چاپّ اوّلِ اینکتاب بهسالِ 1324 توسّطِ نویسنده، و چاپهای دیگر (از چاپّ دوّم تا ششم) توسّطِ مؤسّسۀ انتشاراتِ امیرکبیر انجام گرفته است. چاپّ ششمِ اینکتاب در قطعِ جیبی، بهتاریخِ آبانماهِ یکهزار و سیصد و چهل و سه در چاپخانهی کاویان انجام گرفته است
Iranian author who introduced modernist techniques into Persian fiction. He is considered one of the greatest Iranian writers of the 20th century.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و از روشنفکران برجسته ایرانی بود. برترین اثر وی رمان بوف کور است که آن را جزو مشهورترین آثار ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، آثاری از نویسندگان بزرگ را نیز ترجمه کردهاست. صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز پاریس واقع است
حاجی آقا = Hāji Āghā - The Pilgrim, Sadegh Hedayat
Sadegh Hedayat (February 17, 1903 in Tehran – April 9, 1951 in Paris) was an Iranian writer, translator and intellectual. Best known for his novel The Blind Owl, he was one of the earliest Iranian writers to adopt literary modernism in their career.
تاریخ نخستین خوانش: ماه فوریه سال 1979 میلادی
عنوان: حاجی آقا؛ نویسنده: صادق هدایت، تهران، مجله سخن؛ 1324، در 132ص؛ چاپ دیگر تهران، امیرکبیر، 1324؛ در 132ص؛ چاپ دوم تا ششم کتابهای پرستو، 1343، در 224ص، چاپ دیگر نشر سخن، 1345 در 105ص؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایران - سده 20م
داستان در زمان جنگ جهانگیر دوم رخ میدهد، و محور آن، شخصی به نام «حاجی ابوتراب»، یکی از بازاریان «تهران» است، که «هدایت» بسیاری از زشتیهای اخلاقی را، در وجود او قرار داده؛ داستان «حاجی آقا»، در پیش، و پس از اشغال «ایران»، توسط متفقین، در جنگ جهانی دوم، روی میدهد؛ «حاجی آقا» بلندترین کار داستانی «هدایت»، پس از «بوف کور» است، که چهار بخش دارد؛
بخش اول و سوم، شامل گفتگوهایی میان «حاجی ابوتراب»، و بازدید کنندگانش در هشتی خانه ی خویش است، که داستان را بیشتر به نمایشنامه شبیه کرده است؛
بخش دوم توصیفهایی از زندگی «حاجی آقا»، و پیشینه ی ایشانست؛
بخش چهارم کوتاهترین بخش داستان، شامل رؤیای «حاجی ابوتراب»، در عالم بیهوشی است؛
داستان «حاجی آقا»، داستانی «واقعگرا»، «طنزآمیز»، «سیاسی»، و «اجتماعی» است؛ بیان داستان، از دیدگاه سوم شخص است؛ «هدایت» در آن با آفرینش تیپهای گوناگون، به نقد جامعه پرداخته؛ همچنین در این داستان، «هدایت» از گویشهای عامیانه ی مردمان، بسیار سود برده است؛ ناقدان آثار تغییر لحن سخن «حاجی ابوتراب»، هنگام گفتگو با افرادی از طبقات اجتماعی گوناگون را، از نقاط قوت داستان دانسته اند؛ این کتاب، از زمان نخستین چاپ، در شمارگان بالا، در سال 1330هجری خورشیدی، مورد استقبال کتابخوانهای «ایرانی» قرار گرفت؛ به ویژه پس از نخستین چاپ آن، «حزب توده»، که رابطه ی نزدیکی با «هدایت» داشت، به ستایش کتاب پرداخت، با این وجود، برخی منتقدان نیز آن را داستانی ضعیف دانسته اند، و به عناص�� داستانی آن، مانند «طرح» و «پیرنگ»، نقدهای جدی وارد کرده اند؛ این کتاب تاکنون به زبانهای «روسی»، «آلمانی»، «انگلیسی»، «فرانسوی»، «هلندی»، «ارمنی»، «ترکی استانبولی»، «اسلوونیایی»، و «ازبکی» ترجمه و نشر شده است
چاپ نخست کتاب به سالِ 1324هجری خورشیدی را، خود نویسنده (مجله سخن)، و سپس چاپهای دیگر (از چاپ دوم تا ششم) توسطِ انتشاراتِ امیرکبیر انجام گرفته است؛ چاپ ششمِ در قطعِ جیبی، به تاریخ آبانماهِ یکهزار و سیصدوچهل و سه هجری خورشیدی، در چاپخانه ی «کاویان» انجام گرفته است؛ در کتاب «حاجی آقا» نوشته ی روانشاد «صادق هدایت»، «حاجی» به کوچکترین فرزندش، درباره ی نحوه ی کسب موفقیت در «ایران»، نصیحت میکند؛
نقل از متن: (توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو چاپیده ها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی؛ سواد زیادی لازم نیست، سواد زیاد آدم را دیوانه میکنه، و از زندگی عقب میاندازه؛ فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن؛ چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی ست، تا بتوانی حساب پول را نگه داری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری، با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره، تا بری کتاب «جامع عباسی» را یاد بگیری؛ سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر؛ از فحش و تحقیر و رده نترس؛ حرف توی هوا پخش میشه، هر وقت از این در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ پررو، وقیح و بیسواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست بشه....؛ نان را به نرخ روز باید خورد؛ سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هر کس و هر عقیده ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی؛ کتاب و درس و اینها دو پول نمیارزه؛ خیال کن تو سر گردنه داری زندگی میکنی؛ اگر غفلت کردی تو را میچاپند؛ فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بس)»؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 14/06/1399هجری خورشیدی؛ 27/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
، این بنده خداها چقدر سعی میکردند مردم رو روشن کنن ولی مردم خودشون تو جهالت خودشون غرق شده بودند ، البته این جهالت کماکان ادامه داره. نقطه اوج داستان به حرفهای حاجی آقا و حجة الشریعه میرسیم بریده ای از کتاب: خودتان بهتر میدانید که ایران بوی نفت میده، یک جرقه کافیه که آتش بگیره، برای جلوگیری از این پیش آمد ، ما محتاجیم به ملت احمق و مطیع و منقاد هستیم . تا ترس و زجر و عقوبت دنیوی و اخروی در میان نباشد گمان میکنید میایند برای من و سرکار کار میکنند؟ اگر ما مردم را از عقوبت آندنیا نترسانیم و درین دنیا از سرنیزه مست و توسری نترسانیم فردا کلاه ما پس معرکه است . پس مردم باید گشنه و محتاج و بیسواد و خرافی بمانند تا مطیع ما باشند. در اینصورت باید شعار های مذهبی را تقویت کرد. اشتباه نکنید. ما نمیخواهیم که شما بروید و نماز و روزه مردم را درست کنید. برعکس ما میخواهیم که باسم مذهب آداب و رسوم قدیم را رواج بدیم. ما به اشخاص متعصب سینه زن و شاخ حسینی و خوش باور احتیاج داریم نه دیندار و مسلمان. باید کاری کرد که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بداند و شکرگذار باشه. برای اینکه ما بمقصود برسیم باید او ناخوش و گشنه و بی سواد و کرو کور بمانه و حق خودش را از ما گدایی کنه .
