Unlike Freud, Horney does not regard neurosis as rooted in instinct. In her words, her theory is constructive because "it allows us for the first time to tackle and resolve neurotic hopelessness. . . . Neurotic conflicts cannot be resolved by rational decision. . . . But [they] can be resolved by changing the conditions within the personality that brought them into being."
Karen Horney was a German psychoanalyst. Her theories questioned some traditional Freudian views, particularly his theory of sexuality, as well as the instinct orientation of psychoanalysis and its genetic psychology. As such, she is often classified as Neo-Freudian.
Our Inner Conflicts; a Constructive Theory of Neurosis, Karen Horney
Unlike Freud, Karen Horney does not regard neurosis as rooted in instinct. In her words, her theory is constructive because "it allows us for the first time to tackle and resolve neurotic hopelessness. ... Neurotic conflicts cannot be resolved by rational decision. ... But [they] can be resolved by changing the conditions within the personality that brought them into being."
تاریخ نخستین خوانش: روز دوم ماه سپتامبر سال1975میلادی
عنوان: تضادهای درونی ما؛ نویسنده: کارن هورنی؛ مترجم: محمدجعفر مصفا؛ مقدمه: ابراهیم خواجه نوری؛ تهران، ابن سینا، سال1346؛ در187ص؛ چاپ دیگر تهران، بهجت، سال1364، در169ص؛ چاپ سوم ماه مهر سال1361؛ چاپ هفتم سال1369؛ چاپ یازدهم سال1384؛ چاپ هفدهم سال1393؛ چاپ بیست و سوم سال1397؛ موضوع: روانکاوی از نویسندگان ایالات متحده آمریکا - سده20م
فهرست: «مقدمه 1: خواجه نوری، ص5»؛ «مقدمه مترجم، ص9»؛ قسمت اول: «منشا و علت بروز ناراحتیهای روانی، ص17؛: تصادهای عصبی، ص19، مهر طلبی، ص39؛ برتری طلبی، ص55؛ غزلت گزینی، ص63؛ خود ایده آلی، ص77؛ تمکین، ص97؛ تعادل تصنعی و سطحی، ص109؛»؛ قسمت دوم: «اثرات و عوارض ناشی از تضاد، ص121؛ ترسهای ناشی از تضاد اساسی، ص123؛ تضعیف شخصیت، ص135؛ یاس، ص155؛ تمایلات سادیستی، ص161؛»؛
در این نوشتار: چرایی بروز، و راههای درمان افسردگی آمده است؛ فهرست عناوین: «افسردگی»، «انواع افسردگی»، «درمان افسردگی»، «عوامل اجتماعی افسردگی»، «چگونه از درگیریهای درونی رها شویم»، «چگونه مراقبه كنیم»، و «عوامل طبیعی و افسردگی»؛
کتاب تضادهای درونی ما، شامل دو بخش است: در بخش نخست «کارن هورنی (هورنای)» نشان میدهند که: «رنجها»، «حساسیتها» و «ناراحتیهای روحی»، چرا بروز و شخصیت شخص را ناسالم میکنند؛ در بخش دوم: اثرات و عوارضی که این حالت ناسالم و افسردگی به بار میآورند را، باز میگویند
تاریخ بهنگام رسانی 09/11/1399هجری خورشیدی؛ 06/01/1401هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
این کتاب با اینکه تعداد صفحاتش کمه خیلی طولانی میشه خوندنش، چون هر چند صفحه صبر می کنی انگشتتو لای کتاب میزاری و فقط فکر می کنی به خودت، به اطرافیانت این کتاب خیلی ساده و روان مطالب بسیار پیچیده روانشناسی و ساختار روان آدم رو شرح میده و به شما میگه همینطور که شما روئین تن نیستید و به راحتی مریض میشید و سرما میخورید در مورد روانتون هم همینطور فکر کنید تنبلی، بی حالی، تنفر، خشم، عصبانیت، بی حوصلگی و احساس عدم رضایت از زندگی همه و همه بشدت ریشه در ساختار روانی ما داره و ریشه دار تر از اونی که فکر می کنید روان بیمار به شکل بسیار هوشمندانه ای تمام این مشکلات رو از ناخودآگاه به توجیهات خودآگاه تبدیل میکنه و بسیار هم موفقه که هورنای اسمشو گذاشته تکنیک های دفاعی در ضمن این کتاب هیچ ربطی به مزخرفات چگونه موفق باشیم و انرژی و راز و از این خزعبلات نداره ممکنه کاملن شما رو دپرس کنه از این آدمی که در خودتون کشف می کنید اما خوندنش واجبه حتمن حتمن بخونید حتا اگه اذیییتون کرد
This book explains everything about human character and is really beautifully written. It's as breezy as Linda Goodman's Sun Signs but much more complex. Horney theory is actually so complex that most people don't talk about her anymore, even though she was one of the most important psychoanalytic theorists, the only woman to have her own school of analysis, and one of the first analysts to go against Freud. I don't agree with 100% of it but it still blew my mind. It also makes you feel really crazy and kind of hate yourself, so be prepared for some serious self-reflection....
احساس میکنم با خواندن این کتاب، تضادهای درونیام را بهتر شناختهام. گمان نمیکنم ش��صیت ما آدمها آنچنان روشن به یکی از دستهبندیها بخورد. ما آمیختهای از همهی این مسائل هستیم و تنها یک رویداد خاص برایمان رخ ندادهاست. بیگمان در کودکی یا نوجوانی هزاران رویداد و حادثهی متناقض برایمان رخ دادهاست که هر کدام پاسخ روانی خودش را دریافت کرده و ما آمیختهای از پاسخهای ناخودآگاهمان به رویدادهای گذشتهاست. البته کتاب هم درصد این سه تیپ شخصیت عصبی (مهرطلب، برتریطلب، عزلتگزین) را در هر کس متفاوت میداند.
