های پایدار سیاسی در کشور ما بحث برانگیز است، از این قبیل مشکلات در روحیات ما زیاد است. کسانی به استناد هویت جمعی و ملی انتظار دارند فکر ها، عقیده ها، قرائت ها و سبک های زندگی یکسان سازی شود و این را وحدت کلمه می نامند؛ کسان دیگر فکر می کنند هویت و فردیت چیزی در خلأ است و لازمه آن این است که تاریخ و فرهنگ انکار شود.
صفحه 95
در یزدان شناسی ایرانی ثنویت (گروهی که به دو خدا قائلند ) بسیار در خور تامل است و گویا بازنمایی ثنویتی است که میان منظرهای اهورایی و معرض های اهریمنی در این سرزمین وجود داشت. در بُندَهِشن آمده است: «هرمزد روشنایی و دین را آفرید و نخستین انسانی را که کیومرث بود و اهریمن آز را. هرمزد گفت، شما نیاکان بشرید، باید نیکو کار، نیک اندیش و نیک گفتار باشید»
ثنویتی که در دین تاریخی ایران وجود دارد، بازتابی از دوگانگی میان اخلاق و مناسبات ماست؛ ارزش های اخلاقی ما راستگویی می خواهند، اما مناسباتمان به دروغ گویی میل دارد. صفحه 124
هر نوع پروژه یِ تغییر در خلق و خو، به توسعه یِ محیط و تحول نهادها نیاز دارد، در واقع به نوعی تفکر معکوس نیاز داریم؛ باید ببینیم نهادهای ما چه ویژگی هایی داشته که دچار این نوع خلق و خوها شده ایم
برای توسعه یِ محیط نهادی باید شبکه ای فکر کنیم، نباید ساده و خطی و علت العللی نگاه کنیم و راه های انقلابی و فوری و نخبه گرایانه را جستجو کنیم.
به یک رویکرد شبکه ای و طراحی آهسته و پیوسته و در عین حال کل گرایانه نیازمندیم، باید همه جانبه و شبکه ای نگاه کنیم و طرحی ژرف و مشارکت جویانه و نه نخبه گرایانه بجوییم، همه باید در این طرح آهسته، پیوسته، همه جانبه و گسترده مشارکت کنند، روح اصلی این طرح شامل تغییر رفتار و ساختار هر دو است.
رفتار یک طرف سکه ای است که طرف دیگرش ساختار است، اگر می خواهیم رفتار عوض شود، باید ساختار عوض شود، این تغییرات طولانی مدت، ساختاری و اجتماعی، یک طرح آهسته، پیوسته، گسترده، ژرف و مشارکت جویانه و نه نخبه گرایانه را می طلبد... پا به پای ساختار ها، رفتار ها هم تغییر می کنند، چون مردم هم در تغییر مشارکت دارند.
تغییر پروژه ای طولانی و همه جانبه است، پروژه ای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، شهری، محله ای، اجتماعی، آموزشی، فکری، بخشی و میان بخشی. تغییر و تحول طرحی گسترده است که به حضور فعال کنشگران و نیز مشارکت فراوان مردم نیاز دارد. صفحه 161 :تهیه و تنظیم مریم احتشامی
شاخهٔ زرین به عنوان یکی از برجستهترین آثار جیمز فریزر که با شهرت جهانی یک پژوهش تطبیقی است که با رویکردی اجتماعی، با تکیه بر دو معرفی کتاب : شاخه زرین
شاخهٔ زرین به عنوان یکی از برجستهترین آثار جیمز فریزر که با شهرت جهانی یک پژوهش تطبیقی است که با رویکردی اجتماعی، با تکیه بر دو محور اسطوره و دین، به تحقیق در مبانی خرافهپرستی، ادیان ابتدایی و اعتقادات و مناسک مردمان اولیه میپردازد و در صدد اثبات این ادعاست که سیر اندیشهٔ انسانها برای توجیه وقایع زندگی و طبیعت پیرامونشان، و نیز برای گرهگشایی یا گریز از پیچیدگیهای حیات، چگونه ابتدا به جادو و خرافهها روی آورد و بعد از آن به دین گروید و سرانجام از دین به علم متمایل گشت. او در این کتاب، به دنبال یافتن وجه مشترک ادیان و اساطیر مردمان جهان است.
عنوان شاخهٔ زرین، برگرفته از تابلویی با همین نام از ویلیام ترنر (۱۷۷۵ - ۱۸۵۱) نقاش نامدار بریتانیایی است و در واقع اشاره به درختی مقدس است که شکنندهٔ شاخهای از آن میتوانست برای تصاحب منصب کهانتِ معبد دایانا در ایتالیا، با کاهن پیشین معبد مبارزه کند.