حالا مفهوم این جمله رو متوجه میشم: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته
به نظر من نويسنده قبل از اين كه بخواد داستان بنويسه ، يه نگاه كلي از جامعه اي كه توش داريم زندگي ميكنيم رو بهمون ارائه داده وكتابي هستش كه عقتيدم رو كلا دگرگرن كرد و يه جا هم خيلي ناراحتم كرد كه هنوز هم كه هنوزه تو جامعه اي داريم زندگي ميكنيم كه با جامعه ي زمان حاجي آقا هيچ فرقي نداره .... واقعا جاي تاسف هستش
اول از هرچیز، ارجاع میدم به ریویوو آرمان عزیز که نظرم با نظرش یکیه♡♡♡♡ دوم اینکه خوندن از هدایت رو دوست دارم چون اسم بزرگی توی ادبیات فارسیه، و تاریخ ادبیات ایران تحت تاثیرش پیشرفت خوبی داشته، هرچند خودش هم تحت تاثیر نویسنده های بزرگی بوده. اما این کتاب، خب توی همخوانی هم گفتم توی همچین ژانری که رفتارهای اجتماعی رو با زبان طنز نقد میکنه، شخصا دایی جان ناپلئون رو ترجیح میدم. شخصیت پردازی این داستان یعنی حاجی آقا، ضعیف بود، تقریبا تا اواسط کتاب فقط داشت لیستی از رذائل رو ردیف میکرد که به نحوی بچسبونه به حاجی. بعد هم رفته رفته به شدت تکراری و خسته کننده شد. البته که دانش و اطلاعات هدایت رو نمیشه انکار کرد و ردش رو توی داستان میشه دید؛ اما نحوه روایت اصلا جذاب نبود برای من. بعد از یک جایی دیگه واقعا علاقه ای به ادامه نداشتم. .. خوشحالم که پرونده هدایت رو بستیم :)) باتشکر از الف و سین
از من می شنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری. سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی. تا میتوانی عرض اندام بکن. حق خودت را بگیر از فحش و تحقیر نترس، حرف توی هوا پخش میشه. هروقت از در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو. فهمیدی؟ پررو وقیح و بی سواد. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه. مملکت ما امروز محتاج به اینجور آدمهاست. باید مرد روز شد. اعتقاد و مذهب و اخلاق و این حرفها همه دکانداریست اما باید تقیه کرد چون در نظر عوام مهمه برای مردم اعتقاد لازمه، باید به آنها پوزه بند زد وگرنه اجتماع یک لانه افعیست، هرکجا دست بگذاری میگزند. باید مردم مطیع و معتقد به قضا و قدر باشند تا با اطمینان بشه از گرده آنها کار کشی. ص 50
حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. نح�� بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. داستان آن در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم، روی میدهد و شخصیت اصلی آن، یکی از بازاریان سنتی تهران، حاجی ابوتراب است که هدایت مجموعهای از زشتیهای اخلاقی را در وجود او قرار داده است. حاجی آقا بلندترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور است که به چهار بخش تقسیم شدهاست. بخش اول و سوم، شامل گفتگوهایی میان حاجی ابوتراب و بازدیدکنندگانش در هشتی خانهاش است که داستان را به یک نمایشنامه شبیه کردهاست. بخش دوم شامل توصیفهایی از زندگی حاجی آقا و پیشینهٔ اوست. بخش چهارم هم که کوتاهترین بخش داستان است، شامل رؤیای حاجی ابوتراب در عالم بیهوشی است. حاجی آقا یک داستان واقعگرای طنزآمیز، سیاسی، و اجتماعی است. هدایت در آن ��ا خلق تیپهای گوناگون به نقد جامعه پرداخته است. همچنین در این داستان از اصطلاحهای عامیانهٔ مردم استفادهٔ فراوان شدهاست. منتقدان تغییر لحن سخن حاجی ابوتراب هنگام صحبت با افرادی از طبقات اجتماعی گوناگون را از نقاط قوت داستان دانستهاند. این کتاب از زمان نخستین چاپ در شمارگان بالا، در ۱۳۳۰ خورشیدی، مورد استقبال کتابخوانهای ایرانی قرار گرفت. بهویژه پس از نخستین چاپ آن، حزب توده، که رابطهٔ نزدیکی با هدایت داشت، به ستایش کتاب پرداخت و آن را نشانهٔ امیدواری هدایت دانست. با این وجود، برخی منتقدان آن را داستانی ضعیف دانستهاند و به عناصر داستانی آن مانند طرح و پیرنگ، نقدهای جدی وارد کردهاند. این کتاب تاکنون به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، هلندی، ارمنی، ترکی استانبولی، اسلوونیایی، و ازبکی ترجمه و منتشر شدهاست.