بهگمانم یک رفتارهایی را باید اگرچه دشوار است، ولی کم کم لِنگشان را رها کنم و نیروهایی را که درگیر آنها هستند به کارهای دیگری بگمارم! همگی از این رفتارها داریم و کموبیش میدانیم ریشهی برخیشان چیست و کجا ست. باید کوششمان را بیشتر کنیم چون فرصت کم است و زندگی مهمتر از آن است که اشتباهی زندگیاش کنیم و افسارش را به دست ناخودآگاهی واکنشگرا بدهیم.
نکته 1: مترجم در کمال ناباوری در مقدمه گفت که ترجمهاش وفادارانه نبوده و بخشهایی که دربارهی اختلافنظر نویسنده با فروید بوده را خودخواهانه کنار گذاشتهاست.
نکته 2: ترجمهی آقای محمدجعفر مصفا قدیمی ست و گاهی اصطلاحاتی دارد که شاید برای خوانندهی دههی هشتاد و نود ناآشنا باشد ولی در نهایت ترجمهی بدی نیست.
فهرست: مقدمه: ا. خواجهنوری مقدمهی مترجم
بخش 1: منشاء و علت بروز ناراحتیها و مشکلات روانی فصل 1: تضادهای عصبی فصل 2: مهرطلبی فصل 3: برتریطلبی فصل 4: عزلتگزینی فصل 5: خود ایدهآلی فصل 6: تعکیس فصل 7: تعادل تصنعی و سطحی
بخش 2: اثرات و عوارض ناشی از تضادها فصل 8: ترسهای ناشی از تضاد اساسی فصل 9: تضعیف شخصیت فصل 10. یاٌس فصل 11: تمایلات سادیستی
این کتاب از سری کتاب های "خود روانکاوی "هورنای می باشد که در آن نویسنده به "تضاد های درونی" انسان علل بوجود آمدن آن و نحوه مقابله فرد با آن می پردازد. مسلما هر تضادی دلیل وجود حالات عصبی نیست و در زندگی همه افراد بنا بر احتیاجات و تمایلات وی تضاد هایی بوجود می آید در این اثر نویسنده به تضاد هایی می پردازد که در نتیجه حساسیت ها و ناراحتی های روحی در فرد حالت عصبی ایجاد می کند عواملی مانند ترس ها و تحقیر های کودکی، سخت گیری ها و زورگویی هایی که اعتماد به نفس و وجود فرد را تضعیف می کند و منجر به ایجاد" اضطراب اساسی" در فرد می شود، به مرور زمان فرد برای مقابله با این عوامل و کاهش رنجش خود به طور عمده به سه نوع رفتار: مهر طلبی، برتری طلبی و عزلت طلبی روی می آورد. فرد نسبت به ویژگی های شخصیتی و عوامل محیطی از ترکیبی از این رفتار ها به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم استفاده می کند در این کتاب خصوصیات این سه نوع رفتار و علل و پیامد های آن توضیح داده شده است. همان طور که می دانیم و در کتاب تئوری انتخاب گلاسر توضیح داده شده است، نیاز به محبت و تعلق خاطر، قدرت ، آزادی و نشاط از نیازهای اساسی انسان است، که میزان برتری هریک از این نیازها در افراد مختلف متفاوت است. اما در این کتاب به حالت غیر طبیعی و ناشی از مکانیسم دفاعی این رفتار ها پرداخته شده است و کنترل این اشخاص عصبی در خارج از آنها است و این رفتارها در نتیجه آسیب ها و برای مقابله با اضطراب اساسی بوجود آمده می باشد. در واقع فرد از خود تضادها بی خبر بوده و تنها رنج ناشی از آنها را حس می کند. تضادی که از برخورد سه حالت ذکر شده ایجاد می شود ریشه و محرک ناراحتی های روحی است و این رفتار ها از روی آزادی و اختیار انتخاب نشده و درنتیجه اضطرار و ضروریات درونی فرد آسیب دیده است. در ادامه کتاب نویسنده به سایر تکنیک ها برای مصونیت از آزار و مقابله با تضاد درونی پرداخته که از جمله آنها: خود ایده الی و تعکیس است که نویسنده به طورمفصل به توضیح این حالت ها در افراد پرداخته است و عواقب و پیامد های آنرا توضیح داده است. همان طور که اشاره شد، همه این رفتار ها برای ایجاد یک تعادل سطحی و نوعی ساختار دفاعی فرد به شمار می رود که البته خود این وسایل دفاعی موجب تشدید تضاد ها می شود که در ادامه کتاب نویسنده به توضیح اثرات تضاد ها و عوارض آن پرداخته است پ ن : به طور کلی آشنایی با تضاد های درونی منجر به درک علل رفتار ها در فرد شده و علل بسیاری از ناراحتی ها اضطراب ها مشخص می شود و با ایجاد محیط سازگار و روابط مطلوب و سالم می توان تضاد های اساسی را ریشه کن ساخت تا فرد دیگر نیازی به حفظ تعادل سطحی برای مقابله با شرایط بیرونی نداشته باشد. همانطور که در این اثر و کتاب گلاسر تاکید شده است روابط مفید و سالم نقش حیاتی در د��شتن زندگی سالم و توام با آرامش دارد.
