نوعی خبوشانی
ملا محمد رضا نَوعی خَبوشانی | |
---|---|
زادهٔ | قرن دهم قمری خبوشان (قوچان) |
درگذشت | قرن یازده قمری برهان پور |
پیشه | شاعر |
دوره | صفوی |
محمدرضا نوعی معروف به نَوعی خَبوشانی شاعر قرن دهم و اوایل یازدهم ایرانی، زادهٔ خَبوشان (قوچان) است. وی مانند نظیری نیشابوری از پیشگامان طرز نو می باشد [۱]
شرح حال
[ویرایش]آنچه از احوال وی بر میآید آن است که وی به اتفاق دوستش ، کفری تربتی به هندوستان کوچیده، و پس از بازگشت مدتی را در مشهد گذرانده است. به همین دلیل به مشهدی نیز شهره است. سپس باز به هند کوچیده و در دربار شاهان و امیران وقت از جمله اکبرشاه، میرزا یوسف خان رضوی مشهدی، شاهزاده دانیال و عبدالرحیم خان، خان خانان مدیحه و شعر سروده است. وی در اواخر عمر، در دربار جهانگیر شاه به سر برده و سرانجام در برهان پور درگذشته است. در «تاریخ ادبیات ایران» نقل شده که نوعی به اتفاق پدرش به کاشان رفته و در آنجا شاگرد محتشم کاشانی بوده و از محضر وی در تکمیل شاعری بهره جسته، سپس به هند رفته و در آنجا سکنی گزیده است. اما در کتاب کاروان هند این مطلب مردود دانسته شده.[۲]
آثار
[ویرایش]کلیات نوعی، مشتمل بر قصیده، ترجیع و ترکیب، قطعه، غزل، رباعی و مثنوی در حدود چهار هزار بیت است. ساقینامهٔ او با بیش از چهارصد بیت در ستایش میرزا عبدالرحیم خانخانان سروده شده و در شمار ساقینامههای مشهور عهد او است. نسخهای از دیوانش در حدود چهارهزار بیت در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است.[۱]
تاریخ نظم و نثر مثنوی وامق و عذرا را به وی نسبت میدهد.[۲]
سوز و گداز نَوعی خَبوشانی
[ویرایش]مشهورترین منظومهٔ نوعی «سوز و گداز» است، که در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف مشتمل بر پانصد بیت سروده شده. اگر چه نوعی مدعی است که در نظم این داستان مبتکر بوده، و همچنین نویسندگان احوال وی نیز گفتهاند که او منظومهٔ سوز و گداز را به شرح یک واقعهٔ حقیقی که در عهد اکبر شاه اتفاق افتاده اختصاص داده، اما به نظر میرسد که این منظومه متأثر از «عشقنامه» حسن دهلوی سروده شدهاست. «عشقنامه» مثنوی کوتاهی در ششصد و شش بیت در همان بحر، و داستان عاشقانهٔ دو جوان هندی است. بدین سان که پس از مردن معشوق یا دختر، عاشق یا پسر خود را با جسد وی میسوزاند. حسن دهلوی خود مدعی است که مایهٔ داستان اش را از میان قصههای مردم هند یافته و روایت کردهاست. با این استدلال، مضمون داستان سوز و گداز نوعی تازه نبوده و متأثر از منظومهٔ حسن دهلوی، اما با پاره ای تفاوت هاست. در روایت دهلوی نخست دختر میمیرد و پسر از عشق وی خود را به آتش میافکند، اما در سوز و گداز نوعی، نخست پسر مرده و دختر از عشق وی خود را میسوزاند.[۱]
به واقع این مثنوی در باب اجرای آیین سَتی یا ساتی (الهه هندی) در هند است. بر طبق این آیین، همسر مرد متوفا همراه او خود را به آتش میکشید. ظاهراً قبل از خودسوزی، پایداری و مصمم بودن زن بر این امر مورد آزمون قرار میگرفت، اگر وی مصمم به سوختن خود بود، با مردش سوزانده میشد، و اگر تردیدی در خصوص خودسوزی ابراز میکرد، بر دیگر مردان حلال میشد. نوعی در مثنوی سوز و گداز، خودسوزی همسری وفادار را پس از کشته شدن همسرش روایت کردهاست. این مثنوی چندین بار در ایران کتابآرایی شدهاست. همچنین در میان دیوارنگارههای کاخ چهلستون، صحنهای هست که خودسوزی زنی را مطابق آیین ستی نشان میدهد.[۳] نگارهٔ این صفحه، تصویری از مثنوی سوز و گداز است، به قلم محمد قاسم.
یک نسخهٔ مصور سوز و گداز نوعی در موزهٔ هنر والترز، به قلم محمد علی مشهدی موجود است.
نمونه اشعار
[ویرایش]آیینه هر ذره ز سیمای تو گرم است | چشم همه عالم به تماشای تو گرم است | |
باد سحر و بوی گل و ناله بلبل | بالین تو رفتند و همان جای تو گرم است | |
بر بلبل و پروانه خزان پر و بال است | ای صبح ، نسیم چمن آرای تو گرم است |
فصل گل بگذشت و از مرغان نوایی برنخاست | خُم ز جوش افتاد و از مستان صدایی برنخاست | |
صد بیابان در ره دَیر و حرم پیموده شد | از زمین خاری به استقبال پایی برنخاست | |
غایت افسرده طبعی بین که صد ره برق حسن | در جهان آتش زد و دودی ز جایی برنخاست | |
بخل در میخانه شایع شد چنان کز پیر دَیر | نوشیادی برنیامد ، الصلایی برنخاست | |
بوی گل خضر ره گلزار شد نوعی بیا | هیچ راهی طی نشد تا رهنمایی برنخاست |
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ نَوعی خَبوشانی، مجلۀ اینترنتی آفتاب
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ نوعی خبوشانی، شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی بایگانیشده در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- ↑ یعقوب آژند، فصلنامۀ گلستان هنر، شمارهٔ 5، پاییز 1385