هر وقت از این در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخندی وارد بشو. فهمیدی؟پررو؟ وقیح و بی سواد. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه. مملکت ما امروز محتاج به این جور آدمهاست، باید مرد روز شد. من همه این وزرا و وکلا را درس می دم. چیزی که مهمه باید نشان داد که دزد زبردستی هستی که به آسانی مچت واز نمی شه و جزو جرگه آنهایی و سازش می کنی باید اطمینان آنها را جلب کرد تا ترا از خودشان بدانند ما توی سر گردنه داریم زندگی می کنیم.
هدایت در داستان حاجی آقا همچون اکثر داستانهایش از رئالیسم استفاده کرده و با بهره گیری از طنز در این داستان بلند و ساده، زنده ترین تیپ از سرمایه داری تجاری ایران را به تصویر میکشد. در حقیقت او با ساختن شخصیت حاجی آقا، همـان نفرت همیشگی خود از طبقـات غیر اصیل و به اصطلاح پاچه ورمالیده را در وجود او ترسیم کرده است. حاجی آقا نمونه ی کاملی از طبقه ای است که بدون شایستگی و اصالت، خود را بالا میکشند و در ردیف طبقات بالای جامعه قرار میدهند و از آن جایی که فاقد مایه های اصالت حقیقی هستند، کارشان به رسوایی می انجامد.
از آن جایی که در این داستان هدایت به عناصر داستانی توجّه کمتری نشان داده است، آن را از حالت داستان خارج نموده و فاقد طرح داستانی مناسب است و داستان دارای فضایی سرد و بیروح است. تمام صحبت های داستان در هشتی خانه ی حاجی آقا میگذرد؛ حاجی در هشتی خانه ی خود نشسته است و افراد مختلف به ملاقات او میایند و راجع به مسائل گوناگون که بیشتر به اقتصاد کشور و سرمایه ی حاجی مربوط میشود، به گفتوگو می پردازند. در حقیقت همین مکالمه و گفتوگوی بین شخصیتها است که روند داستان را پیش میراند.
حاجی ابوتراب نمایندۀ طبقه ای است که با وجود ضعف و بیمـاری و افتادن در سراشیب زوال، هم چنان بر مسند قدرت نشسته است و میکوشد دیکتاتوری سیاه رضا شاه را تجدید و تحکیم کند.
هدایت در این داستـان تصویری از یک آدم پرادّعـا و فریبکار را ترسیم میکند که در زندگی به هیچ چیز پایبند نیست؛ او در برابر زن نمیتواند خویشتندار باشد، به همین دلیل زنهای عقدی و صیغهای بیشماری در خانة او زندگی میکنند به گونهای که خانه ی او بی شباهت به حرمسرای شاهان نیست. او به زن به چشم ابزاری مینگرد که برای رفع نیازهای مرد آفریده شده است، بنابراین هر زنی را که بخواهد به دست می آورد. در این داستان، کاربرد نظریه ی مارکسیستی _ فمینیستیِ، کارگر و کارفرما مشاهده میشود؛ حاجی ابوتراب کارفرمایی است که بر دیگران سلطه دارد و همه ی افرادِ اطراف او اعم از همسران، فرزندان و حتّی همه ی آشنایان که به ملاقات او می آیند، در حکم کارگری هستند که مطیع اوامر حاجی و خواسته های او هستند. هیچکس اجازه ندارد بدون اجازه ی او از خانه خارج شود، حتّی مراد خدمتکار خانه ی حاجی، برای خرید مایحتاج خانه نیز باید از او اجازه بگیرد. حاجی که قدرت را در دست گرفته است، به هیچوجه حاضر نیست این مقام را از دست بدهد زیرا از تسلّط بر دیگران احساس لذت می کند. این تفکّرات سنّتی حاجی ریشه در فرهنگ پدرسالاری جامعه ی او دارد که سبب میشود او خود را صاحب حق بداند و در کارهای دیگران مداخله کند.
پسر حاجی او را رها کرده و بی آنکه به آبروی خانوادگی بیندیشد، شغل رانندگی را برگزیده است. با تغییر شرایط زندگی، همسرانش دیگر از او فرمان نمی برند و هر یک از آنها برای خود دلداده ای یافته است. سختگیری حاجی در محیط خانه و اجباری که از سوی او به عنوان نماینده ای از جامعه ی مردسالار بر همسرانش تحمیل میشود، سبب شده که آنان در خفـا و دور از چشم حاجی به کارهای ناشایست بپردازند. این آشفتگی اوضـاع درون خانه ی حاجی، نشان از آشفتگی بزرگتری در درون کشور است. حاجی همه ی اینها را میبیند ولی نمیفهمد که روال کار نمیتواند به گونه ی دیگری باشد. او نسبت به همه بدگمان است، همه را دزد میداند و زنان خود را فریبکار؛ گمان میکند همه ی افراد خانواده دشمن او هستند.
عدم پایبندی حاجی به امور مختلف، دین را نیز شامل میشود. او حتّی از دین به عنوان ابزاری در جهت پیشبرد اهداف شیطانی خود بهره می برد؛ هر جا که الزام باشد خود را دیندار و معتقد نشان میدهد در حالی که اعتقاد راسخی به دین و نیز دنیای دیگر ندارد و فقط به آن تظاهر میکند. هدایت با ترسیم چهره ی حاجی آقا به عنوان نمونه ای از مردمی که هر روز از خون دیگران بر ثروت خود می افزایند، توانسته است ایرانی را که اسیر نظام استبداد رضاخانی شده بود، به تصویر بکشد.