به جرات میگم آدمی که این کتاب رو تموم میکنه نسبته به آدمی که شروعش کرده خیلی متفاوته،زندگی ماشینی امروزی پر از اضطراب و کشمکش های روحیه و هورنای در این کتاب نشون میده منشا این اضطرابها در درون ماست و در واقع حاصل واکنش دفاعیه که در کودکی برای مواجهه شدن با مشکلات اتخاذ کردیم.هورنای معتقده این واکنش های دفاعی به سه شکل مهرطلبی،برتری طلبی و عزلت طلبی بروز میکنه و تمام ابعاد زندگی فرد رو ناآگاهانه تا دایان عمر تحت تاثیر قرار میده.و با ��ین استدلال تقریبا تمام ناراحتی های روحی روانی انسان رو توجیه میکنه،شما حین خوندن این کتاب حس نمیکنید که دارید کتاب میخونید،انگار آدمهای اطراف یا حتی خودتون رو دارید با چشم بصیرت نگاه میکنید. خوندنش رو به شدت توصیه میکنم،ای کاش میشد یک نسخه ازش رو هدیه داد به همه ادمهایی که دوسشون داریم تاراحت تر با خودشون و جهان اطرافشون به صلح برسن
بسم الله الرحمن الرحیم محیط ناجور و ناهنجار و خشن شخص، در زمان کودکی، باعث میشه طفل برای تطبیق با محیط دست به سه نوع پاسخ دفاعی اساسی بزنه و اون تبدیل شدن به این سه تیپ شخصیتیه: ۱- مهرطلب ۲- برتریطلب ۳- عزلتطلب مهرطلب، تمام ترسش از دست دادن بقیه و تنها موندنه. سوختن و ساختن خود همین شخصیتیه. خودشو تابع و بعضا برده ی دیگران میکنه فقط چون نمیخواد از دستشون بده برتری طلب خودشو به ظاهر قوی نشون میده و همه سعیش تحکیم موقیعت شخصیتیشه. جوری با بقیه رفتار میکنه که مردم با خودشون بگن اصن صرف نمیکنه باهاش در بیفتیم. زنهار که پا رو دم هرکی میزاریم ، به دم این کاری نداشته باشیم. و عزلتطلب: سعی میکنه تا جایی که ممکنه خودشو از بقیه دور کنه و کمتر با مردم در تماس باشه. عزلت طلب از طبیعت، از کتابهاش و از رویاهاش و خلاصه از هرچیزی بجز انسان واسه خودش یه دنیای دیگه میسازه و غرق اون میشه. هرکدوم از این سه تا میتونن به هم تبدیل بشن. حالا تضاد اساسی جایی شکل میگیره که این سه بخش تو وجود یه انسان با هم دیگه برخورد کنن و به نوعی اصطکاک ایجاد بشه. کتاب در سه فصل مجزا، به تفصیل هر تیپ شخصیتی رو توضیح میده. این تضاد اساسی، فرد رو آزار میده و فرد برای کم کردن این آزار ها دست به یه سری پاسخ های واکنشی دیگه میده. یکی از این واکنشها ایجاد یک «خودِ تصوری» عه. میاد یه شبح بی نقص تو ذهنش ایجاد میکنه که خیلی ایده آله و هیچ نقصی هم نداره. خب حالا هرچی این تصویر بی نقص تر و ایده آل تر و در نتیجه غیرواقعی تر باشه، شخص رو متزلزل و محتاج تصویب و تمجید دیگران میکنه. نکته در قیاس خود واقعی و خود تصوری عه: ۱/ اگه خودشو به خود تصوری نزدیک بدونه، خودشو بینظیر و عقل کل میدونه و تبدیل به یه آدم متکبر و پر مدعا و گنده دماغ میشه. ۲/ اما اگه هی مقایسه کنه و ببینه از اون تصورش کمتر و پایین تره، دائم خودشو تحقیر و ملامت میکنه. و میشه یه آدم خجالتی، کم توقع و کسی که جرات ابراز وجود نداره. حالا نکته چیه؟ نکته اینه که تو هردو حالت بالا شکاف عمیقی بین خود واقعی و خود تصوری وجود داره و در هر دو صورت شخص خودش نیست و همین عذاب آوره و بعدا شخص رو متحمل استرس های و عقده های روحی عمیقی میکنه. این خود تصوری یکی از سنگرهای مهم ساختار عصبیته که شکستن یا حتا تضعیفش بسیار مشکله. مثل یه تسمه ست که وجود متلاشی شخص عصبی رو ظاهرا به هم دیگه متصل نگه داشته. ری اکشن ها در برابر این خود تصوری یا به تعبیر کتاب «دیکتاتور درونی» سه قسم هستند: اول: فکر میکنه همون آدمیه که دیکتاتور بهش میگه باش : «نارسیسم» دوم: مدام در حال تلاشه تا همون چیزی بشه که دیکتاتور میخواد : «تیپ تکاملی» سوم: نافرمانی در برابر دیکتاتور و باید ها و نباید هاش : فردی منفی که ناراحت، غیرمسئول و گستاخه بعد کتاب اومده از عنوانی به اسم «شخص عصبی» یاد کرده که راستش برای خود من گنگ و تعریف نشده بود. مثل کتاب بیشعوری که اومده بود اسم هر نوع ناهنجاری رفتاری رو گذاشته بود بیشعوری!! (اگرچه من هرگز مرتکب این جنایت نمیشم که بخوام خدای نکرده این دو تا کتاب رو با هم مقایسه کنم) شخص عصبی، اعتماد به نفس واقعی نداره. به جای اینکه آزادانه