این کتاب از چهارفصل تشکیل شده که عبارتند از :
فصل نخست که فرمانروای بیشه زار نام دارد به مباحثی درباره جادو و مذهب ، تابو ها ، پرستش درختان و مخاطرات روح است.
فصل دوم آن که کشتن خدایان نام دارد با مطالبی درباره کشتن فرمانروای آسمانی و قربانی کردن پسر فرمانروا اغاز می شود و به مباحثی نظیر عید نیایش برای ارواح می پردازد.
در فصل سوم به انتقال شر ، مصلوب کردن مسیح و بلا گردانی باستان پرداخته در فصل چهارم مرگ و رستاخیز را مورد بررسی قرار می دهد.
سر جيمز فريزر مردمشناس، متخصص ادبيات يونان و روم، و از متخصصان خاورميانهي مكتب كمبريج بود. در اواسط دههي 1880 يك پروژهي پژوهشي دربارهي تاريخ ابتدايي بشر، و رابطهي فرهنگهاي باستان و فرهنگهاي معاصر دنياي غيربومي را در پيش گرفت و از 1890 تا 1915 به نوشتن شاخهي زرين پرداخت. فريزر ضمن تحقيق دربارهي منشأ آداب و اعتقادات و مناسك متعدد در جهان قديم و در فرهنگ عامهي جوامع غربي، به توصيف تاريخ تفكر آدمي و تا حدي تاريخ اديان ابتدايي و مناسكي كه مردمان خاطرهي آنها را طي قرنها حفظ كردهاند ميپردازد. شاخهي زرين يك پژوهش فرهنگي و تطبيقي وسيع در اسطوره و دين است؛ كتابي است دورانساز كه ميخواهد وجه مشترك تقريبآ همهي اديان ابتدايي را با هم و با اديان «مدرن» چون مسيحيت نشان دهد. نهادهي اصليِ كتاب اين است كه همهي اديان، در اصل، آيينهاي باروري بودهاند، متمركز بر گرد پرستش و قرباني كردنِ ادواريِ فرمانرواي مقدس كه تجسد خدايي ميرنده و زندهشونده، الوهيتي خورشيدي، بود و به وصلتي رمزي با الههي زمين تن در ميداد و هنگام خرمن ميمرد و به وقت بهار تجسد دوباره مييافت. فريزر مدعي است كه اين افسانه عصارهي تقريبآ همهي اساطير عالم است.
این کتاب به وسیلهٔ کاظم فیروزمند ترجمه شد تا پس از گذشت ۱۱۴ سال از چاپ اولیهٔ اثر، نخستین برگردان شاخهٔ زرین به زبان فارسی انتشار یابد.
شاخهٔ زرین اثری ارزشمند و محققانه است که ستایشها و نکوهشهای بسیاری را به دنبال داشته اما در کل، تأثیر عمیق کتاب بر نویسندگان و پژوهشگران بعدی این حوزه را نمیتوان نادیده گرفت.
ارزش و اهميت ادبي شاخهي زرين نيز چشمگير است. ييتس، جويس، لارنس، اليوت، رابرت گريوز، ويندام لوئيس، پاوند و جوزف كمپل از جملهي نويسندگان و هنرمنداني هستند كه از شاخهي زرين سخت تأثير گرفتهاند.
شاخه ی زرین اثری است که شیوههای ابتدایی پرستش, اعمال زناشویی, آیینها, مراسم و جشنهای باروری نیاکان ما را گزارش میکند و با رد این باور عمومی که زندگی ابتدایی ساده بوده است نشان میدهد که انسان بدوی در بند جادو, تابوها, و خرافات اسیر بود. در این اثر شاهد تحول انسان از وحشیت به تمدن, از دگرگون شدن رسوم و آداب عجیب و غریب و اغلب خونیناش به ارزشهای پایدار اخلاقی, عقلی و معنوی هستیم. فریزر معتقد است که این افسانه عصاره تقریبا همه اساطیر عالم است. نویسنده با این کتاب این باور را که انسان غربی خودش را برتر از اقوام آسیایی و قبیلههای آفریقایی میدانست، زیرسؤال برد و نشان داد که وحشیگری در عین عقلانیت هم ممکن است، این که در قومی و قبیلهای جادوگری رواج دارد یا این که دین نقش تعیین کنندهای در آن جامعه دارد، ضرورت محیط و ضرورت زندگیاش آن را ایجاب کرده است. فریزر حتی جادو را هم نوعی عقلانیت میداند، چون همه این تلاشها برای بارور کردن زمین و شکوفایی کشاورزی انجام میشد. فریزر در این کتاب نشان میدهد که انسان چقدر راههای پیچاپیچ را طی کرده تا بتواند یک قدم به سمت تعالی پیش برود. وی آن قدر در حوزه مردم شناسی برای نوشتن این کتاب عظیم تحقیق میکند که سرانجام کور میشود. یعنی در پانزده سال آخر عمر مطلقاً کور شده بود. او واقعاً یک فرزانه خاموش بود. یک طغیانگر و یک انگلوساکسون فرهیخته که با وجود عبوس بودن، شاعرانه مینوشت. به هیچکس و هیچ چیز در آثارش حمله نمیکرد، تا جایی که حتی پاسخ منتقدانش را لابهلای آثارش به طرزی بسیار زیرکانه میداد. در این کتاب فعال بودن بشر اولیه را میبینم، انسانی که منفعل نیست و همواره برای سعادتمندی خود مبارزه میکند. حتی زمانی که در عصر دین مقابل طبیعت تسلیم نمیشود و...