نکته ی دردناک اینجاست که پس از گذشت سالها از ��مانی که هدایت چنین اثری را به رشته ی تحریر درآورده است، هنوز حاجی آقاهای زیادی هستند که مردم را به قول هدایت می چاپند. مردمی که برای چاپیده شدن به دنیا آمده اند.
حاجی ملت گرا، آلماندوست و دشمن مردم ساالری میشود؛ او از شوروی که آن را مترادف با کمونیسم می داند، متنفر است و آلمانها، نازیسم و فاشیسم را که به شوروی حمله کرده اند، می پرستد و منتظر رسیدن سربازان آلمانی به تهران است در حالی که نمیداند فاشیسم نیز به اندازه ی کمونیسم برای او خطرناک است، زیرا او سـواد ندارد و بر طبق نظرات دولت و آن چه ��ه از اخبار و روزنامه می شنود، تغییر موضع می دهد.
حاجی ابوتراب دارای شخصیتی است که فقط به منافع خویش می اندیشد به همین دلیل با هر نظام یا گروهی که موجب افزایش سرمایهاش شود، همراهی کرده و با آنها موافق است. حاجی نماینده ی طبقه ای است که برای رسیدن به قدرت، دست به هر کاری می زند؛ او با این که پیر شده و بیمار است از کارهای خود دست بر نمی دارد و با این که ممکن است به خاطر جراحیِ شقاق، زیر عمل بمیرد، باز هم به رتق و فتق امور و به قول خود راه اندازی کار دیگران مشغول است. در کلّ، زندگی حاجی به وجود پول و زن وابسته است و او در برابر این دو نمی تواند خویشتنداری کند.
وقتی حاجی میبیند که شرایط زندگی در حال تغییر است، به مذهب رو می کند تا از این طریق بتواند مردم را خرافه پرست کرده و بر آنها تسلّط یابد. حاجی قبل از رفتن به بیمارستان، حرفهایی را با حجت الشریعه در میان میگذارد که در واقع همـان وصیت او است؛ به او پول می دهد و از او میخواهد که شورشها را کنترل کند. از آن جایی که حـاجی نمی تواند خود را با پیشرفت های جامعه ی مدرن مثل راه آهن، رادیو و ... همـاهنگ کند، از آنها به زشتی یاد می کند، کشف حجاب رضاخـانی را امـری قبیح می شمرد و میخواهد با استفـاده از دین مـردم را مطیع کند؛ به همین دلیل از حجت الشـریعه میخواهد که چادر و عمامه را در بین مردم پخش کند تا از این طریق بتواند بر آنها تسلّط یابد.
داستان حاجی آقای هدایت از جهاتی با دیگر داستان هایش متفاوت است؛ هدایت که در اکثر داستانها به بیان فقر، دردها، رنجها و مشکالت زندگی انسانهای جامعه اش می پردازد و فقر و رنج را مایه ی اصلی داستان هایش قرار میدهد، در این داستان به نمایش سیاهی ها و تباهی های یک نظام رو به زوال می پردازد که حاجی نمایندهای از جانب این نظام سیاهکار و متظاهر است.
از آن جایی که در تحلیل جامعه شناختی یک اثر، باید دوران تاریخی که اثر در آن شکل گرفته است را نیز مورد توجّه قرار داد، ما در این داستان با سه دورۀ تاریخی روبه رو هستیم:
اول:دوران آستانه ی انقالب مشروطه: در این دوره استبداد آسیـایی بر جامعه فرمـانروا است، سرمایه ی تجاری راهـی به سوی آزادی می جوید، صنعت اندک اندک جای سنّت را میگیرد، پایة اقتصاد داخلی بر کشاورزی استوار گشته است و از طریق بازرگانی بین المللی، سودهـای کلان چشم بازرگانان را خیـره کرده است. این دوره، دورۀ تربیت حاجی است و ارزش های عام آن، سازندۀ ساختهای ذهنی و روانی او یعنی شخصیت او میباشند. او به عنوان زمیندار به استبداد رو می آورد به عنوان بازرگان طرفدار آزادی است و وقتی سود بازرگانیِ خود را در خطر میبیند، به یک آزادی خواه تبدیل میگردد.
دوم: پس انقلاب مشروطیت:در این دوره، استبداد جای خود را به یک نظام پارلمانی، زمیندار، بورژوا و خا نسالارداده است. انقالب مشروطه که در ابتدا مورد توجّه همه واقع شده بود، به استبداد قاجار پایان داد امّا در نظام اجتماعی تغییری حـاصل نشد و جامعه به همان شکل قبلی اداره میشد. وقتی نظام پهلوی روی کار آمد، وضع اجتماع هم تغییر میکند؛ زمین داری به دیوان سـالاری تبدیل میشود، نفت همچون یک عنصر اقتصـادی تعیین کننده وارد جریـان گسترش اجتمـاعی میشود. با اتّفاقات پیش آمده، نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه تغییر میکند و حاجی درصدد بر میآید تا روشهای ک��ب سود را تغییر دهد به همین دلیل به دستگاههای دیوانسالاری نزدیک میشود و در دادوستدهای خود از آن سود می جوید و هشتی خانه اش را به محلی برای این رفت وآمدها و دلالیها بدل میکند. در این میان نظام حاکم کمکم به سمت آلمان گرایش یافته است که این آلماندوستی درونمایه ی ضد استعماری دارد. در این دوره حاجی نیز آلماندوست میشود که این نشـاندهنده ی وابستگی سرمایه ی بازرگانی به سیاست های سرمـایه داری جهانی و منش فرصتطلبانه ی آن است.