تصمیم بگیره، بیاختیار به طرفی که تمایلات عصبی ش می برن کشیده میشه. همیشه متکیه. تو تنهایی احساس ضعف نمیکنه و احساسش تو دنیایی پر از دشمنه که دائما مترصد تحقیر و استثمار و شکست اون هستن. همیشه خودشو مقابل بقیه میبینه و دائما خودشو باهاشون مقایسه میکنه. این شخص هر سه تمایل یعنی مهرطلبی و .... رو تواما داره و همین هسته یک تضاد اساسی برای اونه. واسه این که از آزار بقیه در امان باشه سعی میکنه باهاشون دوست باشه و اینجوری سازش کنه. ادم عصبی از هر کاری که مطمئن نباش تحسین دیگرانو جلب ��یکنه، پرهیز میکنه، واسه همین کاری نمیکنه و واسه همینم اصن پیشرفتی نمیکنه. دائما به تحسین و مداهنه دیگران وابسته ست و بطور ناخودآگاه از هر کسی که نسبت بهش برتری داره، شدیدا متنفر میشه. چون وجود و موفقیت اونا باعث میشه این ادم به خودش شک کنه. ادم عصبی برای اینکه موفق بشه خودشو از خود تصوری جدا نکنه، از یه سری ابزار استفاده میکنه: مثلا «تعکیس» میاد مسائلی که در وجود خودش هستن و درونی ان رو در خارج از وجودش تصور میکنه. بطور مثال اون تمایلات و احساسات منفی ای رو که در خودش هست و اونا رو مذموم میدونه رو به دیگران نسبت میده. مثلا کسی که همیشه ناراحته، اگه بره یه ده کوچیک میگه دهات کوچیک اصولا گرفته هستند. هرچی تعکیس شدید تر باشه، احساس خلا هم شدید تر میشه. یه مثال دیگه تعکیس خشم به خود عه: اول: خشم و کینه نسبت به بقیه- مخصوصا اگه اون بقیه همون رفتارهایی رو داشته باشن که این داره، ازشون متنفر میشه دوم: دائما میترسه یا انتظار داره اگه رفتار هایی که به نظر خودش اشتباهه ازش سر بزنه، باعث برانگیختن خشم بقیه بشه سوم: خستگی شدید جسمانی و بیماری های مختلف. اگه شخص خشم خودشو به این صورت تعکیس نکنه و بهش مفری برای تخلیه بده، این اختلالات جسمانی هم فورا از بین میرن.
کسیکه شخصیت محکم داره، با هر مویز گرمی ش نمیشه. اما اونی که بخاطر تضادهای درونی وجودش تجزیه شده نمیتونه تو هیچ زمینه ای تصمیم قاطع بگیره. شخص عصبی همیشه نگران تعادل سطحی روحی ش بهم بخوره. ممکنه بدون هیچ علت ظاهری و مشهودی یهو احساس افسردگی و خستگی شدیدی بکنن. یا یهو دچار حس دلشوره و اضطراب شدید بشن. سست و بی اساس بودن اعتماد به نفس اینا باعث میشه همش بترسن نکنه بقیه تحقیرم کنن یا بهم بی توجهی کنن یا بهم بخندن؟ همینم باعث میشه اعتماد بنفسشون به مراتب سست تر و غرورشون شدید تر بشه. کتاب صراحتا نوشته رابطه اعتماد بنفس و غرور، یه رابطه کاملا الاکلنگیه. این ترس از تحقیر شدن باعث میشه خیلی به بقیه نزدیک نشه، به همه بدبین باشه، جرات نکنه از کسی چیزی بخواد، هدف های بلند نداشته باشه، دنبال شغل بهتر نره، کم حرف باشه و بمونه یه گوشه و .... . اینا هدف واحد ندارن. انرژی شونو بین اهداف مختلف پراکنده میکنن و چون همزمان میخوان همه جا خوب باشن به هیچ جا نمیرسن. از سمتی دچار تنبلی کلی و دائمی میشن(بخاطر صرف بیش از حد انرژی) و انجام هرکاری فورا شدیدن خسته شون میکنه. و اما تظاهرات در عصبی ها: تظاهر به عشق/ تظاهر به خوبی و از خودگذشتگی/ تظاهر به صداقت و بی ریایی/ تظاهر به شوق آموختن و یادگیری! (بیشتر تو کساییه که نیروهای عاطفی و روحی خودشونو به شدت خفته کردن و فکر میکنن تنها به وسیله هوش و دانایی میشه از پس زندگی بر اومد. )/ تظاهر به رنج کشیدن/ چیزی که مهم بود تو کتاب بنظرم این بود: اگه بخوایم کمکش کنیم خوب شه باید خود تصوری ش رو ازش بگیریم اما شخص میترسه مبادا بعد از تغییر، خود ایده آلی ش رو از دست بده و تبدیل شه به همون خود واقعی و حقیر و مطرودش. بعلاوه انجام هر تغییری مستلزم داشتن امید و قدرت روحیه. و خب شخص عصبی هم که بخاطر یاس و درماندگی عمیق وجودش فاقد این حسه. پس تغییر دادن اینا عملا خیلی سخته. این خییییلی خلاصه ی کل حرفای کتاب بود. کتاب رو در آخرین روزهای روان به توصیه استاد خوبمون جناب آقای دکتر علیرضا فرنام تهیه کردم و امروز ۱۳ تیر ۹۹ در بخش داخلی به اتمام رسوندم.
Very interesting book. Below is a very condensed summary. I hope it makes sense - please pardon typos.