بشر همیشه به همین شکل ناآرام بوده و در پی تغییر وضع موجود تلاش میکرده و همیشه به دنبال پاسخ پرسشهایش بوده است. دنبال تدبیری بود که بتواند زندگی خودش را از آنچه هست، بهتر کند و به رازهای ناشناخته جهان پی ببرد.
این که میگویید نویسنده در پی شناخت ماهیت دین بوده، درست است. به دین رسیدن او هم به خاطر همان جستوجوهاست.
)) این هم برداشت من از کتاب شاخه زرین است))
انسان با پی بردن به ناتوانی خود در کنترل طبیعت به این فکر روی آورد که طبیعت را موجودات فرا طبیعی کنترل می کنند. ( مانند بارش باران که دلیلی برای آن نمی شناختند)
اصول تفکر جادو، به دو بخش تجزیه می شود . نخست اینکه هر چیزی همانند خود را می سازد یا هر معلولی شبیه علت خود است و دوم اینکه چیزهایی که زمانی با هم تماس داشتند پس از قطع آن تماس جسمی، از دور بر یکدیگر اثر می کنند. اصل اول را میتوان قانون شباهت و دومی را قانون تماس یا سرایت نامید. جادوگر از اصل نخست یعنی قانون شباهت نتیجه می گیرد که می تواند هر معلول دلخواهی را فقط با تقلید آن ایجاد کند. افسون های مبتنی بر قانون شباهت را جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی می نامند.
مثال جادوی هومیوپاتیک : بومیان اگر میخواستند به کسی صدمه بزنند صورت چوبین کوچکی از او می ساختند و به آن ادمک صدمه زده و یا می سوزاندند و دفن می کردند.
از اصل دوم نتیجه می گیرد که با یک شئ مادی هر کاری بکند اثری مشابه روی شخصی که زمانی با آن شئ تماس داشته است خواهد نهاد. افسون های مبتنی بر قانون تماس را جادوی سرایت می نامند.
مثال جادوی سرایت : ناخن و مو که نماینده بخشی از بدن قربانی و زمانی با او در تماس بوده برمی داشتند و با آن آیین خاصی انجام می دادند.
جادو همانند علم ، نظم و هماهنگی در طبیعت را اصل می گیرد و البته عیب بزرگ جادو از هماهنگی طبیعت درک نادرست قوانین حاکم بر رویدادهای طبیعی است. اما جادو همیشه منفی نبود. جادو منفی را "تابو" و جادوی مثبت را "افسون" می نامیدند.("تابو" کارهایی که از انجام آن منع می شدند و "افسون" کارهایی که باید انجام دهند)
تغییر از جادو به مذهب تدریجی بود و با رشد مذهب جادو به مرتبه ی هنر سیاه تنزل یافت. البته جادو قدیم تر از دین است و ایمان به آن در میان اقوام جاهل شایع است.
دین نخست مستلزم اعتقاد به نیروهای فوق بشر است که جهان را هدایت می کنند و سپس کوشش در خشنود کردن آن نیروهاست. دین روند طبیعت را تا حدودی انعطاف پذیر و متغیر می داند و بر آن است که می توان نیروهای متعالی را که اداره کننده جهان هستند ترغیب یا وادار کرد که جریان حوادث را به نفع ما از مسیر خود منحرف کنند.
دین با این اعتقاد که روند طبیعت انعطاف پذیر است تضاد اصولی با علم دارد که علم طبیعت را راسخ و تغییرناپذیر می دانند.
تعریف دین : آرام و راضی کردن نیروهای فوق بشری که کنترل کننده ی طبیعت و انسان انگاشته می شوند. بدین سان دین مرکب از دو عنصر نظری و عملی یا ایمان و عمل است. اما عمل دینی لازم نیست در مراسم آیینی جلوه گر شود، اگر عقیده بر این است که کارخیر خدا را خشنودتر می کند میتوان آن را در رفتار اخلاقی نشان داد. : تهیه و تنظیم مریم احتشامی گروه کتابخوانی اراج ...more