و دوره ی آخر: به دنبال اشغال ایران هب دست متّفقین، دورۀ سوم زندگی حاجی آغاز میشود و رویدادهای رمان در این دوره اتّفاق میافتند. قهرمان داستان هدایت که نماینده ی سرمایه داری سنّتی میباشد، در این دوره آشفته، محتاط و دوراندیش میماند. او از نظام پیشین انتقاد میکند و خود را آزادیخواه جلوه میدهد؛ ولی به خوبی احساس کرده است که ایران به نفت آلوده است و نباید نزدیک آن کبریت کشید.
در حقیقت حاجی و امثال او در زندگی دچار شیفتگی شده اند که یکی از مفاهیم بنیادی اندیشه مارکسیستی است. او پول را اساس کارهای خود قرار می دهد و تنها به پول و سرمایه می اندیشد؛ پول آن قدر برای او اهمّیت دارد که او نسبت به پیوندهای خانوادگی خود بیتوجّه می شود تا جایی که حاضر است برای به دست آوردن سود بیشتر جان انسانها را قربانی کند.
حاجی آقا داستانی بی اوج است و با تغییراتی جزئی پیش می رود. بی شک مدتی پس از خواندن داستان، گفتوگوها و حرفهای شعاری از یاد میروند زیرا تکراری و خالی از خلاقیت هنری اند؛امّا حاجی، رفتار و حرکاتش فراموش نشدنی است و در ذهن خواننده می ماند. با وجود اغراقی که در ساخت شخصیت حاجی به کار رفته و به او جنب های کاریکاتوری میدهد، حاجی چهرهای زنده و قابل لمس و یکی از تیپ های به یاد ماندنی ادبیات معاصر ایران است.
هدایت از دیدن ریا و تزویر امثال حاجی آقا رنج می برد از این رو بدون در نظر گرفتن عناصر داستانی، در این اثر پلیدی های زندگی اشراف را به تصویر کشیده است، به همین دلیل این اثر جذابیت یک رمان را به مخاطب القا نمیکند. او در این اثر تنفر خود از سیاست و سیاستمداران را به نحوی آشکار نشان داده است؛ او سیاست را مهرهای در دست امثال حاجی آقا میداند که از آگاهی و سواد کافی برای این کار برخوردار نیستند و از این طریق بی ارزشی دنیای سیاست را به تصویر میکشد. هدف او از نگارش حاجی آقا، نشان دادن چهره ی واقعی سیاست آن روزگار بود و برای نشاندادن این اوضاع از هشتی خانه ی حاجی استفاده کرده و آن را مکانی برای زدوبندهای سیاسی حاجی و هم کیشان او قرار میدهد.
اگر هدایت بار دیگر به زندگی برگردد، که برایش بیشتر شبیه به جهنم است، نه زندگی! باز هم حاجی های فرصت طلب را زنده می یابد و به تصویر می کشد و برای مردم بیچاره ی این سرزمین اشک می ریزد. چرا که بعد از گذشت آن همه سال، نه تنها اوضا تغییری نکرده، بلکه دردناک تر و کثیف تر نیز شده است. اما همیشه این امید هست که فردایی بهتر را آیندگان و نسل آینده رقم زنند و با حرکات هرچند کوچکشان، نسل این حاجی آقا هارا از بین ببرند و تغییری بزرگ، حاصل کنند.
نفراول:همسر من میگه کتابای صادق هدایتو نخون من:چرا اینو میگه؟؟ _:میگه نویسنده خوبی نیست بیماریه روحی داشته کتاباش اجق وجقه آخرم خودکشی کرده میگه تو خودت درونگرایی اینارم که بخونی بدتر میشی !!!!!!!!!!! ********
نفر دوم:امید وقتی داستان صادق رو میخونی بهت حس خوب میده ؟خوشحالت میکنه ؟ازش انرژی میگیری؟ من:مطمئنا یه انسان 70_80سال پیش همچین قلمی داشته باید تحسین کرد درسته داستان هاش روی خوشی به زندگی نشون نداده ولی این واقعیت زندگیه واقعیت زندگی ما ایرانیا که بعداز سالها هنوز عوض نشده وهنوز درگیر این مشکلاتن ..حالا مشکل چیه داستان هاش روی تو یا بقیه تاثیر بد میذاره؟؟ نفر دوم:آره بهت گفتم دو نفر از آشنایان رو دیدم کاملا منزوی و افسرده شدن و چن نفردیگرو خودم ندیدم اما از اطرفیانی که اونارو میشناختن شنیدم **********
و همچنان من با لبخند به خواندن داستان های صادق ادامه میدم ..
۵ مهر ۱۴۰۳ اول از همه از سودابه کامران، راوی بینظیر این کتاب تشکر میکنم. مورد بعد اینکه، حاجی آقا یه فرد دورو، ثروتمند و مرد سالاره که از گوشه گوشه صحبت هاش فرهنگ ایرانی بیرون میزنه. کسی که اصلا نمیتوته حرفشو مستقیم بزنه. قسمتی که خیلی لذت بردم حرف های منادی الحق بود که حاجی آقا رو با خودش رو به رو کرد و عین آینه تمام ویژگی های شو بهش گفت. صوتیش ۴ ساعت و نیمه و از کانال avayebuf میتونید دانلود کنید.
هنوز هم همان آش و همان کاسه ایست که قرن ها بوده. بیخودی نیست که هدایت هم دوران شاه و هم دوران کنونی ممنوع بوده. ایشون قرن ها جلوتر از عصرش بوده. مکالمه هایی که داخل کتاب بود بیانگری از حقیقتی عریان بود که قرن ها ازش فرار میکردیم. سالهاست که با ترساندن از قانون و بیماری روانی و سابقه هدایت ما رو از خواندنش بر حذر داشتند.