I think the middle chapters are most interesting, namely her discussion of the idealized image and externalization.
Humans make decisions - this is a burden and a prerogative. Decisions presuppose the willingness and capacity to assume responsibility for them. But because of apathy or conformity, most people just do whatever is to their immediate advantage. To make good decisions we must experience conflict, but people don’t like that feeling. There are a lot of problems with not addressing them head on.
“The more we face our own conflicts and seek our own solutions, the more inner freedom and strength we will gain. Only when we are willing to bear the brunt can we approximate the ideal of being the captain of our ship. A spurious tranquility rooted in our inner dullness is anything but enviable. It is bound to make us weak and any prey to any kind of influence.”
Her argument is that “the conflict born of incompatible attitudes constitutes the core of neurosis and therefore deserves to be called basic.” Core is not just a figurate word - it is not just significant but it is at the dynamic center from which neuroses emanate.
Three personalities studied: Moving toward people, moving against people, moving away from people
Moving Toward People Everyone wants to feel liked, to belong, to be helped, and so on. The urge to satisfy his need is so compelling that everything one does is oriented toward its fulfillment. In the process these people develop certain qualities and attitudes that mold his/her character (sensitive to needs of others) This person would say: “you must love me, protect me, forgive me, not desert me, because I am so weak and helpless.”
Moving Against People To him life is a struggle of all against all and the devil take the hindmost. This one desires to make others believe he is a good fellow, but as long as there is no question that he himself is in command. There are neurotic needs for affection and approval, but at the service of aggressive goals. When these people wonder why success has failed to make them feel any less insecure, they only show their psychological ignorance, but the fact that they do so indicates the extent to which success and prestige are commonly regarded as yardsticks. (what is desirable to the first archetype is abhorrent to this one)
Moving Away from People A desire for meaningful detachment is not neurotic; only when there is an intolerable strain in associating with people and solitude becomes primarily a means of avoiding it is the wish to be alone an indication of neurotic detachment. It is crucial to put emotional distance between themselves and others - they are determined to not be emotionally involved with others in any way (love, fight, competition, etc). This person never wants to be attached so much so that it/s/he becomes indispensable.
Horney then discusses the idealized image. Everyone has an idealized image of themselves (generally we are certain of them) - these images don’t need to be confirmed, but when these false images are questioned by others, the one whose idealized image is attacked will get sensitive. The neurotic is never aware of his/her self-idealization. What a person regards as his faults and shortcomings depends on what he accepts or rejects in himself.
She then discusses externalization. This is the tendency to experience internal processes as if they occurred outside oneself and to hold these external factors responsible for one’s difficulties. Externalization, she argues, makes for a dependence on others: we look to others to remove unsolved inner conflicts. The externalization of self-contempt, for example, may take the form either of despising others or of feeling that it is others who look down upon oneself. With the self removed (because we have externalized our conflicts) it is only natural that the inner conflicts too should be removed from awareness.
The discrepancy between a neurotic’s actual behavior and his idealized picture of himself can be so blatant that one wonders how he himself can help seeing it. The degree to which we blot things out depends on how great our interest is in doing so. How great is our aversion to recognizing these inner conflicts?
There are many results to not solving our inner conflicts: fears, impoverishment of personality, and hopelessness. Ultimately, if we don't question why we act the way we do, why are we afraid of other people finding out, what are our goals in interpersonal contact, then we will be doomed to be unfulfilled and unhappy. So thinking deeply about our inner conflicts is extremely important.
در مقابل تضادهای درونی که داریم مغز ما از ساختار های دفاعی بهره میگیره که باعث بشه بتونیم به زندگی کردن ادامه بدیم و کمتر از مشکلاتمون اگاه بشیم این کتاب به این ساختار های دفاعی میپردازه که چه ویژگی های دارند, چرا بروز پیدا میکنند و در طولانی مدت چگونه باعث میشن مشکلات ما بیشتر بشن ساختارهای دفاعی مورد بحث در کتاب: برتر طلبی,مهرطلبی,عزلت طلبی,تعکیس و خود ایده ال هستند
کتاب از چگونگی درمان حرفی نمیزنه اما به خوبی از مثال استفاده میکنه کتاب رو باید به ارامی خوند و هر صفحه تامل کرد که ایا ماهم به این تعارضات دچار هستیم یا نه در نهایت به خودکاوی خیلی خوبی میرسید
نثر بسیار بسیار روانی داره که در بین بقیه کتاب های روانشناسی که خوندم بینظیر بود و تعجب منو برانگیخت.ترجمه هم استادانه صورت گرفته است
خانم هورنِی معتقد هست ریشه مشکلات عصبی ما در محیط کودکیمون هست(برخلاف فروید که غرایز رو دلیلشون میدونه)
کتابی که کاملا علمی بآ آن برخورد کردم. نمیدانم برای سایر خوانندگان هم همینگونه بود یا تنها برای من. برای من این کتاب راهی برای درک کسی بود که مجهول ترین شخصیت را برایم داشت. با این کتاب آکوخنم دیگران را قضاوت نکنم. کسی که مرا آزار می دهد احتمالا خودش درد و اذیت بیشتری را از جانب خودش متحمل می شود.
Karen Horney is one of the most famous of the Post-Freudian psychoanalysts. Horney's concepts examine the root causes of neurosis, basic anxiety, an idealized self image, and internal conflicting behavioral impulses. They are insightful, but honestly I don't always agree with her ideology. Her behavioral paradigm is useful for understanding the psychoanalytic view of human behavior I will admitt. And understanding her concepts can be valuable for those who are studying psychology and are already in the field, but I would not recommend this book as a "relaxing read". Some Psychology books are, plenty are actually, but not this one. This book should be kept as a "If you want to understand the psychoanalytic theory, and your tired of Freud, read Karen Horney."
مختصر بود اما برای آشنایی با موضوع کافی بود؛ نویسنده برای مطالعهی پیگیرانهتر، ارجاعات خوبی به مقالات تخصصیِ روانشناسی و عصبشناسی میداد. به نظرم کتاب پیشگامی بود(این نظر بعد از اینکه در این حوزه بیشتر مطالعه کردم، روشنتر میشه) هورنای نبرد جانانهای با فروید کرد علیرغم اینکه در متن کتاب اذعان نداشت برخلاف فروید که معتقد است فلان، من معتقدم که فلان...این خیلی جالب بود برام.
فصل آخر (نتیجهگیری- حل تعارضهای روانرنجورانه) به زعم من ناقص بود. انقدر کوتاه بود که مجال قانع شدن رو نمیداد؛ البته تمرکز این کتاب روی روشهای درمانی نیست ولی خب :دی
همچنان معتقدم بهترین راه درمان تعارضهای روانرنجورانه انزواست...بدون درد و خونریزی
Heavy on the scholarship, but holy crap...if you have any kind of neurosis/neuroses, you'll be reading your life's story within Karen Horney's analysis of neuroses, in general. Her books made me understand and that's all you really need to do, in the end. She makes sense of our inner conflicts, great and small. This won't solve the problem, but it will shine a light on it, and that has made all the difference.
Решение конфликтов и противоречий в осознании и освобождении от неправильных мыслей. Понравилась иллюстрация этого постулата финальной сценой из «Вишневого сада».
"К счастью, анализ не является единственным способом разрешения внутренних конфликтов. Сама жизнь все еще остается очень эффективным терапевтом. Опыт невротика может оказаться достаточно действенным, чтобы вызвать необходимые личностные изменения. Это может быть вдохновляющий пример какой-нибудь выдающейся личности; или обычная трагедия, которая, близко столкнув невротика с другими людьми, выведет его из изоляции эгоцентризма; или дружеская связь с личностью, настолько близкой по духу, что манипулирование ею или избегание ее не является для невротика необходимым."
این کتاب نثر بسیار ساده و روانی داره و به نظرمن واسه همه آدما لازم هست یک دور بخوننش تا از تضادهای درونی خودشون واقعا باخبر بشن و با خودکاوی بتونن تو زندگی شخصی تحول ایجاد کنن. واقعا به نظرم یکی از بهترین کتابا بود که توی هر صفش من کلی هایلایت گذاشتم و به خیلی از آدمای دور وبرم و خودم با دقت نگاه کردم.
An underwhelming drag that—perhaps neurotically—slanders Freud and gender norms while rebranding Freudian ideas and applying them to a male patient perspective and selling them under a new underdeveloped (and therefore unjustifiably) optimistic outlook.
Summary: -Personality is important when people must choose between two mutually exclusive options. Normal personalities are often confronted with two desirable choices and so choose the most desired choice against the smaller feeling of losing the less desired choice. Neurotic personalities feel they are often confronted with two undesirable, and quite equally undesirable, choices...what I'd call a catch-22. This situation creates a 'basic conflict' in their personality and inertia to resolving the neurosis. In this perspective, a human personality can shift along a continuous—not a discrete—spectrum between normal and neurotic.
-A neurotic conflict manifests as the compliant, aggressive or detached personality type which respectively are moving towards ('submissive'), against ('dominant'), or away ('reclusive') people. These personality conflicts are resolved by demonstrating to the individual that their actions are not suited to their means—usually this involves demonstrating that the 'idealized image' of the individual ('superego') is unrealistic or unattainable.
-Neurotic conflicts can be resolved by first getting the individual to recognise the conflict, and second, by resolving the personal relationship that established the conflict.
Criticisms: -Horney makes many unjustified and underdeveloped criticisms of Freud without better alternative suggestions. I was hoping for Freud criticism, but she fails to do it effectively here. She calls her theory a 'constructive theory' as if to hide the two facts that her theory is mostly rebrands Freud's terminology into more loose categories and destructive to his theories and that what she proposes as a revision—the patient can change—she does not suggest exactly how. While her theory appears more flexible and usable all she has done is slacken the limits of definition that Freudian psychiatrists made from no prior information—definitions are only meant as a guideline and weakening them should not serve as a revolutionary 'constructive theory'. It is my view that in general one should be more critical of adaptations of original theories as they require less effort to make, and they ought to be solid revisions otherwise they can obstruct progress in a field of knowledge. The conclusion is ultimately 'Freud says you can't change, but I believe in you can, but I can't really tell you how or why'.
-Horney's case studies lack detail and I her observations as insightful as 'cold reading'. Just try apply any of her descriptions to anybody you know and you'll realise how underdetailed they are—if this is the level that is needed for analysis then I don't understand why in theory she would propose that tackling neurosis requires a specific readjustment of the event that caused the neurosis in the individual.
-Horney raises that psychoanalysis has a gender bias towards thinking in terms of submissive/dominant and masculine/feminine, but continues to refer to her individuals in the male third-person with a consistency stronger than I have seen before. Being the first psychoanalytic work I have read written by a female I can clearly see a difference in general style and perspective (as I think I can with fiction), which well be complementary to the style I am used to but I just think it fails to here. Being destructive, dismissive and relativist can be very pragmatic and worthwhile so long as you are willing to hedge a more developed practical solution—I felt I was forever waiting for the book to reveal what exactly brought the 'constructive' into the title.