This is the story of repeated hypocracy happened over and over in the history. No wonder Hedayat's works has been illegal to read for a century and different regimes. The conversations in the book are the nude truth that we have been escaping from for a long time. For years they had scarred us from law and mental illness to not read Hedayat, so we can't see the real enemy.
کتابیست به شدت مناسب حال زمان من و تو. قبل از اینکه داستان باشد یکجورهایی جامعه شناسی اجتماع ماست، انتقاد از بزرگترین آفت روزگار ما یعنی ریا. نمیگویم همه و قصد بی ادبی ندارم اما اکثر مردم درگیرش هستند، اگر چه از صادق هدایت خوشم نمیاید اما این کتابش خیلی به دلم نشست، در ده ها سال قبل چیزی را هشدار داده بود که اکنون به سرمان می آید و بگذار بیاید. حاجی آقا نمونه ی یک آدم نان به نرخ روزخور است که خودش را اهل سیاست میداند و مذهب اما از هیچکدامشان بویی نبرده و تنها چیزی که از زندگی فهمیده است پول است و خوردن و تجدید فراش با صیغه ای هایش و از هیچ کاری مضایقه نمیکند مشروب و چشم چرانی و قمار و الخ. این روزها در هر کوچه ای میتوان اینجور آدم هایی را دید. کسانی که کعبه را به چشم ندیده اما تمام ادا و اطوار حاجی ها را در می آورند و حرف هایی خلاف درونشان میزنند. از اسلام و سیاست چیزی را میفهمند و میگویند که به نفعشان است مثل یک قسمتی از کتاب که میگوید: چون خدا بنده های خودش را میشناسه که چقدر دزد و دغلند، هسته توی آلو گذاشته تا بشه شمرد. این کتاب پر است از اینجور نکاتی که میشود بر اساسشان یک جامعه ی بیمار را درمان کرد. درست است که هدایت در این کتاب تملق و بزرگنمایی زیادی کرده اما این کتاب را میتوان به شیوه ی بهلول که ادب را آموخت برای درمان خودمان به کار ببریم. شعر زیر هم کم ربط ندارد به این کتاب و خواندنش خالی از لطف نیست: خوزگه م به جاران که نان ساجی بو له هزارپیا یه کی حاجی بو ئیسه له هر مال حاجی حاجیه له هزاران نان یه کی ساجیه
شاهکار به نظرم نیومد هیچ ،حتی حوصله م رو هم سر برد و منو دچار سردرد کرد. تا حالا هیچ شخصیتی این طوری یه ریز پشت هم یه جا ننشسته بود و واسم سخنرانی نکرده بود. با این وجود خوندن و تحمل کردن این اثر هدایت در نهایت خالی از لطف نخواهد بود.
داستان کتاب بیشتر منو یاد کتاب های اجتماعی انداخت که به بررسی دلایل و عوامل عقب ماندگی ایران می پردازند.
حاجی آقا به عنوان مرد بیسواد پولدار حقه باز با شعار "بچاپ تا چاپیده نشوی" در پشت صحنه ی تقریبن همه ی امور مملکتی هست و نان به نرخ روز خوره و عضو حزب باد و اهل حرف تا عمل...اون شاعر هم که اواسط داستان هر چی تو دل من و شما و خودش هست رو می ریزه بیرون و با حالت پرخاش بار حاجی آقا می کنه احتمالن واکنش خود صادق هدایت نسبت به این جور شخصیت های جامعه س دیگه
بدبختی اینجاست که با خوندن داستان و مشاهده ی وضعیت ایران صد و خرده ای سال پیش، هیچ تغییر بزرگی تو سیاست و اداره امور مملکتی پیدا نمی کنین
انگار از ازل تا ابد قراره همینی باشه که بوده و هست :|
yazar çok başarılı bir tasvir sunuyor, bizim de çokça karşılaştığımız, ülkemizde bolca mevcut bir tipi büyük bir ustalıkla anlatmış. aslında hangi ülkede yaşadığımız çok da önemli değil ; birileri din siyaset adalet ve ekomi ile eziliyor başka birileri bunlardan nemalanıyor hep..
از همان ابتدای همخوانی ادبیات داستانی معاصر قرار نانوشته ای با دوستان گذاشتیم تا نویسنده ها و کتاب هایشان را فارغ از وجهه و تصوری که کتابخوانان و احتمالاً خودمان از آن ها دارند، بررسی کنیم. لذا وقتی که خیلی زود سر و کله ی صادق هدایت پیدا شد، تلاش کردیم ت�� بی توجه به بوف کور و هاله ای که به دور او کشیده شده، کتاب به کتاب او را بخوانیم و نقد کنیم. بدین ترتیب، کتاب به کتاب، شاهد سیر صعودی، تجربه گرایی و تهور ستایش برانگیز هدایت خان بوديم؛ پیشرفت تکنیکی او را به چشم ديديم و صد البته متوجه شدیم که در کجاها خودش را در بن بست قرار داده و به بیراهه رفته است. و اکنون به آخرین اثر داستانی هدایت (بدون احتساب کاروان اسلام) رسیدیم، تا بعد از سفری چند ماهه، پرونده داستان های هدایت را ببندیم.
<>مسافری از هند
اگر بخواهم خیلی صریح بگویم، انگار هدایت با جنازه ی خودش از سفر هند باز می گردد. حتی از اوضاع اجتماعی سیاسی این دوران و همچنین ا��ضاع نابسامان اقتصادی او هم اطلاعی نداشته باشیم، باز هم از کتاب «سگ ولگرد» و بعدتر، همین «حاجی آقا» کاملاً مشخص است که با یک هدایت بی حوصله روبرو هستیم؛ هدایتی که دیگر حوصله ی وقت گذاشتن برای پرورش داستان هایش را ندارد، و دیگر خبری از آن نگاه بی طرفانه ای که در آثار اجتماعی اش داشت خبری نيست... و آن چیزی که این ها را سر پا نگاه داشته، حاصل نبوغ شخصی و احتمالاً جوشش هایی ناگهانی بوده است.