-Horney's writing style is repetitious in a way that obfuscates and is dry respective to other psychoanalytic texts I have read. If there's anything difficult about this book it's not the complexity of Horney's ideas, but rather about how she fails to rigidly or thoroughly define what they contain. Annoyingly she fails to ever list anything in a very clear and exact way, often saying things like 'the ways neurosis can occur are fourfold' and then not clearly defining each of the occurrences and why there are no other alternatives and why some of the occurrences have suboccurrences. Freud and Jung may have made hiccups but at least they earnestly tried to clearly define what they were trying to say. My favourite chapter was on Happiness, which came after the more useful parts of her book (the conflict and idealised image). This book goes on too long, as after raising her initial idea for neurosis she then writes less relevant chapters on moods. I honestly was getting a bit lost in the structure of the book by the end of it. __________________
It could have been probably 3* content, but I'm taking off a star for the flaws in the book structure, chapter structure, chapter concision, precision of definitions and underdeveloped (and therefore unjustified) emotional arguments both pessimistically against Freud and optimistically for this 'new theory'.
I'd skip this unless you are more interested in feminism in academia rather than a strong and original psychoanalysis text. I should have skipped for Winnicott.
The name Karen Horney is mentioned in other psychology books that I read. Tal Ben-Sharar, in his lectures on Positive Psychology at Harvard mentions her contribution. The fact is that I grew much more interested in Positive Psychology and less in psychology in general. It probably has to do a lot with the fact that I had my own issues, depressions and angry moods and I live in a society which has suffered a lot in communism and after it. I need more positive readings and less about problems conflicts. The truth is that I had started this book before the interest in just one field of psychology became acute, otherwise I wouldn’t have started. The reading of the book suffered because of lost interest and wandering thoughts. Here are some passages that I have found interesting: “The aggressive type takes it for granted that everyone is hostile and refuses to admit that they are not. To him life is a struggle of all against all… his set of values is built around the philosophy of the jungle…home homini lupus “ “Some jump to their childhood and pin all the explanations on that. They are sensitive to coercion because they had a domineering mother…they are easily humiliated because humiliations were suffered in childhood, they are vindictive because of early injuries…this leads to nothing but endless repetition…” “One defense against the recognition of conflicts is elusiveness. Patients so inclined resemble characters that turn into fish, then into deer and then birds…you can never pin them down, they deny having said it…” “In Zen Buddhist writings sincerity is equated with wholeheartedness- nobody divided within himself can be sincere” “The aggressive type has definite opinions, defends and sticks to them…often his opinions will have a dogmatic character, even fanatic “ “An analyst must convey to the patient that his situation is hopeless only as long as the situation persists: a scene from The Cherry Orchard: The family, faced with bankruptcy is in despair over the cherry orchard – a solution is presented: to build small houses over part of the estate…they cannot accept such a project and since there is no other solution, they remain without hope… An analyst should tell them: what makes this hopeless is your attitude, if you change your claims on life, there would be no need to feel hopeless…” “What is typical of sadism is an active impulse to thwart others, to kill their joy: if the partner looks forward to see him, he tends to be sullen. If the partner wants sexual intercourse he will be frigid or impotent…by simply radiating gloom he acts as a depressant… to quote Aldous Huxley: “He did not have to do anything: it was enough for him to just be. They shriveled and turned black by mere infection.”
قبل از اینکه بخونمش از تکان دهنده بودنش شنیدم.ولی اونطور که انتظار داشتم کاربردی و اثرگذار نبود.در کل ایده ها و آگاهی هایی به آدم میده ولی ما رو با اونا به حال خودمون رها میکنه.پایان کتاب هم خوب نبود.جمع بندی و نتیجه گیری خاصی ندیدم.شاید همه اینها به دلیل این باشه که من کتاب رو یکم کند خوندم و بین مطالبش فاصله افتاد و تأثیر خاصی روم نداشت.ولی خب اگه قراره این خودکاوی و تلاش برای خودشناسی ادامه پیدا کنه برای شروع بد نیست.
It’s such a great psychology book because of ,unlike other analytic books , this one contain hope . Karen Horney has different point of view about to therapy , opposite from the other colleagues. She believe change and human capacitiy for being better..
این کتاب تموم شد و به نظرم یه کتاب خیلی خوب بود که توضیح میداد ما در اکثر مواقع متوصل میشیم به رفتار ها و مکانیسم های دفاعی و از پذیرفتن تضاد ها و اضطراب های درونی دوری میکنیم و طفره میریم… شاید اینکه رشتم روانشناسیه بی دلیل نبود که انقدر بیشتر جذب شدم … اما اگر با خودتون درگیرین بد نیست بخونیدش… میتونه شما رو با خود واقعیتون مواجه کنه✨
یکی از کتابهایی که نیمهتموم مونده بود و بالآخره تمومش کردم. موضوع کتاب درباره تضادهای درونی و ویژگیهای اشخاص عصبیه، ولی من فکر میکنم درون خیلی از آدمها این تضادهای درون و بیرون وجود داره و هر بخشی از کتاب رو که میخوندم، با خودم و اطرافیانم مقایسه میکردم. چیزی که سعی میکنم از این کتاب یادم بمونه، پذیرفتن خود واقعی و دقت کردن در رفتارهاست. دقت کردن در اینکه رفتاری که هر لحظه انجام میدی، چه پیشینهای در درونت داره و آیا همیشه همونطور که میل درونیت هست رفتار میکنی یا نه. خیلی باید تلاش کرد برای یکی کردن درون و بیرون و شناختن دقیقتر آدمی که واقعا هستیم، نه آدمی که فکر میکنیم هستیم.
اثر درخشان روانکاو آلمانی، کارن هورنای، که در آن مؤلف ضمن معرفی و تحلیل مفهوم «تضاد اساسی» و عناصر سازندهی آن (مهرطلبی، برتریطلبی و عزلتطلبی) به توصیف مکانیسمهای دفاعیای (مانند تعکیس و ساختن خود ایدهآل) میپردازد که فرد به شکلی ناکارآمد برای چیرهشدن بر تضاد اساسی به کارشان میبندد
. تضادهای درونی ما اثر کارن هورنای ترجمه محمد جعفرمصفا
. کارن هورنای، روانکاو و پیرو مکتب نئوفروید و زاده آلمان بود. او را یکی از بزرگترین تئوریسین های روانکاوی مدرن میدانند و کتب او با زبانی ساده به شرح و بررسی روان آدمی میپردازند. وی برخلاف فروید که علت اساسی بیماریهای روانی را سرکوب نمودن تمایلات غریزی و از همه مهمتر غرایز جنسی میداند، معتقد است که بیماریهای روانی حاصل روابط خشن و ناهنجار افراد محیط با کودک میباشد. . . "وجود تضاد، دلیل بیماری روانی و وجود حالات عصبی نیست. گاهی که تمایلات، احتیاجات و اعتقادات ما با دیگران برخورد میکنند، ایجاد تضادهایی مینمایند."
از نظر هورنای، که در بخش نخست این کتاب به آن پرداخته، ریشه و ساختار عصبیت، از طریق اطرافیان کودک به او منتقل میشود. رفتارهایی همچو تحقیر و تخفیف، ترساندن، ظلم و اجحاف، زورگویی، سخت گیری، عدم توجه به ضعف های طبیعی و به تمایلات خاص کودک، به راحتی اعتماد به نفس او را متزلزل و هسته وجودی اش را سست و ضعیف میکند. کودک به طور کلی متوجه میشود که باید به طریقی با اطرافیان خشن، ناهنجار و آزار دهنده خود مدارا و مماشات کند. از طریق سه مکانیزم "مهرطلبی" که به پذیرش و تسلیم منتهی است. مکانیزم "برتری طلبی" که با پرخاش و جدال و خشونت متقابل همراه است، و مکانیزم "عزلت گزینی" که نوعی رجوع به درون برای پناه داشتن است. . در بخش دوم نیز به این مبحث که چنین مسائلی، در باطن برای کاهش اعتماد به نفس و ضعیف تر شدن فرد چه زیانی به همراه دارند پرداخته شده است. همینطور به مبحث "خود ایده آلی" و میل به عناد به خود، خودآزاری، معیارهای سرسختانه، ترس از تماس با دیگران، که در پی خود ایدالی پدید می آید میپردازد و واکنش تعکیس( آنچه در درون جریان دارد را به دیگران نسبت دادن.) را نیز در پی شناخت عواقب شدید شدن این تعارضات برایمان تشریح میکند.
. . خواندن این کتاب کم حجم اما پر مایه را به شما عزیزان توصیه میکنم.
در پناه خرد
. پی نوشت: از ترجمه، و همچنین دستبرد مترجم به متن اصلی چندان رضایت نداشتم.
این کتاب تضاد های درونی و نحوه و علت شکل گیریشون رو شرح میده.مکانیسمهای مختلفی رو که فرد مضطرب برای مقابله با ترسهاش به کار میگیره خیلی خوب توضیح میده. اما کتابیه که تموم کردنش سخته ،چون خیلی انرژی میگیره از آدم. احساسات مختلفی رو موقع خوندن این کتاب تجربه میکنین؛ دلسوزی به حال خودتون موقع دیدن واقعیات درونی،هیجان زده شدن موقع درک و تفسیر رفتارهای اطرافیان و تا حدی ناامیدی به خاطر پی بردن به اینکه بیشتر از 90 درصد مردم دچار مشکلات روانی هستن. با این وجود کتابیه که خوندنش رو به کسانی که دوست دارن خودشون رو بیشتر بشناسن توصیه میکنم. اما مراقب باشین، دیدن زوایای تاریک زندگی تلخ و گزنده س و آرامشتون رو بهم میریزه، ولی ارزشش رو داره به نظر من.
Karen Horney fue una psicoanalista alemana de la primera mitad del siglo XX. Su especialidad fueron los trastornos de personalidad y la neurosis y junto a Alfred Adler fueron los fundadores del neofreudismo, ella particularmente buscó quitarle énfasis a la obsesión de Freud por lo sexual.
En este libro de 1945 detalla magistralmente su teoría de la neurosis y como pueden afectar la psiquis los conflictos interiores no resueltos. Un libro muy bien escrito de manera que cualquiera pueda entenderlo. Interesantisimo y súper recomendable para todo aquel que le interesen los temas relacionados con la psicología.
The second half of this book is like the transcription of the long-winded monologue of your scorned female friend who is really not going to go back to her crazy-ass ex-boyfriend this time (she swears it), to which you earnestly tried to listen but couldn't help getting distracted by the water spots on your wine glass, but I am stupid so.
نويسنده خيلي روان و واضح در مورد علل تضادهاي دروني ومكانيزم هاي جبران كه توسط افراد صورت ميگرد توضيح داده است.من باخواندن اين كتاب به علل بعضي ازرفتارهاي خودم و اطرافيانم پي بردم واين كتاب را به همه توصيه ميكنم.