<>حاجی آقا:
آن بی حوصلگی ای که گفتم، عملا داستان حاجی آقا را زیر خود له کرده است. این داستان با یک صحنه آرایی و نثری بشدت پخته و البته طنزی به جا شروع می شود. اما هر چه جلوتر می رویم، عملاً می بینیم که هدایت هیچ چیزی در چنته ندارد، در سرتاسر کتاب دیالوگ ها و صحنه هایی را تکرار و تکرار می کند (به نظرم می رسد که داستان بلند حاجی آقا را می شد خیلی ساده به داستانی ده صفحه ای خوب تبدیل کرد) به طوری که این اطناب عملا نفس داستان و مخاطب را می گیرد.
از سوی دیگر، راوی چنان با حاجی آقا (کارکترش اصلی) چنان زاویه می گیرد که عملا تمامی رذالت ها رو به او نسبت می دهد، طنز ابتدایی داستان، هر چه به انتها می رود، تمسخرکننده و حتی هتاک هم می شود... انگار راوی دیگر حوصله داستانگويی ندارد و قرار است که فقط با طبقه ی سودجویی که حاجی آقا از آن می آید، به تندترین شکل ممکن تسویه حساب کند.
پ ن: تشکر ویژه از دوستانی که در خوانش کارنامه هدایت حضور داشتن (به ترتیب حضور): یگانه، سام، رویا و سعید.
وظیفه ماست که مردم را احمق نگه داریم، تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند! حالا فهمیدید؟!
حاجیآقا شخصیتی با سیاست و دو رو که هر زمانی رو براش منعفت داشته باشه از حاکم زمانه طرفداری میکنه و زمانی که منفعتهاش از بین بره حاکمش رو فردی ظالم میشماره. حاجیآقا شخصیتی هست که مردم رو به روزه و نماز دعوت میکنه ولی در زمان ماه رمضان به دلیل کسالت روزه نمیگیره و از قمار هم دوری نمیکنه. حاجیآقا شخصیتی هست که معتقده جوانها باید خوشی و سرگرمی داشته باشند و با روزگار جدید خو بگیرن و قدم بردارن ولی کوچکترین حرفی از خدمتکارش رو با توهین و سرکوب جواب میده. حاجیآقا شخصیتی هست که میدونه دین و مذهب بهترین وسیله برای کنترل مردم بیسواد و کمسواد هستش و از این وسیله به بهترین نحو احسن استفاده میکنه. حاجیآقا شخصیتی هست که از خودش داستانهای مختلفی میبافه و برای افراد رده بالا خم و راست میشه ولی در باطن خودش به هیچکدوم از اونها اعتقاد نداره. حاجیآقا شخصیتی هست که معتقده پول در آوردن به هر روشی اعم از دزدی و کلاهبرداری جایز هست چون فرد بی پول جایگاهی در این دنیا نداره. حاجیآقا شخصیتی هست که معتقده قوانین یک جامعه رو نمیشه عوض کرد همچون مرگ که نمیشه جلوش رو گرفت و باید در سایه این قوانین کثافت کاری خودمون رو ادامه بدیم. حاجیآقا شخصیتی هست که میدونه اگر مانع پیشرفت مردم کشورش نشه اونها به راحتی برکنارش میکنن و قدرت رو بدست میگیرن پس در اولین مرحله به مردم غالب میشه و اونها رو محتاج خودش میکنه چرا که حکومت به گداها نیاز داره نه گداها به حکومت...
این شاهکار بینظیر و پر از حرف صادق هدایت رو از دست ندید. اگر حوصله اجازه میداد بیشتر از شخصیت حاجیآقای باهوش میگفتم. راستی شما حاجیآقا نباشید.
صادق هدایت حدودا سال ۱۳۲۰-۱۳۲۵ تونست با تمام محدودیت های زمانهاش تمامی رجال سیاسی کشورش رو بشناسه و در این کتاب توصیفشون کنه افسوس و صد افسوس که هنوز با تمام پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات قشر وسیعی از مردم ما هنوز در جهل بسر میبرند
اگه تاریخی به این کتاب نگاه کنیم میبینیم که ما توی این تقریبا 100 سال هیچ پیشرفتی نکردیم .انقلاب کردیم ولی نتیجه ای نداشته.خر همون خره فقط پالونش عوض شده.همون بلاهایی که تو زمون این جاجی آقا سر مملکت میومد الانم داره سر ما میاد.(((گدا پروری))) کتابش مثل بوف کور نیست.بوف کور رو تو همه کشورا میتونن بخونن بین المللی نوشته ولی حاجی آقا به درد ایرانیا میخوره و اونایی که به قدیمای ایران علاقه دارن
كتاب سال ١٣٢٤ نوشته شده ولي الان سال ٩٧ همون وضعيت رو داريم تحمل مي كنيم . نيم قرن پيش چه جامعه اي بوده الان هم همونيم. جامعه ما تو هيچ چيزي مثل دورويي و تملق و پارتي بازي پيشرفت نكرده .
دومین کتابی بود که از هدایت میخواندم بعد از بوف کور از لحاظ تکنیکهای داستانی رمان ضعیفی بود البته که سال نگراش آن و پیشرو بودن هدایت در جریان رمان نویسی مهم است و باید در قضاوت کلی در نظر گرفته شود، ولی به هر رو داستان ایرادات فراوانی چه در زمینه شخصیت پردازی و چه در زمینه روایت داشت. بهتر است بگوییم اصلا خط داستانی نداشت، هدایت در این رمان فقط حرفهای خودش را در دهان شخصیتهایش گذاشته بود و به جای آنکه فصلها با اتفاقات و گره های داستانی پیشبرنده داستان باشد مملو بود از حرفهای آسیب شناسانه سیاسی، فرهنگ هدایت (حرفهایی که اتفاقا پربیراه نبودند و به اعتدال نزدیک بودند چنین توقعی از هدایت نداشتم) و اما بزرگترین امتیاز حاجی آقا زبان شسته رفته اثر بود برای منی که بوف کور را خوانده بودم و از زبان پریشانش خوشم نمیآمد این وجه حاجی آقا بسیار خوب و دلنشین بود و این نکته را ثابت کرد که زبان پریشی هدایت در بوف کور تعمدی و به خاطر فرم داستانی بوده نه از جهت ناتوانی او. مخلص کلام اینکه زبان تند و تیز، طنز آلود و سرشار از مثلها و متلهای فارسی حاجی آقا برای علاقمندان به زبان و ادبیات فارسی بسیار دلچسب و خواندنی خواهد بود
«قدیمیها همه ی اینها را میدانستند. پس مردم باید گشنه و محتاج و بیسواد و خرافی بمانند تا مطیع ما باشند.اگر بچه فلان عطار درس خواند، فردا به جمله های من ایراد میگیره و حرفهائی میزنه که من و شما نمیفهمیم. آنوقت خداحافظ حاجی آقا و حجت الشریعه. ما باید جای او قوطی کبریت بفروشیم.اگر بچه ی مشدی تقی علاف، باهوش و با استعداد از آب در آمد و بچه ی من که حاجی زاده است تنبل و احمق بود، وامصیبتا! پس ما به نفع خودمان و برای خودمان اقدام میکنیم. دنیا داره عوض میشه، اینهمه جنگ و کشتار که در اروپا در گرفته بیخود نیست. برای اینکه مردم چشم و گوششان واز شده، حق خودشان را میخواند. در اینصورت ما باید مانع پیشرفت مردم اینجا باشیم، تا دنیا بکام ما بگرده وگرنه سپور سرگذر خواهیم شد. خوشبختانه در اینجا زمینه برای ما مساعده. وظیفه ی ماست که مردم را احمق نگه داریم تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند.»
میدونستم صادق هدایت آگاه و روشنفکر بوده اما حقیقتا نمی تونستم اینطور که حالا میدونم تصورش کنم! بعد از خوندن این کتاب درک سیاسی جدیدتری پیدا کردم.. به هیچ وحه قصد خوندنش رو نداشتم و کاملا اتفاقی خریدمش.. یکی از تاثیرگذارترین کتابهای زندگیم شد
وظیفه ی ماست که مردم را احمق نگه داریم، تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند!... همیشه در این آب و خاک دزدها و قاچاقچی ها همه کاره بوده اند؛ چون که مقامات صلاحیتدار خارجی اینطور صلاح دیده اند...اشتباه نکنید، ما نمی خواهیم که شما بروید و نماز و روزه ی مردم را درست بکنید؛ برعکس ما می خواهیم که به اسم مذهب، آداب و رسوم قدیم را رواج بدهیم. ما به اشخاص متعصب سینه زن و شاخ حسینی و خوش باور احتیاج داریم، نه دیندار مسلمان
بعد از خوندن این پاراگراف داشتم فکر می کردم اونوقت ما یه عمره درگیر این هستیم که دین خوبه یا بده؟! درصورتیکه اصلا مسئله دین مطرح نیست.. همه چیز حتی عقاید مذهبی آدما به آگاهی سیاسیشون بستگی داره.. به قوه ی تشخیص!
امسال قصد دارم کتابای صادق هدایت رو بدون سانسور بخونم، متاسفانه پی دی اف خوندن خیلی برام سخته و یه کتاب 60 صفحه ای پنج روز خوندنش طول کشید! در مورد کتاب حاجی آقا: بیشتر تیکه های جذابش رو قبلا توو کانالهای تلگرام خونده بودم، شخصیت اصلی داستان، حاجی آقا، آدم نون به نرخ روز خور و به شدت دو روییه، دور و برمونو اگه نگاه کنیم پره از امثال حاجی آقاها.
در تاریخ ۱-۴-۹۰ ان را خوانده ام. و زیرش نوشته ام: هنوز بعداز گذشت چند نسل حاجی آقا های ما مثل همان حاجی اقاها فکر میکن��د. نسل بعدی هم همچنین خواهند ماند؟
حرف زدن درباره حاجی آقای هدایت هم سهل و هم ممتنع است مخصوصا برای ما که سالها درجا میزنیم و پیشرفتی در خودمان حس نمیکنیم. ما کسانی هستیم که خودمان را با پیشرفت قرون و اعصار میآراییم اما خود پیشرفتی نداریم در وجود هرکداممان یک حاجیآقا هست یک شخصیت خودمحور، منفعتطلب، و چاپلوس. ما، دیکتاتورها را به وجود میآوریم، بزرگ میکنیم، پر و بال میدهیم و به اوج میرسانیم. هیچوقت روولوسیون به کار ما نخواهد آمد چرا که از پس هر چهره جاهطلبی، چهره دیگری ظهور میکند. هدایت حرفش را واضح و روشن زده است او داستان ننوشته او واقعیت و جوهره وجودی ما را نشانمان میدهد. داستان هدایت، کوتاه اما دارای معانی بلند است. حاجیآقا کالبدشکافی جامعهای سیاستزده، انسانهای حریص و طمعکار، چاپلوس و ریاکار است. اصلاح یک چنین ساختاری با تغییر نگرش و عمل افراد میسر است تغییر عادت بد حتی اگر کم و انگشت شمار باشد بسیار مغتنم است . من از این کتاب کوچک بسی چیزها آموختم گرچه عادت داشتهایم آینهای را که ناراستی ما نشان میدهد بشکنیم اما شایسته است در حرفهای آینه، بسی تعمق کنیم به گمانم امتیاز این کتاب از ۵ ستاره کمتر نیست!